دوسال پیش که پیمان جبلی به صداوسیما آمد و وحید جلیلی به عنوان پدرخوانده در آنجا مشغول شد، از استراتژی تحول سخن به میان آمد. تحولی که بعد از دوسال تنها علایمی که از آن نمایان شده، سیر قهقرایی رسانهای است که چاه ویل بودجه و دریای بیکران آگهی آن را سرپا نگه داشته است.
از مختصات استراتژی تحولی صداوسیما مبارزه با تسلط سلبریتیها بود. این رسانه تا میتوانست به تحقیر این افراد پرداخت و روش خود را به مثابه مدال افتخار برگردن خود آویخت. نتیجه چه شد؟ این شد که حتی سلبریتیهای غیرسیاسی که علایق شان موضوعات حرفهای شان بود، به عرصه سیاست کشانده شوند و، چون قبلا در این وادی، طبع آزمایی نکرده بودند در آن موفقیت چندانی به دست نیاورند و عملا مصداق "آش نخورده و دهن سوخته" شوند. از آن سوی صداوسیما که گویی کیسه بوکس پیدا کرده به جان این صنف افتاد و هیچ تهمت و توهینی را از آنها دریع نکرد.
حذف سلبریتیها فقط به تلویزیون و بعدا سینما منحصر نشد؛ حتی چهرهها و قهرمانان ورزشی را هم در برگرفت. توهین به علی دایی وکریم باقری نمونههایی از اوج بدسلیقگی در رفتار با آنها بود و شکاف قابل ترمیم بین آنها و مدیریت سیاسی-فرهنگی کشور را عمیقتر کرد. پیشتر هم برخورد غیرحرفهای با عادل فردوسی پور، شائبه جدایی صداوسیما از خواسته مردم را کلید زده بود.
تلویزیون سعی کرد به زعم خود سلبریتی بتراشد یا بسازد. این کار را با مجریها آغاز کرد. افراد جوانی را به تلویزیون وارد کرد و آنها هم انصافا هر کاری کردند تا در دل مخاطب، جا باز کنند، اما زهی خیال باطل. به جای برنامههای پربیننده نود، خندوانه، دورهمی و... (با همه ضعفهای ساختاری و اجرایی) برنامههایی خنک با مجریانی خنکتر روی آنتن رفتند که خیلی زود مخاطب را به سمت شبکههای ماهوارهای کوچ دادند. آن بخش از مجریان برنامههای سیاسی هم با ژانگولر بازی، تکه انداختن به جناح مقابل صداوسیما، متلک گویی و شوخیهای بیمزه همه زورشان را زدند، اما به اعتراف خود صداوسیما بیش از ۵ درصد مخاطب (بر فرض که این رقم واقعی باشد) جذب نکردند.
حالا، اما کار از کار گذشته است. حتی اگر همه مجریان و برنامه سازان مشهور برگردند و آنتن به آنها داده شود معجزهای اتفاق نمیافتد. ممکن است درصدی از مخاطبان باز گردند، اما قاطبه آنها که احساس میکنند به شعور و خواسته شان توهین شده دست کم در کوتاه مدت به سمت تلویزیون نمیآیند.