آفتابنیوز : آفتاب: حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در مصاحبهای مشروح با نشریه نیوزویک به بیان نظراتش در خصوص انتخابات، مسائل داخلی ایران و روابط ایران و آمریکا پرداخت.
وی با تاکید بر اینکه «در انتخابات حضور مردم تعیین کننده است»، گفت: «در حد خودم سعی میکنم بگویم که ایران در عرصه داخلی و بینالمللی میتواند وضع بهتری داشته باشد و مردم با حضور خودشان میتوانند این امر را تحقق ببخشند».
رئیس بنیاد باران ادامه داد: «فکر میکنم با این وضعیت میتوانیم احساس مسئولیت حضور مردم پای صندوقها را که میتواند خیلی از موانع را کنار بزند، بالا ببریم و شاهد انتخابات پر شوری باشیم که نتیجه آن ان شاءالله به نفع کشور و ملت خواهدبود».
خاتمی در پاسخ به این سئوال که آیا در انتخابات ایران تقلب وجود دارد، گفت: «فکر نمیکنم تقلب به معنی خاص کلمه وجود داشته باشد یا بتواند تاثیرگذار باشد. خود من هم در دوران مسئولیت ریاستجمهوری چند انتخابات را برگزار کردم. اگر هم چنین چیزهایی باشد، خیلی با انتخابات فرمایشی که مردم در آن نقشی ندارند فرق دارد».
وی تصریح کرد: «ممکن است نقصها و کمبودهایی وجود داشته باشد که من امیدوارم که این نقصها به حداقل خودش برسد و همه احساس کنیم که باید از رای مردم صیانت و پاسداری کنیم، به علاوه اینکه حضور گسترده مردم تمام این موانع و مشکلات را میتواند بر طرف کند».
خاتمی همچنین تاکید کرد: «در جریان انتخابات واقعیت نشان داده که همیشه حضور گسترده مردم، همه یخها را ذوب کرده و مشکلات را حل میکند».
وی در بخش دیگری از این مصاحبه با اشاره به ظرفیتهای مغفولمانده قانون اساسی گفت: «قانون اساسی ظرف یکبار مصرف یا کفش نیست که چند بار بعد از مصرف آن را دور بیندازیم. قانون اساسی که با رای مردم تصویب شده اساس نظم است و به نظر من ظرفیت کافی را دارد که مردمسالاری را که با هویت دینی و ملی مردم سازگار است، ایجاد کند».
رئیس جمهور سابق کشورمان همچنین با اشاره به این گفته خود که باید تغییر ایجاد شود به تفسیرهای غلط صورت گرفته از آن اظهارنظر مبنی بر براندازی و از بین بردن جمهوری اسلامی اشاره کرد.
وی معتقد است: «آنچه مردم میخواستند و در نظام جمهوری اسلامی بود، این است که ما بتوانیم پیشرفت کنیم و آزادی، عدالت و روابط خوب با دنیا داشتهباشیم».
رئیس دولت اصلاحات همجنین به تدوین برنامه چشمانداز در دولت خود و تصویب آن توسط رهبر انقلاب اشاره کرد و گفت: «من معتقدم با سیاستهایی که در این روزگار بوده، ما عقبگرد کردهایم و به جای آنکه فاصله مان با آن اهداف 20 سال باشد، 25 سال شده است».
وی تصریح کرد: «معتقدم دوستان ما از جمله جناب آقای مهندس موسوی کاملا قادرند که این مسیر را اصلاح کنند و طبعا وقتی مسیر درست شد، زمینه برای اینکه ارزان و سریعتر به اهداف دراز مدت اصلاحات برسیم بهتر فراهم میشود».
خاتمی ادامه داد: «مهندس موسوی با دید بازتر و اعتقادی که به آزادی و حضور مردم دارند موجب میشوند که زمینه برای فعالیت جریان اصلاحات و از جمله خود ما، در متن جامعه و نه از بالا، فراهم شود».
رئیس دولت اصلاحات در بخش دیگری از این گفتگو اظهار داشت: «جامعه ما میتواند فقر و گرفتاری را تحمل کند، اما تحقیر شدگی را نمیتواند تحمل کند».
وی افزود: «مردم احساس میکنند حکومتهایی که قبل از انقلاب در ایران بودند ملت ما را تحقیر کردند و نیز از موضع تحکم و بالا با آنها صحبت میکردند. اگر کسانی پیدا شوند که مردم احساس کنند، به آنها راست میگویند و دروغ نمیگویند- ولو اینکه همه راستها هم گفته نشود- ، به آنها احترام حقیقی میگذارند و خود را کوچک آنها -و نه ارباب- میدانند و احساس کنند که از امکانات مادی و معنوی به سود شخص استفاده نمیشود طبعا مردم نسبت به چنین فردی علاقه پیدا میکنند».
خاتمی همچنین با اشاره به برخی انتقادات از دولت اصلاحات گفت: «برخی دوستان خیال میکردند کسی که اصلاحطلب است معجزه گر هم هست و نمیدانستند که در عرصه اجتماعی معجزه کارگر نیست و باید خود مردم بیدار شوند و البته شاید برخی توقعاتشان هم به جا بود».
رئیس دولت اصلاحات همچنین با اشاره به مذاکرات صورت گرفته بین او و مهندس موسوی، اعلام کاندیداتوری خود و سپس انصراف به نفع مهندس موسوی تاکید کرد: «آقای مهندس موسوی ابداً کار خلاف اخلاقی انجام ندادند، بنده هم معتقدم رفتارم، رفتار نادرستی نبوده، ولی اینکه در جامعه چه چیزی شایع میشود امر دیگری است و الان هم نباید به گذشته فکر کنیم، باید به آینده فکر کنیم و اینکه مهندس موسوی شخصیت بسیار شایستهای است. امیدوارم اکثریت قاطع مردم این مساله را درک کنند و حالا که آقای مهندس موسوی به صحنه آمدهاند، جامعه و نظام ما استفاده خوبی از ایشان بکند».
خاتمی در بخش دیگری از این گفتگو به بیان نظراتش در خصوص آمریکا و شعار تغییر باراک اوباما پرداخت.
رئیس موسسه بین المللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها گفت: «آقای اوباما در یک سیستم جا افتاده محکم حرکت میکند و نمیتوانیم توقع داشته باشیم که یک فرد بتواند سیستم متصلب را یک شبه عوض کند و حتما در مقابل این شعار تغییر موانع جدی وجود دارد. بنابراین باید فرصت داد و مانند اصلاح طلبی در ایران که نمیتوان توقع داشت یک شبه کسی آن را پیاده کند، از او هم نمیتوان چنین توقعی داشت».
