آفتابنیوز : آفتاب: سید محمد خاتمی گفت: «بنده احساس میکردم که همان کفنپوشان و همان کسانی که آن مشکلات را ایجاد میکنند ممکن است با با یک دست دادن تنها با کلینتون چنان قشقرقی برپا و مشکلاتی ایجاد کنند که دیگر آن روندی که بنده احساس میکردم به نفع و مصحلت کشور هست نتوانم ادامه دهم».
خاتمی که با سایت یاری گفتگو کرده است، علاوه بر بیان مطلب فوق، به شرح برخی ناکامیها و نیز رویدادهای دوره ریاستجمهوری خود پرداخته است.
به گزارش گروه سیاسی آفتاب، بخش نخست این گفتگو به شرح زیر است:
آقای خاتمی، یکی از شعارهای شما شفافیت بود و به دنبال تحقق دولت شفاف و پاسخگو بود ید که یکی از جذابیتهای سخنان شما هم در این رابطه بود، مردم میگفتند کسی آمده که میگوید باید به ما پاسخ بدهد، این شفافیت با آن محجوبیت و اخلاقمداری شما دارید تضاد ندارد؟ اجازه بدهید با توجه به اینکه این مصاحبه در زمانی انجام میگیرد که با حادثه رحلت عالم عارف اخلافی، فقیه بزرگوار حضرت آیتالله الظعمی بهجت روبهرو هستیم به این ضایعه اشارهای بکنم.
ایشان از سرمایههای بزرگ معارف شیعی و فقه شیعی و حوزههای علمیه بودند، بهخصوص اینکه با آن مراحل عرفانی و سلوکی که داشتند امتیازاتی داشتند که شاید کمتر کسی آنها را داشته باشد مثل پرهیز از دنیاداری و دنیا خواهی و واقعا اهتمام به اخلاق، من بارها خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان همواره دغدغه مسائل اخلاقی، ایمانی و تقوایی جامعه را داشتند و در این زمینه نصایح ارزشمندی به ما میفرمودند، رحلت ایشان یک ضایعه بزرگ است که البته امیدوارم لطف خداوند آن را جبران کند و من این را به حوزههای علمیه به همه ارادتمندان ایشان و همه دوستداران اخلاق و فضیلت تسلیت عرص میکنم و امیدوارم خداوند درجات عالی ایشان را متعالیتر بفرماید و ما را هم قدردان وجود بزرگانی مثل آیت الله بهجت قرار بدهد.
اما در مورد سئوال شما، ابداً تضاد ندارد، اتفاقاً اخلاقی بودن در این زمینه شفاف بودن است، علتش این است که کسی که مسئولیت میپذیرد نمایندگی مردم را دارد و امانت مردم در دست اوست و پوشیده و پنهان کردن و خدایی نکرده گزارشی که درباره این امانت به مردم میدهند اگر خلاف باشد این عمل ضداخلاقی است، علاوه بر اینکه پاسخگو بودن در دنیای امروز و در نظام های جمهوری و در نظام هایی که متکی به مردم هستند یک اصل مهم است و به همین دلیل هم تفکیک قوا هم در دنیا امروز پذیرفته شده است، همچنین نهادهایی وجود دارد که باید نهادهای دیگر را مورد بازخواست قرار بدهند، بهخصوص در نظام های جدید افکار عمومی و رسانهها و آنهایی که بیانگر افکار عمومی هستند باید آزاد باشند و حضور داشته باشند.
به همین دلیل به درستی گفتهاند رکن چهارم مشروطیت مطبوعات و رسانهها هستند و شرط این مسئله هم این است که آزاد باشند بتوانند حرف بزنند نقد بکنند و بتوانند صحبت کنند و سئوال کنند، یکی از امور پاسخگویی این است که سئوال هم از طریق مردم زیاد شود، طبعا اگر فضا بسته باشد و یا رسانهها در اختیار خود حکومت باشد رسانهها مطابق میل حکومت صحبت خواهند کرد و نمیتوانند به دنبال شفاف کردن بروند.
