آفتابنیوز : 
ايالات متحده در حين انجام مذاكرات سه كشور اروپايي با ايران مذاكرات مستقيم ديپلماتيك را به دليل عدم وجود رابطه اي رسمي کنار گذاشته و با پيشنهاد پاداش اقتصادي (ورود به سازمان تجارت جهاني و تحويل قطعات هواپيما براي ناوگان فرسوده هوايي ايران) سعي کرد تا مذاکرات را در جهت مواضع خود تغيير دهد،از اين رو ايالات متحده با پذيرش اين مذاکرات، تعهداتي را تقبل کرد.
حال سوال اين است كه تعهدات نهفته در مواضع جديد چيست؟
آشکارا،ايالات متحده در دوره دوم رياست جمهوري جورج بوش تلاش ميكند تا از قدرت نرم به ميزان گستردهتري بهره گيرد و در اين راستا اولين هدف مقامات كاخ سفيد، برملاسازي فعاليتهاي پنهان هستهاي ايران و رد پيشنهاد ادامه محدود غنيسازي اورانيوم از سوي ايران خواهد بود و در فقدان سياستي طراحي شده و منسجم در قبال جاهطلبي هستهاي ايران مقامات آمريكايي از ديپلماسي نيم بند اروپايي حمايت و مواضع قبلي خود را تعديل ساختند.
اما پذيرش چنين راهبرد و رويکردي، خطراتي را براي سياست خارجي آمريکا در بردارد که حداقل سه دليل را ذکر مي کنيم:
دليل اول اين كه، ايالات متحده در مذاكرات ديپلماتيك از مواضع سه كشور اروپايي دنباله روي ميكند ولي در تحقيقي كه توسط كارشناسان مجله وال استريت ژورنال در پاييز 2004 صورت گرفت،اعلام شد ايران به دليل تاخير اروپاييان توانسته در مدت 5 يا 6 سال توانايي هستهاي خود را افزايش دهد و اگر تحليل آنها درست باشد ادامه سياست مذاكره شكننده خواهد بود و اگرچه اين مذاكرات ميتواند مانع پيشرفت بيشتر ايران در حيطه فناوري هستهاي شود اما اگر تحليل سازمان جاسوسي آمريكا (مبني بر ظهور ايران اتمي) صحيح باشد مذاكرات عامل تسريع كننده چنين روندي خواهد بود.
اگرچه رئيس جمهور اصلاح طلب ايران، محمد خاتمي پس از انتخاب مجدد خود با محدوديتهاي قانوني بسياري مواجه بود امافشارهاي بينالمللي، مانع ايالات متحده در هر گونه تصميمگيري سياسي و پاسخ نظامي مشخص تا بعد از انتخابات بود.
حتي اگر ايران موضعي غير عقلاني در «دوران فترت» مذاكرات داشته باشد باز رئيس جمهور جديد نياز به زمان جهت تشكيل كابينه، كنترل بر بوروكراسي اداري و شكلبندي رويكردي مطمئن در قبال برنامه هستهاي خواهدداشت. چنين وضعيتي به معناي عدم شكل بندي سياستي فراآتلانتيكي در قبال جمهوري اسلامي ايران تا اواخر 2005 است و در اين مدت ايران ميتواند جاهطلبي هستهاي خويش را پيش برده و توسعه دهد.
دومين دليل وجود خطر در قبل چنين تعهداتي كه هميشه در مذاكرات اروپا و آمريكا تكذيب ميشود، جدي نبودن تلاش اروپا در برابر برنامه اتمي ايران است. طرح «گفتگوهاي انتقادي سال 1997» ناموفق بوده و باعث شد تا كمكهاي اقتصادي گسترده تري به ايران شود. بدين ترتيب ادامه راهبرد اخير اروپا آرمان لندن، پاريس و برلين را در همراهي با سياستهاي اتمي ايران نشان ميدهد.
دليل سوم را ميتوان چنين توضيح داد: دولت بوش قبلاً تاكيد داشت که يك ايران اتمي را تحمل نخواهد كرد اما هنگامي که فعاليتهاي هستهاي ايران آشكار شد و متحدان اروپايي دولت بوش نيز ملاحظات خاص خود را اظهار كردند ناسازگاريهاي ايران خنثي شده و آشكارا،اروپا سياستي سازش كارانه را در قبال جاه طلبيهاي اتمي ايران ادامه داد. از اين رو با تنزل اهداف آمريكا و ادامه فعاليت هستهاي از سوي ايران اميد ايجاد هر گونه اجماعي ميان ايالات متحده و اروپا از ميان رفت.
البته ايالات متحده با پذيرش ديپلماسي فراآتلانتيكي در قبال پرونده اتمي ايران التيامي بر زخم وارد شده بر پيکره ديپلماسي اروپايي «جنگ عراق و مبارزه با تروريسم» گذاشت. به علاوه مقامات واشنگتن اميد دارند پذيرش رويكرد Eu3 پيش نيازي جهت پاسخ قدرتمند اروپا و جامعه جهاني به توسعه فناوري هستهاي ايران باشد.
بدين ترتيب با شكست دور ديگر مذاكرات اخير راهبرد و رويكرد واشنگتن ميتواند شكل قدرتمندي به خود بگيرد و اگر ايالات متحده به طور جدي وارد پرونده هستهاي ايران شود راهبرد مستقل آمريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران ميتواند بازدارندگي، مهار و تغيير رژيم ايران باشد.