وی در مورد سیاستها و اتفاقات رخ داده در رابطه با ایران و آمریکا در طی سی سال گذشته اظهار داشت: «من نمیگویم سیاستهایی که در ایران بوده، از اول درست بوده است که برخی از آنها عکسالعمل به رفتارهای خود آمریکا بوده است. رفتارهایی مانند اشغال سفارت آمریکا عکس العمل به آن رفتارها بود و امروز حکومت مستقر است و مانند آن کار تکرار نخواهد شد».
رئیس جمهور سابق کشورمان با اشاره به اقداماتی که از سوی آمریکا باید برای بهبود رابطه با ایران صورت گیرد، ادامه داد: «در ایران هم این دید منطقی وجود دارد که بالضروره نگوید منافع من در دشمنی با آمریکا است و اگر آمریکا دشمنی نکند، ما هم میتوانیم منافعمان را طوری تعریف کنیم که همه منافع و موجودیت ما در دشمنی با امریکا خلاصه نشود».
خاتمی به اوباما توصیه کرد که «واقع بین و شجاع باشد» و توضیح داد: «واقع بینی یعنی منافع آمریکا را در تضاد با منافع دیگران نبیند، جایگاه کشورها را آنگونه که باید بشناسد و بداند احساساتی که در دنیا به خاطر سیاستهای غلط آمریکا وجود دارد، جدی است و رفع آنها عزم و برنامه جدی میخواهد. همچنین در برابر موانع سر راه تغییر، مقاوم و پایدار باشد. زیرا معتقدم که ایشان با موانع جدی روبروست. البته خردمندی هم داشته باشد».
وی ادامه داد: «آمریکا اگر میخواهد در جهت تغییر گام بردار باید تحریمها را بردارد و جسارتهایی که به ملت ایران میشود را تمام کند. اموال بلوکه شده را نیز آزاد کنند و مهمترین گام هم اینکه آنچه در شورای امنیت با تلاش آمریکا اتفاق افتاد، منجمد شده و ما به مذاکرات در سطح آژانس برگردیم و با حسن نیت مساله را پی بگیریم، ما هم آمادگی داریم».
خاتمی همچنین به انتقاد از سیاست دوگانه آمریکا در قبال ایران و اسرائیل پرداخت و گفت: «چرا باید ملتی که تحت فشار است متهم به حرکات تروریستی شود، ولی کسانی که رسماً میگویند کسانی را ترور میکنیم، مورد حمایت باشند؟»
به گفته خاتمی حمایتهای بیشائبه آمریکا از اسرائیل موجب شده است که این ذهنیت در بخش مهمی از دنیای اسلام به وجود بیاید که تلآویو پایتخت آمریکا است. به گزارش گروه سیاسی آفتاب، متن کامل این گفتگوی مشروح بدین شرح است:
رییس جمهور سابق ایران جدی ترین رقیب محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران به شمار میآمد. اما او ناگهان تصمیم گرفت که به نفع دیگر کاندیدای اصلاح طلب؛ میرحسین موسوی کنار برود.
وی در مصاحبهای اختصاصی با مازیار بهاری خبرنگار نیوزویک نظراتش را درباره وضعیت کنونی و آینده ایران و همچنین رابطه ایران و غرب توضیح داد. فکر میکنم بهتر است از موضوع صحبتهای شما در اجتماع چند روز پیش سالن میلاد شروع کنیم. شما در آنجا فرمودید که مردم وضع موجود را نمیپسندند. به نظر شما چرا وضع کشور را خیلیها نمیپسندند؟
البته من خیلی رغبت ندارم و به صلاح نمیدانم که به طور جزئی وارد مسائل انتخاباتی شوم، بهخصوص بعد از اینکه تصمیم گرفتم شخصا به عنوان نامزد، در انتخابات حضور نداشته باشم.
ولی در عین حال هم به عنوان احساس وظیفه ملی، انسانی، دینی و انقلابی احساس میکنم که نمیتوان نسبت به سرنوشت کشور بی تفاوت بود و در دنیای امروز و به معنای دیگر دنیای مدرن، انتخابات هم مظهر اراده ملی است و هم راهکار مناسبی برای بروز این اراده است.
وقتی هم میگوییم علاقهمندیم که دموکراسی داشته باشیم- در عین حال که معتقدیم دموکراسی یک صورت واحد ندارد و میتواند محتواها متفاوت داشته باشد- پایههایی هم دارد که بدون آنها دموکراسی، دموکراسی نیست و مهمترین وجه آن هم اینکه تعیین کننده، حضور مردم است و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت به رسمیت شناخته شده است و این حق باید در جریان انتخابات آزاد و گسترده ابراز شود.
بنای انقلاب اسلامی ما هم بر این بوده است که «جمهوری اسلامی» ایجاد شود و جمهوریت مبتنی بر رای مردم است.
این موقعیتی است که هم به لحاظ تاریخی بهدست ما آمده و هم عقیده داریم راه و رسم درستی که امروز میتواند پاسخگوی نیازهای انسان باشد، دموکراسی است، زیرا بدیل دموکراسی را خودکامگی و دیکتاتوری میدانم و به هر صورت اگر دموکراسی عیبهایی هم دارد (که خود متفکران غربی در این باره صحبت کردهاند)، تردید نباید کرد که بر شیوههای دیگر ترجیح دارد.
بنابراین با تحیلی که دارم و احساس وظیفهای که میکنم، معتقدم در عرصه تعیین سرنوشت کشور باید فعال بود که انتخابات یکی از گذرگاهها است.
لذا نسبت به آن حساسیت دارم و شاید آن وقتی هم که آمدم احساس وظیفه کردم که میتوانم موثر باشم و بعد وقتی دیدم که جناب آقای کروبی و جناب آقای موسوی حضور دارند، بدون حضور من هم نظرم میتواند تامین شود.
انقلاب و مردممان خواستهایی داشتهاند که بهطور مفصل به مناسبتهای مختلف تشریح کردهام و معتقدم با همه حسن نیتی که مسئولان امروز دارند –که آنها هم با رای مردم روی کار آمدهاند- آن خواستها و جهتها دنبال نمیشود.
ما بهتر میتوانیم منافع ملی را تامین کنیم و از امکانات موجود و فرصتهایی که پیش میآید، در ایران استفاده کنیم.
مثلاً، درآمد نفتی ایران در 3- 4 سال اخیر بسیار زیاد بود و این امکان میتوانست باعث پیشرفت در کشور شود، یا فرصتهایی که الان در صحنه جهانی پیش آمده و ما میتوانیم موقعیت کشور و ملت ایران را در سطح منطقه و جهان بالا ببریم.