در مقام مسئولیت شفاف بودن در مقابل مردم عین اخلاق است، مگر اینکه بگوئیم حکومت ارباب مردم است و مردم هیچ حقی در برابر حکومت ندارند و تنها تکلیف دارند و حکومت هیچ وظیفهای ندارد که با مردمش روراست باشد، اما اگر بگوئیم ما نظامی را پذیرفتهایم که این حکومت نماینده و برآمده از مردم است و پاسخگوی به مردم است، بنابراین شفاف بودن و درست با مردم صحبت کردن عین اخلاق است و بدتر از این شفاف نبودن یا دروغ گفتن یک نوع فریب است که فریب بدترین عمل ضداخلاقی است و اتفاقاً در نظامهای امروز یکی از معیارهای کلی اخلاقی این است که حکومتها به مردم راست بگویند و حقیقت را بگویند و آمادگی این را داشته باشند که به سئوالات و نیازهای مردم پاسخ دهند.
اگر بنا را بر همین شفافیت بگذاریم من یک سئوال شفاف از شما میپرسم، فرض کنیم امروزمرداد 76 است و اولین روزی است که دولت را تحویل گرفتید اگر قرار باشد به عقب برگردیم چه کاری را انجام نمیدهید و چه کاری را انجام میدهید؟ من معتقدم یک کاری که باید خیلی زود انجام می دادم و به دلیل اینکه در ابتدای این مسئولیت بعد از مدتی و آن هم به به خاطر آشنا نبودن متوجه آن شدم و دیر شد همان مسئله اختیارات رئیس جمهور در زمینه آن وجه مهم مسئولیتش یعنی اجرای قانون اساسی است، کاری که در دو سال مانده به پایان دوره من مطرح شد.
دیدگاهی وجود دارد که قوای سهگانه و اینها خیلی کارهای نیستند، دستگاههای مختلفی در این مملکت وجود دارند، دستگاههای که مسئولیت ندارند اما اختیارات دارند و به هر حال شکلی و صوری هستند و در واقع به معنای آن است که آنجایی که رای مردم هست چندان اعتباری وجود ندارد و نهادهایی که باید حافظ رای مردم حافظ خواست و منافع مردم باشند طوری شده که خودشان را قیم مردم میدانند.
شما در جریان انتخابات، صلاحیتها، رد صلاحیتها و اعمال شیوههای خاص در انتخابات هستید، در اینجا صحبت از نظارت نیست که حالا استصوابی یا غیر استصوابی باشد، صحبت سر قیمومیت و عدم قیمومیت بر جامعه است؛ ما در یک نظام جمهوری که به برکت اسلام و انقلاب به وجود آمده است یک قانون اساسی داریم، بنده نمیخواهم بگویم که قانون اساسی عیب ندارد اما قانون اساسیای است که به نظر من آن ظرفیتها و حدنصابهای لازم را برای استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت، زمینهسازی برای پیشرفت، استقرار آزادیهای اساسی و حقوق شهروندی در آن وجود دارد.
دوم قانون اساسی است که واقعا با رای مردم به وجود آمده است هم خبرگانی که نشستند آن را تدوین کردند نماینده مردم بودند هم اصل قانون اساسی مصوب به رفراندوم گذاشته شد؛ اگر یادتان باشد بعضی از دوستان ما خیرخواهانه به حضرت امام می گفتند شما با این مقبولیتی که در جامعه دارید بیائید همین پیش نویس قانون اساسی را به عنوان قانون اساسی اعلام کنید که امام با این پیشنهاد مخالفت کردند و گفتند مردم باید نمایندگانشان بیائید بعد هم که نمایندگان آمدند گفتند حتماً مردم باید به آن رای بدهند، مردم به آن رای دادند و اساس نظم ما امروز همان قانون است که این روند و این ساز و کار را در هیچ انقلابی نمیبینید.
اما مهم اجرای قانون اساسی است، رئیس جمهور مجری قانون اساسی است علتش هم این است که تنها کسی که به عنوان یک فرد از قاطبه مردم رای میگیرد و نمایندگی مردم را دارد رئیس جمهور است البته کل مجلس از مردم رای میگیرد، ولی هر نمایندهای از بخش کوچکی از جامعه ما رای میگیرد و تنها رئیس جمهور است که از قاطبه مردم به عنوان یک فرد رای میگیرد و واقعاً مظهر اراده ملی است، بنابراین او باید مجری و ناظر بر اجرای قانون اساسی باشد که میثاق ملی است.
