عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار در هممیهن نوشت: ظاهراً ماجرای آن لیست بلند بالایِ اساتید اخراجی دانشگاهها که سال گذشته شایع شده بود، واقعیت داشت. جالب اینکه اساتیدی که تا امروز اخراجشان مسجل شده به میانهروی و اعتدال شهرهاند و برخی از آنها فقط به این دلیل که در سالیان گذشته آدمهای محترم و سربهزیری بودهاند در سیل تهمت و دشنام قرار گرفتهاند. از سوی چه کسانی؟ از سوی کسانی که مخالف همین اخراجکنندگان هستند. در واقع دو طیفِ رادیکالِ این طرفی و آن طرفی بر سر نبودن این اساتید با یکدیگر بهشدت توافق دارند. شک ندارم نقشهای چیده شده برای شرحهشرحه شدن این سرزمین و تحرکاتی از این دست مقدمهای است برای اجرای آن نقشه شوم. مجریان و عوامل این طرح خواسته یا ناخواسته-که البته من فکر میکنم بعد از این همه سال ناخواسته دیگر معنی ندارد- دارند اهداف همان کسانی را دنبال میکنند که به ظاهر دشمن آنها به شمار میآیند.
چه معنی دارد؟ اخراج آدمهایی که اغلب آنها مظهر اعتدالند چه پیامی میتواند داشته باشد جز اعلان جنگ؟ جز اینکه میخواهند بگویند از این به بعد تکلیف روشن است. یا باید صراحتاً سمت یک جناح و گروه سیاسی بایستید و یا اینکه خداحافظ؟ درست همان حرفی که آن خانم مجری بیتعارف و صریح بر زبان آورد؟
یک زمانی آقای حداد عادل میگفت ما میخواهیم ژاپن اسلامی شویم. دوران، دوران اصلاحات بود و حدادعادل که استادِ به مقتضایِ زمان سخن گفتن است چیزی گفت که بزرگان را خوش آید. نمیدانم امروز حدادعادل اگر بخواهد کماکان از پسوند اسلامی استفاده کند، چه خواهد گفت؟ طبعاً از تعبیر ژاپن اسلامی استفاده نخواهد کرد چراکه این قدرش عقل و کفایت باشد که به کار بردن چنین تعبیری او را در منظر عام و خاص بیاعتبار خواهد ساخت. او خوب میداند که ایران امروز چه در شعار و چه در عمل هیچ ربطی به ژاپن منظم و پیشرفته و آرام ندارد. به نظرم اگر حداد عادل بخواهد صراحت و صداقت پیشه کند باید بگوید: ما میخواهیم کوبای اسلامی شویم. یک مملکت انقلابی تمامعیار که با هیچکس بر سر ایدئولوژیاش شوخی ندارد.
اما جدای از این مزاح تلخ بگذارید حرف خودم را بزنم. بعضی از دوستان حقیقتاً سالهاست در سودای محقق شدن شعارهای انقلابند و به نظرشان میرسد دولتهای کارشکن و غربزده و البته منحرف نگذاشتند آرمانهای انقلاب به تمامی محقق شود. از منظر این دوستان، دانشگاهها چنانکه شاید و باید انقلابی نشدهاند و کتابهای درسی هنوز به استانداردهای یک کشور انقلابی نرسیدهاند. حق با این دوستان است. با متر و معیاری که آنها از انقلاب و شعارهایش دارند این سیستم آموزشی چه در فرم و چه در محتوا ربطی به انقلاب ندارد. ابتدا باید کسانی را که اندک زاویهای با انقلاب مورد نظر دارند از مدرسه و دانشگاه بیرون کرد تا بعد بتوان مواد درسی مورد نظر را فراهم آورد.
این اساتید که نمیتوانند کتابهای مورد نظر دوستان انقلابی را تدریس کنند. درست هم میگویند. زیباکلام و امثال او که تکلیفشان مشخص است. حتی جایی برای میلاد عظیمی هم باقی نمیماند. او شاگرد شفیعیکدکنی است که خودش از همه بلاتکلیفتر است. باید هرکس را که نمیتواند تام و تمام در خدمت شعارهای ما باشد مرخص کنیم و در عوض این مراکز را پُر کنیم از جوانان و میانسالان متعهدی که برادری و خواهریشان را در مواقع حساس به ما ثابت کردهاند. کمترین حُسنِ یکدست شدن مملکت در تمامی حوزهها این است که مردم هم از بلاتکلیفی درمیآیند و بالاخره تصمیمشان را میگیرند. نمیشود که در صداوسیما انقلابی بود و در دانشگاه بهگونهای دیگر عمل کرد. نمیتوان در سیاست به سمت شرق غش کرد، اما در اقتصاد ادای غربیها را درآورد. این سیاستهای دوگانه خیلیها را دچار تردید و شبهه میکند.
اما و اما. همان کوبایی که ما امروزه تصمیم گرفتیم در بعضی حوزهها ادایش را دربیاوریم حقیقتاً یکدست بود. اگر رهبرانش آمریکاستیز بودند، حتی یک نفر از فرزندانشان-تاکید میکنم حتی یک نفر- در ایالات متحده مشغول تحصیل و تجارت و خوشگذرانی نشد. در همان کوبای مورد علاقه دوستان سادهزیستی شعار نبود. همه و همه مردم از یک حداقلی برای معاش برخوردار بودند. تو بگو اصلاً ظلم در حق همه، اما به حکمِ ظلمِ علیالسویه نوعی عدل برقرار بود. در آنجا نگفتند ما آزادترین کشور دنیا هستیم، اما در عمل رئیس شورای اطلاعرسانی نامه بزند به استانداران که پدر خبرنگاران غیر همسو با دولت را دربیاورید. از همان اول گفتند اصلا چیزی به نام آزادی احزاب و روزنامهها نداریم. شما هم اگر میخواهید ادای رفقای انقلابی کوبا را دربیاورید باید خیلی صادقتر از این حرفها باشید. همان اول کار هم پیشوند جمهوری را از اول جمهوری اسلامی ایران بردارید تا بعد.