باید از این فرصتها استفاده بشود و خیلی مسائل دیگر و نیز خواستهای اساسی دیگر که ملت داشتهاند، آزادیهای مشروع، حرکت در چارچوب قانون اساسی و... . من فکر میکنم وضع بهتر از این میتواند باشد و بنابراین باید به مردم بگوییم که انتخابات یک فرصت و موقعیتی است که انقلاب و تاریخ در اختیار آنها گذاشته است، گرچه ممکن است ما به بعضی شیوهها و رویههایی که در انتخابات هست و قدرت انتخاب مردم را محدود میکند اعتراض داشته باشیم و حتی ممکن است بعضی از آنها قانونی هم باشند، اما صحبت بر سر این است که آیا همه قوانین عادلانه تصویب شده و در چارچوب روح قانون اساسی هست یا نیست؟
به هر حال این محدودیتها وجود دارد، ولی تعیین کننده حضور مردم است. به همین دلیل من سعی میکنم در حد خودم بگویم که ایران در عرصه داخلی و بینالمللی میتواند وضع بهتری داشته باشد و مردم با حضور خودشان میتوانند این امر را تحقق ببخشند و فکر میکنم با این وضعیت میتوانیم احساس مسئولیت حضور مردم پای صندوقها را که میتواند خیلی از موانع را کنار بزند، بالا ببریم و شاهد انتخابات پر شوری باشیم که نتیجه آن ان شاء الله به نفع کشور و ملت خواهدبود.
به نظر شما آیا انتخابات سالم خواهد بود؟ بستگی به این دارد که معنای سالم چه باشد!
بدون تقلب! من فکر نمیکنم که تقلب به معنی خاص کلمه وجود داشته باشد یا بتواند تاثیرگذار باشد. البته همیشه در همه کشورها، چه کشورهای صنعتی و پیشرفته، چه کشورهای دیگر ممکن است دستکاریهایی در امر انتخابات صورت بگیرد و خودشان هم ادعا میکنند.
شما اگر انتخابات دور اول ریاست جمهوری بوش که رقابت میان وی و ال گور بود را به یاد بیاورید، در خود آمریکا بحثهایی مطرح شد که تصرفاتی در نتایج شده است که نمیدانم تا چهاندازه درست بود یا نبود.
طبعاً در کشورهایی مثل ما که دموکراسی در آنها تازهپا است و هنوز بعضی ذهنیتهای مربوط به ماقبل دموکراسی وجود دارد، اگر این ذهنیتها در حوزه مسئولیت اجرایی و اداره مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی قرار گیرد، ممکن است اثرگذار باشد.
ولی من معتقد نیستم که در ایران تقلب به صورت تعیین کننده وجود داشته باشد، زیرا خود من هم در دوران مسئولیت ریاست جمهوری چند انتخابات را برگزار کردم.
اگر هم چنین چیزهایی باشد، خیلی با انتخابات فرمایشی که مردم در آن نقشی ندارند فرق دارد.
مثلاً در دوره گذشته (پهلوی) از پیش معلوم بود که چه کسی باید از صندوق بیرون بیاید و بنابراین رای مردم مهم نبود.
ولی در جمهوری اسلامی چنین نیست، هرچند که ممکن است نقصها و کمبودهایی وجود داشته باشد و من امیدوارم که این نقصها به حداقل خودش برسد و همه احساس کنیم که باید از رای مردم صیانت و پاسداری کنیم، به علاوه اینکه حضور گسترده مردم تمام این موانع و مشکلات را میتواند بر طرف کند.
زیرا اگر تصرفاتی هم باشد، مگر چهقدر است؟ ما در موقعیتی هستیم که نمیتوان بهکلی در رای مردم تاثیرگذار بود.
الحمدلله مردم ما زنده هستند و مسئولان ما هم نوعا کسانی هستند که میخواهند کارها درست باشد و اگر ما ایراد داریم عمدتاً به خاطر موانع قبل از انتخابات است که انتخاب مردم را محدود میکند: نحوه بررسی صلاحیتها و ... . گرچه همه اینها طبق قانون است، ولی میتوان ضمن رعایت قانون اساسی با آن مخالفت کرد و انتقاد هم داشت.
در جریان انتخابات واقعیت نشان داده که همیشه حضور گسترده مردم، همه یخها را ذوب کرده و مشکلات را حل میکند. بارها پیش آمده که مردم با توجه به ذهنیتی که از حکومت و دولت داشتهاند، از قبل فکر میکردند که نتیجه انتخابات یک چیزی است، ولی بعداً خلاف آن از آب در آمده است.
آنچه برای ما مهم است حضور گسترده مردم است و من معتقدم اگر این حضور گسترده وجود داشته باشد، نتیجه کار همان چیزی خواهد بود که اکثریت جامعه ما میخواهند.
فکر میکنید اگر اکثریت مردم در انتخابات شرکت کنند به اصلاح طلبان رای میدهند یا رئیس جمهور فعلی؟ ببینید! مساله این است که اگر ملت ما به این نتیجه رسیده باشد که جهت اداره کشور و وضعیتی که در آن قرار دارد، وضعیت مناسبی نیست و باید تغییر حاصل شود که معتقدم اکثریت ملت به این نتیجه رسیدهاند که مملکت بهتر میتواند اداره شود، طبعاً حضور مردم سبب تغییر خواهد شد.
البته ممکن است در دولت خیلیها حسننیت داشته باشند، اما معتقدم روشهایی که اعمال شده متناسب نیست و چه در عرصه بینالمللی و موقعیتی که ایران در منطقه و جهان میتواند داشته باشد و چه در بالا بردن حیثیت ملت ایران و نحوه مواجهه با مشکلات به علت برخی سیاستهای غلط، چهره ایران میتواند بهتر شود و چه از نظر بهرهگیری از امکانات برای پیشرفت و توسعه و بهبود وضعیت اشتغال، تامین اجتماعی و... معتقدم میانگین مردم فکر میکنند وضع بهتر از این میتواند باشد.
در این مرحله مردم باید بیش از اینکه به جنبههای ایدهآلی اصلاحطلبی بیندیشند، به این فکر کنند که آیا این تغییر رخ خواهد داد و معتقدم عزیزانی که در عرصه هستند میتوانند این تغییر را ایجاد کنند و اگر مردم به این نتیجه برسند که آنها در راه این امر تلاش میکنند، به آن رای خواهند داد و البته کسانی که در صحنه هستند، از جمله مهندس موسوی، قطعا کشور را جوری اداره خواهند کرد که حرکت به سمت اهداف اصلاحطلبانه ارزانتر و آسانتر خواهد بود.
الان طبعاً موانع و مشکلات بیشتر است و بنابراین اصلاحات به یک معنا سود خواهد برد، به علاوه اینکه در اصول کلی مهندس موسوی و همچنین جناب آقای کروبی به اهداف والای اصلاح طلبی پایبند هستند.