یکی از کوتاهیهای خودم و یکی از تاسفهایی که من دارم این بود و هست؛ البته این به معنی آن نیست که اختیاراتی به رئیس جمهور بدهیم که خودکامگی ایجاد کند، رئیس جمهور به حد کافی مسئولیت دارد. به رئیس جمهور میتوان رای عدم کفایب داد یا از طرف دیوان عالی کشور مورد بازخواست قرار بگیرد. رئیس جمهور در برابر رهبری پاسخگو است و باید جواب بدهد، رئیس جمهور موظف است طبق قانون اساسی انتقاد را تحمل کند، آزادیهای را در جامعه برقرار کند علاوه بر این یک نظارت همگانی از طرف مردم بر او هست و اینگونه نیست که رئیس جمهور بتواند خودکامه باشد اما قانون اساسی باید اجرا شود
یکی از اختلافات این بود که رئیس جمهور رئیس قوه مجریه است و همین و همه دعوای ما این بود که رئیس جمهور مجری قانون اساسی است و این قانون اساسی باید اجرا شود و باید کسی باشد که ببیند این قانون اساسی اجرا می شود یا نمیشود.
البته بعضی از دوستان که مخالف بودند میگفتند بله مجری قانون اساسی است اما در چارچوب اختیاراتی که خودش دارد، میگفتیم اینکه هر فردی و هر ارگانی و نهادی در چارچوب وظایف خودش باید بر اساس قانون اساسی عمل کند پس چگونه است که فقط آمدهاند و گفتهاند رئیس جمهور مجری قانون اساسی است و یا ناظر بر اجرای قانون اساسی است یعنی اجرای قانون اساسی در همه سطح کشور و در همه جا.
وقتی آیتالله خامنهای رئیس جمهور بودند هم این مسئله وجود داشت و ایشان واقعاً تلاش کردند، با شورای نگهبان بحث و صحبت کردند و یک ضوابطی برای اجرای قانون اساسی و وظیفه رئیس جمهور تدوین شد که البته کامل نبود چرا که آن وقت هم وضعیت انقلابی بود و مشکلاتی در جامعه وجود داشت و شاید همین اندازه کفایت میکرد.
من یکی از تاسفهایم این است که این کار را دیر شروع کردم و معتقد بودم و هستم که اگر امروز بخواهم بیایم روی کار اولین مسئلهای که من به عنوان رئیس جمهور میخواستم انجام بدهم همین بود و معتقد بودم بدون این مسئله رئیس جمهور نباید مسئولیت را بپذیرد و
من یک جایی گفتم که اگر این اختیارات را بگذاریم کنار رئیس جمهور میشود تدارکاتچی و فقط باید ببیند چقدر پول میخواهند و چگونه باید توزیع کند و....بعد آمدند و گفتند که خاتمی گفته که من رئیس جمهور تداراکاتچی بودم، هرگز این را نگفتم چون هنوز هم طبق همان مسائلی که در زمان آیتالله خامنهای تدوین شده بود تا حدودی رئیس جمهور در اجرای قانون اساسی اختیاراتی دارد و من هم اعمال کردم تذکرات مختلفی به قوای مختلف و افراد مختلف دادم که بخشی از آنها منتشر شده است و بخشی از آنها محرمانه بوده که منتشر نشده، درگیر شدیم، صحبت کردیم اما صحبت این بود که اعمال این مسئولیت ضمانت اجرا میخواهد که این هم بدان معنا نیست که رئیس جمهور هر چه میخواهد آن باید اجرا شود.
بنده پیشنهاد یک دادگاه قانون اساسی کرده بودم که در آن قضات معتبر بی طرف و صالحی وجود داشته باشند که البته شخصیتهای حقوقی هم از طرف رئیس جمهور و مجلس هم حضور داشته باشند ولی در نهایت آن قاضیها هستند که رای را میدهند.
فرض کنید شورای نگهبان که نگهبان قانون اساسی است اگر خودش بر خلاف قانون اساسی عمل کند چه کسی باید نظارت بکند اگر بنده معتقد باشم این روشهای ردصلاحیتها که انجام میشود ولو اینکه قانون عادی هم درست شده باشد ولی این خلاف روح قانون اساسی و خلاف این قانون و خلاف آن خواست قانون اساسی است من کجا باید بروم حرفم را بزنم یا دیگران که معترض هستند؟من یکی از تاسفهایم در این زمینه این است که در این زمینه کوتاهی شد، البته من اقدام کردم هم برای اصلاح قانون انتخابات که تا حدود زیادی جلوی این روالها و روندهایی که درست نمیدانستیم گرفته شود و هم برای اینکه اختیارات رئیس جمهور متناسب با همان وظیفهای باشد که در قانون اساسی گفتند و به هیچوجه هم به عنوان خودکامگی نبود.
ل
وایح [دوگانه] به مجلس رفت و تصویب شد شورای نگهبان ایراد گرفت بحثهای فراوانی شد و بعد بنده یکسال مانده بود به پایان عمر دولت احساس کردم که با این روند و روالی که هست اگر بخواهم پافشاری بکنم ممکن است خدایی نکرده آن اختیارات نیمبند هم که وجود دارد از بین برود و گفتم خوب من آن را پس میگیرم که دیگر این بحثها پیش نیاید چون ممکن بود اگر کل این مسأله را رد بکنند در نتیجه آن قانون قبلی هم از بین برود و دیگر مجالی هم نبود؛ الان هم معتقدم این کار را هر رئیس جمهوری که میآید باید انجام بدهد.
گرچه
امروز میبینید کسانی که باید مجری قانون اساسی باشند چندان اعتنایی به اصل قانون اساسی ندارند و خیلی کارهای خلاف قانون اساسی انجام میگیرد و کسانی که باید دغدغه قانون اساسی داشته باشند حساسیت ندارند و شاید یکی از مسائلی که من میگویم ای کاش زودتر انجام داده بودم و میایستادم در برابر آن مسئله و تکلیف را یکسره میکردیم که نشد همین است.
یک مسئلهای که هست و بدنیست که اینجا بگویم و آن برگزاری انتخابات مجلس هفتم بود، با آن وضع گسترده واقعاً جفاکارانهای که نسبت به ردصلاحیتها شد هیچکس نمی داند که چه چیزی گذشت و خیال میکنند که از این مسئله به راحتی عبور کردیم.
بنده به صراحت گفتم که انتخابات را برگزار نمیکنم چون این روش را جفای به مردم و از بین بردن حق مردم میدانم، مقام معظم رهبری نظرشان این بود که انتخابات باید برگزار شود ولی خیلی انعطاف نشان دادند و به ما محبت کردند و گفتند نظر شما چیست، گفتم من این روند ردصلاحیتها را قبول ندارم؛ ظالمانه است و حتی مطابق قانون هم نیست و فرمودند که بنویسید، من و آقای کروبی نوشتیم که چه شرایطی بشود و چگونه در ردصلاحیتها بازبینی بشود، چه هیاتی گذاشته شود آنجا و نظر آنها معتبر باشد و ایشان به صراحت برای دبیر شورای نگهبان نوشتند که نظر آقایان خاتمی و کروبی تامین شود.
خوب دیگر ما احساس میکردیم که حرف رهبری را میشنوند و ما اعلام کردیم که انتخابات را برگزار میکنیم ولی حالا معلوم میشود که چه کسانی از رهبری اطاعت میکنند و حرفهای رهبری را انجام میدهند.
این را مقایسه بکنید با مسائل دیگری که مثلاً بود، یک جایی بود که ما تصمیمی میگرفتیم نظر رهبری این بود که این تصمیم درست نیست بنده وظیفه خودم میدانستم که بیایم و این را اصلاح بکنم بدون اینکه بگویم رهبری این را میخواهند من از رهبری مایه نمیگذاشتم، موارد متعددی بوده که خوب بالاخره دولت یا شورای عالی امنیت تصمیمی گرفته بود که نظر رهبری چیز دیگری بود و خیلی جاها احساس میکردم که نظر رهبری درست است، منهای آن بالاخره رهبر کشور است و شورای امنیت بازوی رهبری است من میآمدم و بدون اینکه بگویم رهبری چنین چیزی را میخواهند مجددا مسئله را مطرح میکردیم و نظر ایشان تامین میشد بنابراین ما نظر رهبری را در همان چارچوبهایی که بود و وجود داشت تامین میکردیم این در حالی است که دیگرانی مسائل خیلی ناچیز را میخواهند به رهبری نسبت بدهند و این جفای به رهبری هم هست.