شما معتقدید که آقایان موسوی و کروبی به اهداف اصلاحطلبان باور دارند، اما در عمل حرکت را به سمت اصلاحات پیش میبرند، اما شاید تفاوتهایی داشته باشند. بهطور مثال در همان همایش سالن میلاد وقتی دانشجویان و جوانان برخی شعارها را میدادند، ظاهرا مهندس موسوی با آن شعارها بیگانه بود و خیلی راحت نبود. با این شرایط به نظر شما آیا آقای موسوی میتوانند خواستههای مردم را برآورده کنند؟ من اینجا نمیتوانم خیلی بحث کنم. «اصلاح» یک امر دراز مدتی است و مانند ساخت یک ساختمان، پروژهای نیست که در مدت 1-2 سال به نتیجه برسد.
اصلاً اگر مسائل اجتماعی را اینگونه ببینیم غلط است، لذا لفظ مهندسی فرهنگی یا مهندسی اجتماعی که در مدیریت جدید هم مطرح است را خیلی نمیپسندم.
البته برنامهریزی و ساماندهی فرهنگ اشکالی ندارد، ولی اینکه خیال کنیم انسان یک عنصر بیاراده است که فقط تحت تاثیر برنامهریزیهای ما ذهنیّت او میتواند تغییر کند، دید غلطی است.
ذهنیت در طول تاریخ شکل گرفته و عوض کردن آن هم زمان میخواهد و هم از متن جامعه باید بجوشد. اصلاحات هم یکی از اینها است.
من بارها گفتهام اصلاحات یک پروسه است، نه پروژه. پروسه زمان خودش را میبرد و با بخشنامه و برنامه ریزی 2-3 ساله و از بالا، نیست. بلکه فعالیتهایی میخواهد که چگونه این تحولات در متن جامعه ایجاد شود و این عمل صورت گیرد.
بنابراین اگر کسی انتظار داشته باشد اهداف اصلاحات بک شبه تحقق مییابد، تصور غلطی دارد، مگر در دوران 8 ساله ما توانستیم به همه اهداف اصلاحات برسیم؟
من معتقدم که ملت ما 100 سال است که اصلاحات میخواهد و محور این اصلاحات عبارت است از آزادی، استقلال و پیشرفت. یعنی ملت ما از استبداد، وابستگی به بیگانه و مهمتر از آن از عقبماندگی رنج برده است.
ملت ما که تاریخساز، تمدنساز و فرهنگساز بوده، احساس میکند که در دنیای امروز حتی نمیتواند مصرف کننده خوب تمدن جدید باشد، چه برسد به اینکه خودش در پروسههای تولید فرهنگی و تمدنی نقش داشته باشد.
البته ملت ما هویتی هم داشته است. شما میدانید که جوهر هویت ایرانی، هویت دینی و اسلامی است. منظور من این نیست که همه مردم پایبند به موازین دینی هستند، خیلیها ممکن است اینگونه نباشند، گرچه اکثریت در عمل پایبند هستند، ولی جوهر آن هویت دینی است و بهخصوص وقتی عقبتر برویم میبینیم که جوهر تمدن، روح و فکر ایرانی دینی است.
شما به دورههای قبل از اسلام و نیز سیاستنامههای بعد از اسلام تحت تاثیر ایرانشهرهای قبل از اسلام نگاه کنید - که از جمله در سیاستنامه خواجه نظام الملک میبینیم- گفته میشود که دین و دولت همزاد یکدیگر هستند و دین اساس و دولت مجری است.
هنر انقلاب اسلامی این بود که آن سه خواست تاریخی را همسو با هویت تاریخی کرد. این انقلاب گفت اسلامی که من میگویم، نه تنها با آزادی، استقلال و پیشرفت ناسازگاری ندارد، بلکه بهسوی آنها تحریک میکند و فکر میکنم مردم به این اسلام رای دادند.
اصلاً اینکه جمهوری اسلامی از درون این انقلاب بیرون میآید امر بدیعی است. اصلاً جمهوری یک پدیده کاملاً امروزی است و پایه آن هم دموکراسی است و در عین حال انقلاب، اسلام را به گونهای که با این پایهها ناسازگاری ندارد، میخواهد. زیرا میدانید که در همسایگی ما در نتیجه حکومت طالبان نظامی بهوجود آمد که وضع بدی را ایجاد کرد.
ولی فکر میکنم اسلامی که ما گفتیم با انسان، حقوق اساسی، پیشرفت، مشارکت و ابتناء حکومت بر اراده آدمی سازگار بود. بر همین اساس هم قانون اساسی نوشته شد که البته نمیگویم ایراد ندارد، اما قانون اساسی ظرف یکبار مصرف یا کفش نیست که چند بار بعد از مصرف آن را دور بیندازیم.
قانون اساسی که با رای مردم تصویب شده اساس نظم است و به نظر من ظرفیت کافی را دارد که مردمسالاری را که با هویت دینی و ملی مردم سازگار است، ایجاد کند.
اگر هم اشکالی هست اینکه آیا ما در همان مسیر حرکت میکنیم، آیا همان ظرفیتها را بارورتر میکنیم و یا سیاستهایی وجود دارد که آن ظرفیتها تنگتر و یک سلسله اقداماتی انجام میشود که با این روح سازگار نیست؟
اختلاف ما با دیگران هم همین است. ما این نظام را قبول داریم و معتقدیم متناسب با وضعیت ایران است.
اصلاحات یک امر تدریجی است. اما این مساله که نامزدهای محترم در این دوره میتوانند پاسخگوی نیازها باشند، اگر خواستهای ایدهآلی را در نظر بگیریم، هیچ کس نمیتواند پاسخگو باشد و مردم ما هم این را به خوبی میدانند.
مگر پروسه دموکراتیزه شدن کشورهای اروپایی در ظرف 20-30 سال رخ داد؟ 200-300 سال خون ریخته شد و تنش ایجاد شد تا اینکه غرب اجمالاً پذیرفت که از نظر تئوریک دموکراسی را بپذیرد.
گرچه ما نمیخواهیم بگوییم عین مدل غربی دموکراسی در ایران پیاده شود، اما دموکراسی به عنوان یک روش و راه مطرح است و فکر میکنم که از جمله اگر اهداف اصلاحطلبان استقرار یک دموکراسی باشد که در آن حق حاکمیت با مردم باشد، حکومت برآمده از اراده آن باشد و در برابر مردم مسؤول باشد و مردم بتوانند آن را بدون توسل به زور جابجا کنند، آزادیهای اساسی مردم به رسمیت شناخته شود، زمینه برای حضور مردم فراهم باشد و...، مردم اکثراً مسلمان هستند و میگویند که معیارهای دینی را باید داشته باشیم که البته آن معیارها هم نباید با این مبانی ناسازگار باشد و الا امام (ره) به عنوان یک پیشوای دینی، فیلسوف و رهبر سیاسی «جمهوری اسلامی» را مطرح نمیکرد و مردم هم به آن، یعنی اسلامی که سازگار با جمهوریت باشد و جمهوریتی که سازگار با اسلام باشد رای نمیدادند. مهم این است که در آن جهت حرکت میکنیم یا جهت خلاف آن؟
زمانی من گفتم که باید تغییر ایجاد شود و در خود کشور این بحث ایجاد شد که این، سخن خارجیها است و معنای آن از بین بردن جمهوری اسلامی و تغییر یعنی براندازی.