شورای نگبهان نظر صریح ایشان را اعمال نکرد و ما پیش از آن اعلام کرده بودیم که انتخابات برگزار میشود و نمیشد انتخابات را لغو کرد نظر رهبری هم بر برگزاری انتخابات بود و به شورای نگهبان نوشته بودند که نظر ما تامین شود اما دیگران که باید اینکار را انجام میدادند آن را اجرا نکردند و به هر حال با توجه به این شرایط که اعلام کرده بودیم انتخابات را برگزار میکردیم میبایستی رعایت میکردیم.
میخواهم بگویم یکی از مسائل بدی که بود انتخابات مجلس هفتم بود، شاید مردم احساس کنند که ما به راحتی تسلیم شدیم و این کار را انجام دادیم، چون این شبهه وجود دارد و بعضی جاها میگویند که چرا برگزار کردید من میخواستم سیر این قضیه را بگویم که تا اینجا هم رفتیم و رهبری هم عنایت و محبت کردند و نوشتند ولی دیگرانی که بیش از همه باید نظر رهبری را تامین کنند تامین نکردند.
به شورای عالی امنیتملی اشاره کردید، میگویند که آقای خاتمی جلوی غرب «وا داد» به خصوص در مسئله هستهای، مگر مسئله هستهای زیر نظر رهبری نبود مگر تعلیق با ایشان هماهنگ نشده بود که امروز اینگونه تکیه کلام برخی افراد تقبیح تعلیق در دولت اصلاحات و مصادره تمام دستاوردها به نفع خود است؟تمام اینها با نظر رهبری بود، خود ایشان هم فرمودند.
با اینکه ایشان فرمودند نظر من این بود که بعضی جاها محکمتر و سختتر باید بود ولی در عین حال در همان جلسهای که کارگزاران بودند ایشان گفتند من در جریان همه مسائل بودم و دوستان خودسرانه کاری انجام ندادند.
بنده معتقدم روال و روندی که داشتیم یکی از موفقترین روالها و روندها بود ما به هیچ وجه در مقابل غرب کوتاه نیامدیم برنامههایی که برای ایران بود برنامههای سنگینی بود و اتفاقا در دوران تعلیق مجالی فراهم آمد که ما امکاناتی را برای پیشرفتهای بعدی فراهم بیاوریم اینطور نبود که اگر ما هم تعلیق نمیکردیم میتوانستیم آنچه که امروز داریم انجام بدهیم، خیلی عقب بودیم و کارمان در مراحل ابتدایی بود و خیلی از کارها در این فرصت انجام شد.
در زمینه تعلیق و اتهاماتی که به ما میزدند باید یادآوری کنم که در همان جریان بود که قطعنامه قطعی آژانس بین المللی صادر شد که تکنولوژی صلح آمیز هستهای حق ایران است چیزی که امروز آمریکا هم نمیتواند بگوید نه.
متهم بودیم که همه کارها را ول کردیم اما در همان جریانات برنامههایی مهمی انجام شد، اصلا برنامههای اتمی در زمان من فعالتر شد البته در زمان آقای هاشمی هم بود و در زمانهای دیگری هم بود و خود رهبری و دیگرانی هم میدانند و کل مسائلی هم که بوده هیچ چیز خودسرانه نبوده.
البته در این زمینه به غربیها هم گفتم ما میتوانستیم همه آنچه که میخواستیم بهدست بیاوریم بدون اینکه هیچ هزینهای بپردازیم منتها مشکل عمدهای که داشتیم تعلل اروپاییها و «وا دادن» آنها در مقابل آمریکا بود و تقریبا در مذاکراتمان به ننایج خیلی خوبی رسیده بودیم و من هم به حضرات گفتم که شما اگر میدانید ما حقمان چیست و میدانید که ما چه چیزهایی را میتوانیم بهدست یباوریم و میدانید که اگر این کار را نکنید دو مسئله پیش میآید یکی اینکه پرونده از دست آژانس و شما و ما خارج میشود و به شورای امنیت میرود؛ دوم آنکه در ایران بدبینی تقویب میشود که اروپائیها هم میخواهند در واقع زمان بخرند و تمام حقوق را از ما بگیرند و این بدبینی سبب میشود که کار تشدید بشود و همچنین هم شد و بعداً هم قرار شد که آن تعلیق شکسته شود، تصمیمش هم در آخرین ماههایی که من بودم گرفته شد و انجام گرفت.
من نمیدانم این وادادن در مقابل غرب هست یا اینکه با تدبیر پیش رفتن که با هزینه کمتر منافع بیشتر را به دست بیاوریم یا به گونهای عمل کنیم که این همه فشار روی ایران وارد شود و چیزی خیلی بیشتر از آن چیزی که ما در آن دوره به دست آوردیم به دست نیاوردیم یعنی غنی سازی و ساختن سانتریفیوژ، البته از نظر کمی قطعا بیشتر از آن دوره است ولی تمام آن مراحل حساسی که امروز وجود دارد در آن دوران به آن رسیدیم.
علاوه براین اعترافی که غرب کرد که دستیافتن به انرژی صلحآمیز هستهای حق ما است و منهای شورای امنیت و منهای تحریمهایی که علیه ما بود به آن دسترسی یافتیم؛ حالا اینکه کی «وا داده» کی «وا نداده» و کی منافع ملت را به دست آورده و کی هزینه بیشتری برای ملت ایجاد کرده آن حرف دیگری است که عقلای منصف و ملت باید داوری کنند.
آقای خاتمی برخی معتقدند شما عزت ایران را زیر سئوال بردید، آیا تا به حال به شما در مجامع بینالمللی گوجه پرتاب کردند؟نه
آیا تا به حال در مجامع بینالمللی به شما توهین شد؟نه، هرگز
در دوره شما انگشتنگاری و اینکه مردم ما را دوبی نگه دارند بود؟در دوبی و اینها که اصلاً؛ در کشورهای دیگر هم نبود فقط آمریکا بود که انگشت نگاری میکردند که آن هم بعد از حادثه یازدهم سپتامبر بود ولی هیچ وقت بیحرمتیهایی که امروز میشود آن روزها نبود.
به سئوالم در خصوص شفافیت برمیگردم، بر اساس شاخصههای دولت شفاف، دولت آقای احمدینژاد را چقدر شفاف میدانید؟در ادعا کردن خیلی شفاف، اما در ارائه گزارشها بدون اینکه بخواهم متهم بکنم و بگویم که سوءنیت دارند میگویم شما کافی است ادعاهایی که از طرف دولت حتی برای دو ماه سه ماه میشود مقایسه بکنید و ببینید بین خود این ادعا چقدر تفاوت و تناقض هست، منهای اینکه بعضی چیزها گفته میشود که خیلی آشکار هست که اینچنین نیست، لاید دوستان توضیحی دارند و تئوریزه میکنند و کاری را انجام میدهند.
اگر شفاف بودن اطلاعات درست دادن باشد معتقدم خیلی از اطلاعاتی که به مردم داده میشود اطلاعات درستی نیست.
شما در دوران ریاستجمهوری از «گفتگویتمدنها» سخن گفتید و از «صلح»، اما یک سئوال بارها مطرح شده است که چرا خاتمی در حال که میتوانست با کلینتون دست نداد و روابط ایران و امریکا را با این حرکت به سمت گفتگو پیش نبرد؟در آن زمان با آقای کلینتون روبهرو نشدم، شاید تنها مسئلهای که بود در آن عکس هزاره بود که جایی هم که گذاشته بودند درست من و آقا کلینتون مقابل هم بودیم؛
بنده احساس میکردم که همان کفنپوشان و همان کسانی که آن مشکلات را ایجاد میکنند همان کسانی که چون من گفته بودم میتوانیم نوع دیگری با دنیا رابطه داشته باشیم توریستهای آمریکا را در همین جت زدند و بستند و برنامهریزی کردند در حالی که قبل از من این مسائل نبود؛ من احساس میکردم که
با یک دست دادن تنها چنان قشقرقی برپا خواهد شد و مشکلاتی ایجاد خواهد شد که آن روندی که بنده احساس میکردیم به نفع و مصحلت کشور هست نمیتوانیم ادامه دهیم. نمیدانم اشتباه بود یا درست بود و واقعا هم معتقدم هم من، هم کلینتون دلمان میخواست که با حفظ منافع و اصول خودمان روال و روند دیگری را پیگیری کنیم ولی همیشه همه جا کسانی هستند که با این روشها مخالف بودند و در آمریکا هم بودند و حتی آن فشارها سبب شد که خود آقای کلینتون هم اشتباهات استراتژیک بزرگی در رابطه با ایران بکند و این زمینهای که میتوانست به نفع دو کشور باشد از بین رفت.