من پاسخ دادم که به انقلاب و نظام پایبند هستم، ولی معتقدم آنچه مردم میخواستند و در نظام جمهوری اسلامی بود، که الان نیز پایههای اصلی آن وجود دارد، این است که ما بتوانیم پیشرفت کنیم و آزادی، عدالت و روابط خوب با دنیا داشتهباشیم.
از جمله چشمانداز بیست سالهای که در دولت خود من تدوین شد و نهایتاً رهبری آن را به عنوان نقشه راه تائید کرد؛ من گفتم اگر در آن راه حرکت کنیم که در سال 1404 هجری شمسی در آن موقعیت مطلوب باشیم، آیا ما به آن اهداف میرسیم؟
من معتقدم با سیاستهایی که در این روزگار بوده، ما عقبگرد کردهایم و بهجای آنکه فاصله مان با آن اهداف 20 سال باشد، 25 سال شده است! اگر از «تغییر» سخن میگوییم به معنای آن است که کشور را به آن مسیر برگردانیم.
معتقدم دوستان ما از جمله جناب آقای مهندس موسوی کاملاً قادرند که این مسیر را اصلاح کنند و طبعا وقتی مسیر درست شد، زمینه برای اینکه ارزان و سریعتر به اهداف دراز مدت اصلاحات برسیم بهتر فراهم میشود، از جمله با دید بازتر و اعتقادی که به آزادی و حضور مردم دارند، زمینه برای فعالیت جریان اصلاحات و از جمله خود ما، در متن جامعه و نه از بالا، فراهم میشود.
من نمیخواهم بگویم همه شعارها درست است، به خصوص اینکه بسیاری از آنها از روی احساسات تند مطرح میشود، ولی این حضور، حضور مبارکی است و چه بسا که این خواستهای درازمدتی را مطرح کنند، ولی همان کسانی که این شعارها را میدهند میدانند که در یک دوره 4 ساله به اهداف شعارها نمیرسیم و برایش کافی است که در آن جهت حرکت کنیم.
بنده هم که ارادتمند اصلاحات هستم، اگر میآمدم ادعا نمیکردم که خواستههای جوانان یکشبه تامین میشود و میگفتم که همه با هم به آن سمت حرکت کنیم.
شما تاحال از خودتان پرسیده اید که چرا اینقدر در میان جامعه پرطرفدار هستید و همه شما را دوست دارند؟ من این را اظهار لطف مردم میدانم و واقعاً به این مساله افتخار میکنم و بزرگترین افتخارات زندگیام این بوده که مورد توجه مردم بودهام و خوشبختانه علاوه بر نخبگان و جوانان احساس میکنم که این محبت تا حدود زیادی در میان تودههای مردم هم وجود دارد.
در این زمینه فکر کردهام و احساس میکنم که یکی از مسائل مهمی که مردم ما در طول تاریخ داشتهاند- البته من هرگز خودم را با بزرگان کشور مانند امام (ره) و قبل از آن امیرکبیر و حتی تا حدود زیادی مرحوم دکتر مصدق مقایسه نمیکنم- اما یک چیز مشترک در جامعه ما هست و آن اینکه جامعه ما میتواند فقر و گرفتاری را تحمل کند، اما تحقیرشدگی را نمیتواند تحمل کند.
مردم احساس میکنند حکومتهایی که قبل از انقلاب در ایران بودند ملت ما را تحقیر کردند و نیز از موضع تحکم و بالا با آنها صحبت میکردند. اگر کسانی پیدا شوند که مردم احساس کنند، به آنها راست میگویند و دروغ نمیگویند- ولو اینکه همه راستها هم گفته نشود- ، به آنها احترام حقیقی میگذارند و خود را کوچک آنها -و نه ارباب- میدانند و احساس کنند که از امکانات مادی و معنوی به سود شخص استفاده نمیشود طبعاً مردم نسبت به چنین فردی علاقه پیدا میکنند.
شاید مردم خیال کردند که رگههایی از این واقعیت در من وجود دارد و به هر حال مردم بر اساس تلقیشان کار میکنند. به هر حال من افتخار میکنم که مردم این توجه را دارند.
من یک نمونهای را بیان میکنم؛ ما یک تاریخ استبدادزده داریم و کسانی که در قدرت بودند، در واقع اربابان جامعه ما بودند.
این استبداد سابقه بسیار طولانی دارد و در طول 200 سال گذشته هم مانند ویروسهایی که با هم ترکیب میشوند، بدخیم شده است و به استعمار وابسته شد.
بدینمعنا که این استبداد ابزار دست قدرتهای هژمونیطلب شد و نوعی تحقیرشدگی مضاعف ایجاد شد. در خارج از کشور درباره جالبترین اتفاق در مدت 8 سال ریاست جمهوری از من سوال شد که در پاسخ آن چیزی که در زمینه سیاسی به نظرم آمد، حضورم در دانشگاه تهران در سال 83 (2004) بود که در آن جلسه در کنار ابراز محبتها اعتراضات شدیدی شد و برخی دوستان خیال میکردند کسی که اصلاحطلب است معجزه گر هم هست و نمیدانستند که در عرصه اجتماعی معجزه کارگر نیست و باید خود مردم بیدار شوند و البته شاید برخی توقعاتشان هم بهجا بود.
من گفتم، در کشور استبدادزدهای که حاکمان بر مردم خدایی میکردند، شخص اول مملکت بعد از رهبری که قدرت اجرایی در دست او است، مورد اعتراض خشن قرار میگیرد، اما مطمئنم تمام آنها نگرانی نداشتند که به خاطر این کار مورد تعقیب قرار بگیرند.
این مساله در یک کشور استبدادزده دستاورد بسیار بزرگی است. البته من آرزو داشتم احساس این آزادی در تمام اجزاء حکومت وجود داشته باشد و انتقاد در همه جا این هزینه را نداشته باشد.
به هر حال این رفتارهای مردم اثر خود را میگذارد و مهمترین مسالهای که هست، این است که آنها احساس کنند چه کسانی به آنها دروغ نمیگویند و حرمت مردم برای آنها مهم است و اینکه افراد بتوانند کار خود را انجام بدهند یا ندهند، مساله دیگری است و شاید عامل مهم محبوبیت من در این مساله باشد و به هر حال آنها بر اساس این ذهنیت عمل میکنند، ولو اینکه غلط باشد.