موضعگیریهای غلط، رفتارهای غلط، تمدید تحریمها سبب شد کسانی که این طرف کاملا مخالف با هرگونه تحول در روابط بودند دست بالاتر پیدا کنند و آن طرف هم کسانی بودند که منافعشان در دشمنی آمریکا و ایران بود و الان هم بگویم که نگرانترین افراد برای اینکه ممکن است روابط از این سردی بیرون بیاید یا کمی بهبود پیدا کند در درجه اول صهیونیستها هستند و در درجه دوم بسیاری از نظام ها و نیروهایی که منافعشان را ضد منافع ما در منطقه میدانند و خودشان را همپیمان آمریکا میدانند و احساس میکنند که اگر این رابطه تغییر کند موقعیت آنها در منطقه ممکن است ضعیفتر شود و
از جمله کسانی که خیلی مخالف هستند و تلاش میکنند که آقای اوباما را به روشهای خصومت آمیز با ایران بکشانند به جرات میگویم صهیونیستها هستند.باراک اوباما که با شعار «تغییر» در انتخابات ایالات متحده آمریکا پیروز شد، اخیرا اعلام کرده است که بعد از انتخابات ریاست جمهوری امیدوار است مذاکرات ایران و آمریکا آغاز شود و تا پایان سال 2009 بتوان از این گفتگوها یک ارزیابی ارائه داد، آیا به نظر شما اوباما موفق به انجام تغییر عملی هم شده یا تنها در حد شعار بوده است؟ آیا اگر مهندس موسوی در انتخابات پیروز شود احتمال این هست که رابطه ایران و آمریکا بالاخره به سرانجام برسد؟آقای اوباما شعارش تغییر بوده و بنده هم معتقدم که واقعا او به دنبال تغییر است، منتها دو مسئله وجود دارد من به خارجیها هم گفتم باید ببینیم که چقدر این تغییر اساسی است و باید صبر کنیم و ببینیم که آیا واقعا سیاستهای آمریکا در عرصه بینالملل در خاورمیانه در دنیا در رابطه با دیگران میخواهد تغییر کند؟
دوم اینکه آمریکا یک مجموعه بسیار نیرومندی است و اوباما هم مخالفین خیلی سرسختی دارد هنوز نئوکانها در آمریکا هستند، هنوز لابی فوقالعاده قوی صهیونیستها در آمریکا وجود دارد اینطور نیست که اگر همه تغییراتی که ایشان میخواهد انجام بدهد مطابق میل اینها نباشد اینها مقاومت نکنند حتی ممکن است بهانهای پیدا کنند که اگر آقای اوباما ناکام بشوند آن روشهایی که خودشان میخواهند را به ایشان تحمیل کنند و اوباما را به سیاستهایی دیگر برگردانند.
بنابراین باید این دو مسئله را در نظر داشت هم باید صبر کرد که ببینیم چقدر تغییراتی که آقای اوباما میخواهد بدهد اصولی و اساسی است و آیا تغییرات با منافع ما هم سازگار هست یا نیست و ما هم نباید حتما منافعمان در این باشد که حتما و به هر قیمتی دشمنی با آمریکا را داشته باشیم، آمریکا نباید در کار ما دخالت کند و نباید سیاستهایش را بر ما تحمیل کند اما اگر واقعا اینکار را نکرد نباید اصرار کنیم که برای همیشه و الیالابد او را به عنوان دشمن بزرگ در نظر بگیریم.
باید صبر بکنیم و ببینیم که چقدر تغییرات اساسی است و دوم اینکه فرصت باید داد که این تغییرات بتواند عملی شود با جه به موانع و مشکلاتی که در آنجا هست.
اگر واقعا تغییری در ایران رخ بدهد و روشهای منطقی وجود داشته باشد امکان اینکه ایران با حفظ منافع و اصول خودش بتواند تا حدودی جلوی این زیانها و فشارهایی که هست را بگیرد و فضای تازهای باز شود هست، من معتقدم چه آقای موسوی چه آقای کروبی هر کدامشان بیایند و حتی آقای دکتر رضایی بیایند شاید فضای مناسبتری فراهم بیاید که با تدبیر و حفظ اصول و منافع جلو برویم.
شهید مطهری در کتابی می فرمایند : آیا دیده اید که مردم به قطاری که در ایستگاه ایستاده است سنگ بزنند و چرا به قطار در حال حرکت سنگ می اندازند.
با جواب به این سوال این ......... خاتمی پاسخ داده می شود