با توجه به اینکه این اقبال و ذهنیت مردم نسبت به شما وجود دارد، چرا صحنه را به موسوی و کروبی سپردید؟ببینید! من نمیخواهم ایران را با کشورهایی مقایسه کنم که تجربه دموکراسی دیرپا دارند، ولی ما هم این تجربه را میکنیم که از زمان مشروطیت آغاز شد و متاسفانه به عللی در آن مشکلاتی پیش آمد و انحراف بهوجود آمد، بعد از شهریور 1320 و رفتن رضاشاه فضای باز و آزادی بهوجود آمد که حاصل آن روی کار آمدن دولت ملی مصدق و ملی شدن نفت شد، بعد از آن هم کودتای 28 مرداد 32 بود که آمریکاییها بعدا به آن اعتراف کردند و دیکتاتوری وابسته نفس گیر شد.
سپس انقلاب اسلامی بهوقوع پیوست که در آن زمان آزادی شانه به شانه آنارشیسم بهوجود آمده بود، اما جنگ تحمیلی و شدت گرفتن تروریسم را پس از آن سبب ایجاد محدودیتهایی شد.
معتقدم کسی که دوره طبیعی و قانونی مسئولیت را طی کرده، ترجیح میدهد که میدان را به دیگران بسپارد. این تجربه در کشورهای ریاستی – و نه پارلمانی- وجود دارد.
در اینجا هم که رئیسجمهور قدرت عمده اجرایی را دارد، فکر میکنم (برای من) کافی بود. البته بهتر بود که چهرههای بسیار شایستهای که هستند مطرح شوند ولی به خاطر روشهای غلط و روندهایی که به نظرم خلاف روح قانون اساسی است، زمینهای ایجاد نشده که این جوانترها وارد عرصه شوند و امکانات معرفی خود را در اختیار نداشتهاند -زیرا این امکانات در دست افراد خاصی بوده است- طبعاً در این شرایط ذهن متوجه افراد جا افتادهتر میشود، ولی چرا در میان این افراد جا افتاده یک نفر باید تکرار شود؟ من این را درست نمیدانم که جابجایی قدرت میان افراد محدودی صورت بگیرد.
پس به چه دلیل وارد شدید؟ این ترجیح اول من بود، به علاوه اینکه برنامههایی که در عرصه داخلی و بینالمللی داشتم، برایم کاملاً قانع کننده بود که بتواند کاری انجام شود و در عین حال احساس کردم که افکار عمومی میخواهد که من بیایم و البته شاید همهاش بهخاطر خودم نبود، شاید به خاطر این بود که شانس رایآوری من بیشتر است. پیش از آن آقای کروبی اعلام حضور کرده بودند و تصور نمیکردم میان ما تعارضی باشد و شانس من کم نیست، تا وقتی که احساس کردم مهندس موسوی هم قصد ورود به صحنه دارد.
وی از چهرههای بسیار برجسته با سابقه مدیریت خوبی است و همیشه دلمان میخواسته که ایشان در عرصه باشد و ایشان به هر دلیلی تا قبل از این نمیآمدند، اما این بار احساس کردند که حضورشان میتواند موثر باشد و من نیز اصرار داشتم پیش از حضور خودم ایشان اعلام حضور کند.
اما خودشان این ذهنیت را داشتند که لازم نیست خیلی زود اعلام حضور شود و من به ایشان میگفتم شما اشتباه میکنید و انتخابات یک جریان سنگینی است و الان هم ایشان متوجه شدهاند که اگر زودتر به عرصه میآمدند بهتر بود.
به هر حال چون من مطمئن نبودم که ایشان وارد میشوند و خودشان هم اطمینانی نمیدادند، خودم اعلام حضور کردم و پس از 3- 4 هفته که اعلام حضور کردند، احساس میکردم این چندگانگی سبب شکسته شدن و پراکنده شدن آراء جناح اصلاحطلب و روی کار آمدن دیگرانی که نمیپسندیم خواهد شد و هم تلقی مبارزه بر سر قدرت در بین کسانی که مهمترین شاخصه شان در نظر مردم اخلاقی بودن است، بهوجود میآید و لذا فکر کردم که اگر از صحنه خارج شوم و فقط مردم را تشویق کنم که به صحنه بیایند و بگویم این افراد شایسته حضور دارند که به آنها رای بدهند، شاید نتیجه بهتری داشته باشد و الان هم پشیمان نیستم و امیدوارم جوی ایجاد شود که مردم پای صندوق بیایند و آنگاه میبینید که چه خواهد شد.
با توجه به اینکه اطرافیان آقای موسوی میگویند، وی یکی، دو ماه قبل از اعلام کاندیداتوری ستاد خود را تشکیل داده بود، فکر نمیکنید این اقدام غیر اخلاقی بود؟ این «می گویند ها» درست نیست. ایشان گفته بودند که اگر بخواهم بیایم باید فکری برای ستاد بکنم. یعنی اینگونه نبود. من با مهندس موسوی کاملاً در ارتباط بودم و دغدغههای ایشان کاملاً برایم قابل فهم بود.
شاید میتوانستیم کار را با هزینه کمتر اداره کنیم و کاری ندارم که تقصیر من بوده یا ایشان و اینها جنبههای فنی کار است که لطمهای نمیزند.
آقای مهندس موسوی ابداً کار خلاف اخلاقی انجام ندادند، بنده هم معتقدم رفتارم، رفتار نادرستی نبوده، ولی اینکه در جامعه چه چیزی شایع میشود امر دیگری است و الان هم نباید به گذشته فکر کنیم، باید به آینده فکر کنیم و اینکه مهندس موسوی شخصیت بسیار شایستهای است.
امیدوارم اکثریت قاطع مردم این مساله را درک کنند و حالا که آقای مهندس موسوی به صحنه آمدهاند، جامعه و نظام ما استفاده خوبی از ایشان بکند.
شایعه دیگری در جامعه وجود دارد که رهبری نظام حضرت آیت الله خامنهای مخالف حضور شما بودهاند؟ به کلی بی اساس است.
آقای خاتمی! شما و سایر سیاستمداران ایرانی در صحبتهای خودتان با مردم خیلی راحت صحبت نمیکنید و گویی مذاکرات پشت پرده خیلی در تصمیمات موثر است. آیا این امر بهخاطر ساختار قدرت و همان استبدادزدگی است که شما به آن اشاره نمودید یا مساله دیگر؟ همه اینها به نحوی میتواند موثر باشد. غبارآلود بودن فضا، انسان را محتاط میکند. یک راننده در فضای مه آلود و غبار آلود باید از سرعت اتومبیل بکاهد. همچنین نوعی بدبینیها در جامعه ما که ممکن است ریشه واقعی هم داشته باشد باعث میشود که انسانها محتاط باشند و زیاد نتوانند بحث کنند.
این بدبینی اگر از سوی حکومت باشد، ممکن است این تلقی را ایجاد کند که این سخنان برای کشور هزینه ایجاد میکند. خود فرد هم به دلیل اینکه اصل نظام را قبول دارد ممکن است خیال کند که سخنش خدشهای وارد میکند.
اما مهم است که ما بدانیم در مسیر دموکراسی بدیعی که میخواهیم و تجربهای هم در آن نداشتهایم، در کجا هستیم. نباید فضای ذهنی ایران را با جاهایی مقایسه کرد که دهها یا صدها سال دموکراسی داشتهاند.
یکی از کارهای مهم اصلاحات این است که آیا میتواند خواست دموکراسی، آزادی، رشد و رهایی از عقب ماندگی را به گفتمان غالب تبدیل کند؟
ببینید! من معتقدم استقلالخواهی، آزادیخواهی و پیشرفتجویی در متن جامعه ما وجود دارد – چه متدینین و چه غیر متدینین- که البته اکثریت میخواهند این خواستها با هویت دینی آنان همراه باشد که البته نگرشهای متحجرانهای هم هستند که در انقلاب نقشی نداشتند و رهبری انقلاب، حضرت امام (ره) هم آنها را قبول نداشت.
اما علاوه بر خواستن، دارا بودن فرهنگ این خواست و آمادگی برای پرداخت هزینه آن توسط مردم هم لازم است که زمان میخواهد و کار اصلاحات این است.
من معتقدم که کار مهم این است که مسئولیت پذیری، آزادیخواهی و پیشرفت طلبی بهصورت خواست عموم به خودآگاه ذهن جامعه بیاید.
ببینید! جامعه ما آزادی میخواهد، اما این را باید بداند که اگر معیشت بهتر و رهایی از فقر را بخواهد، در دراز مدت در متن یک نظام دموکراتیک میتواند به آن برسد.
ممکن است کسانی فریبکارانه برای یک دفعه، امکاناتی را از جیب ملت در اختیار بخشی از جامعه قرار دهند و جامعه هم احساس کند به خواستههایش رسیده است.
اما به این خاطر که برنامهها غلط است و دموکراتیک، عقلانی و کارشناسی نیست، همین پخش شدن امکانات پس از یکی، دو سال سبب سختی برای همین مردم خواهد شد. زیرا نقدینگی و تورم افزایش یافته و تولید و اشتغال کم میشود و پولی که باید برای تامین اجتماعی مصرف شود، صرف صدقه شده است، ولی کسی که فقر و تنگدستی دارد، وقتی پول میگیرد، احساس میکند که به او کمک میکنند. ولی وقتی به او بگویید که این روش، روش غلطی است و اگر میخواهی به اشتغال و رفاه نسبی برسی، باید به مردمسالاری تن دهی و این گفتمان در جامعه ایجاد شود، میتواند تحولی پدید آید.
کار ما هم این است که با تبدیل این خواست به گفتمان، آن غبار را تا حدی کم کنیم و در آن فضا شفافتر شجاعانهتر، آزادانهتر و کم هزینهتر افراد حاضرند حرف خودشان را بزنند.
شما اشاره کردید که شان و اعتبار ایران در جهان و منطقه حفظ نشده است. دلیل آن چیست؟ البته من این لفظ را به کار نبردهام که حفظ نشده است. بلکه گفتم، میشد حیثیت و شان جمهوری اسلامی و سهمی که در منطقه و جهان میتواند داشته باشد، بهتر از این باشد.
دو گونه میتوان قضایا را دید؛ یکی نیمه پر لیوان و دیگر نیمه خالی آن.
من معتقدم هم از نظر اقتصادی، هم از نظر منطقهای و هم بینالمللی کاملاً میشد کاری کرد که هم اصول منافع ملی، آرمانهای اصلی انقلاب و خواست تاریخی ملت تامین شود و هم اینکه حرمت بیشتری در جهان داشته باشیم و مداخله بیشتری در سرنوشت منطقه داشته باشیم.
ایران کشور خیلی بزرگی است و عظمت زیادی دارد که تاریخ به آن داده و از طریق آن میتوانیم سهم بیشتری در وضعیت منطقه و جهان داشته باشیم.
من وقتی با غربیها صحبت میکردم، تذکر میدادم که دیدگاه غلطی در غرب وجود دارد و میگویند که ایران یک «مشکل» است و باید آن را حل کرد. من میگفتم، چرا میگویید مشکل؟! بلکه بگویید یک قدرت معنوی دارای سابقه، ظرفیت، موقعیت استراتژیک ممتاز که با آن میتوان مشکلات را حل کرد.
الان که آقای اوباما شعار تغییر میدهند، یکی از کارهایشان این است که در این زمینه تغییر ایجاد کنند و بگویند که ایران جایگاه والایی دارد، اختلاف نظراتی هم هست، اما از طریق ایران میتوان بسیاری از مشکلات را حل کرد؛ نه اینکه ایران را مشکل بدانیم و مشکلات اساسی را نبینیم.
طبعاً ما باید ببینیم در سیاستهامان از این موقعیتها استفاده میشود؟ معتقدم بهخاطر بعضی سیاستها، انزوای ایران و تحریمها و فشارها بر ایران بیشتر شده است.
ایران منافعی دارد که میایستد و هزینه هایش را هم میپردازد. اما آیا حتماً باید این هزینهها را بپردازیم؟
بنده معتقدم برخی رفتارهایی که امروز در فرودگاهها و ... با ایران میشود و نگاهی که به ایرانی میشود، اگر سیاستهای دیگری داشتیم اینگونه نبود و نگاه احترامآمیزتری به ما میشد.
کسانی که به خارج رفت و آمد دارند، به من میگویند که در دوره شما بهگونهی دیگری به ما نگاه میکردند و امروز به گونهی دیگری.
البته بسیاری از این نگاههای منفی ممکن است بر اثر توطئهها، برنامهریزیها و جنگهای روانی باشد که دشمنان ملت ایران انجام میدهند، ولی بخشی از آن هم مربوط به سیاستهای ما است.
آیا میتوان سیاست تنشزدایی و اعتمادسازی را داشت، در عین حال از منافع اصلی ملت ایران دفاع کرد؟ من معتقدم میتوان این کار را کرد. مگر ما یک ذره حق مسلم ایران که عبارت بود از دستیابی به فنآوری صلح آمیز هستهای؛ کوتاه آمدیم؟
افتخار ما است که برای اولین بار در قطعنامه رسمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی به صراحت اعلام شد که ایران حق دارد از تکنولوژی صلحآمیز هستهای برخوردار باشد. من تائید جهانی را گرفتم که «تکنولوژی» صلح آمیز هستهای که مقدمه انرژی هستهای است و ما را توانمند میسازد، حق مسلم ما است.
الان هم در سخنان مخالفان این نکته وجود دارد که ایران حق دارد که هم انرژی صلحآمیز هستهای داشته باشد و هم تکنولوژی هستهای ولی میگویند به خاطر اینکه ایران ممکن است تولید بمب کند و به آن اطمینان نداریم، فشار میآورند.
اما من میگویم میتوان از حقوق و منافع ایران دفاع کرد و در عین حال حرمت آن را هم نگه داشت و از نظر داخلی، بینالمللی و منطقهای سیاستهایی داشت که هم حیثیت و سهم ایران در منطقه بیشتر باشد و هم فشار کمتری به ملت ایران وارد شود.
آقای اوباما از «احترام متقابل» سخن میگویند. نظر شما درباره شخص آقای اوباما و این پیام ایشان چیست؟ من سعی میکنم با واقع بینی متمایل به خوشبینی به مسائل نگاه کنم؛ نه خیالپرداز هستم که خوشبینی محض داشته باشم و نه بدبینی مفرط که آفت تصمیمگیری صحیح است.
چند مساله وجود دارد. من معتقدم که آقای اوباما خواستار نوعی تحول و تغییر است؛ هم در درون آمریکا و هم در عرصه بینالمللی. شخصیت او هم این را ایجاب میکند.
اما دو نکته وجود دارد؛ آیا تغییر ایشان، تغییر بنیادینی است که در دراز مدت هم آمریکا میتواند از آن بهره ببرد و هم جهان، یا تغییرات سطحی است و اساسی که باعث مشکلات شده، تغییر نمیکند؟
این مطلب باید شفافتر شود.
دوم اینکه؛ آقای اوباما در یک سیستم جا افتاده محکم حرکت میکند و نمیتوانیم توقع داشته باشیم که یک فرد بتواند سیستم متصلب را یک شبه عوض کند و حتما در مقابل این شعار تغییر موانع جدی وجود دارد. بنابراین باید فرصت داد و مانند اصلاحطلبی در ایران که نمیتوان توقع داشت یک شبه کسی آن را پیاده کند، از او هم نمیتوان چنین توقعی داشت.
نکته دوم اینکه؛ خود آمدن اوباما یک تغییر است. یعنی نشان میدهد ملت آمریکا تصمیم گرفته رویکردش را عوض کند، بهخصوص با آنچه که با حاکمیت 8 ساله نومحافظه کاران بهدست آورد.
ما با رفتن طالبان و صدام موافق بودیم، اما نتیجه این روش سخت افزاری این شد که میلیاردها دلار از پول ملت آمریکا هزینه شد، بهرهای که در مقابل آن گرفتند هم اجساد جوانان آمریکایی بود که در حملات تروریستی کشته شدند و صدها هزار نفر هم از مردم عراق و افغانستان در حملات تروریستی کشته شدند و به افراط گرایی و خشونت هم دامن زده شد.
لذا ملت آمریکا خواست که تغییر پیدا کند، بهخصوص با مشکلات تروریستی که پیش آمد. من نمیخواهم بگویم که صد در صد آن سیاستها منجر به بحران اقتصادی شد. این بحرانها ساز و کار خودش را دارد، ولی مطمئنا این سیاستها موثر بود.
ملت آمریکا گفت که این روند باید تغییر کند و آمدن آقای اوباما خودش یک تغییر است. مهم این است که اولا آقای اوباما با تدبیر و واقعنگری به این مساله نگاه کند و شهامت و شجاعت تغییر داشته باشد و دوم، هم ایشان برنامهریزی کند و هم دنیا به وی فرصت بدهد تا موانع ساختاری و نهادی که در امریکا علیه این تغییر وجود دارد، نتواند کارگر بیافتد.
ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم ایشان یکشبه همه چیز را تغییر دهد.
به نظر شما چه زمینههای مشترکی برای همکاری میان ایران و آمریکا وجود دارد؟ اگر در رابطه میان ایران و آمریکا بخواهیم به گذشته برگردیم، بحث خیلی تیره و تار میشود و این تیرگی را عمدتاً آمریکا ایجاد کرده است و بدبینی و عدم اعتماد به آمریکا اختصاص به حکومت ایران ندارد و در متن وجدان مردم ایران قرار دارد.
یعنی واقعا مردم ایران احساس میکنند که آمریکا با آنها بد کرده است، منافع آنها پایمال شده و مورد اهانت قرار گرفتهاند؛ از کودتای سال 1953 بگیرید تا اقدامات و سخت گیریهایی که بعد از انقلاب اسلامی کردند و واقعا این سخن امام (ره) که رابطه ایران آمریکا، رابطه گرگ و میش است، هم واقعیت دارد و هم احساس مردم است.
اگر به گذشته نگاه کنیم، هم عامل این مشکلات و هم مانع حل آنها آمریکا بوده است که متاسفانه از هیچ دورهای برای حل آنها استفاده نشد، مانند دوره کلینتون که من و ایشان میخواستیم تحولاتی ایجاد شود و امریکا اشتباهات استراتژیکی در قبال ایران انجام داد و زمینه برای روی کار آمدن نومحافظهکاران فراهم شد که در نتیجه باعث شد سیاستهای ایران نیز بصورت خشنتر و انعطاف ناپذیرتری در بیاید. این گذشته ما است و رفع آن هم کار مشکلی است.
اما اگر احساس شود که واقعا نگاه متفاوتی ایجاد شده است و آن گذشته نمیخواهد تکرار شود و به ایران اطمینان داده شود که تکرار نمیشود و اگر هم در عمل بعضی فعالیتها انجام بگیرد، میتوانیم گذشته را منجمد کرده و به آینده بنگریم و وابسته به اینکه چگونه عمل کنیم، اندکاندک آن گذشته را از بین ببریم.
امیدوارم آقای اوباما متوجه این مساله باشد که این ذهنیت منفی نه در حکومت ایران، بلکه در کل ملت ایران وجود دارد و آمریکا باید به نحوی هزینه جبران این مساله را بپردازد و نیز اعتماد و اطمینان ملت ایران را جلب کند که آن حادثه و روند تکرار نخواهد شد، ایران مستقل و انقلابی را، که منافع خودش را دارد، به رسمیت بشناسد.
من نمیگویم سیاستهایی که در ایران بوده، از اول درست بوده است که برخی از آنها عکسالعمل به رفتارهای خود آمریکا بوده است. رفتارهایی مانند اشغال سفارت آمریکا عکسالعمل به آن رفتارها بود و امروز حکومت مستقر است و مانند آن کار تکرار نخواهد شد.
یعنی عامل آن جنبه منفی، جنبه منفی بزرگتری است که عامل آن آمریکا بود.