آفتابنیوز : آفتاب: روزنامه اعتماد ملی در سرمقاله امروز 13 مرداد 88 آورده است:
دو واژه «حق داشتن» و «حقانیت» با هم شبیهاند، اما اولی به معنی برخورداری از حقوق است. حقوقی که برای نوع انسان متصور هستیم و در هر زمانی این حق با قوانین و عرف وشرعیت تفسیر، تعریف، محدود و تبیین میشود اما در عین حال این حق موجودیت مییابد.
بهعنوان نمونه در نظریه دولت- ملت مدرن، هر شهروند را صاحب حق میداند. تابعیت به معنی رابطه متقابل دولت – ملت مدرن است که حق و مسوولیت مردم با حکومت را توضیح میدهد. حقانیت به معنی اینکه من حق هستم پس حقانیت دارم این حقانیت به من حق میدهد که به دیگری حق ندهم.
پس حق داشتن بر حقانیت اولویت دارد. با این وصف چگونه میشود جمله «دیگری هم حق دارد» با جمله اینکه «من حقانیت دارم» را هضم کرد. بهطوری که هیچکدام دیگری را نفی نکند.
جدا از تحلیلهای اخلاقی، عرصه حکومت، بیشتر من حقانیت دارم را باور دارند و این نکته را عمده میکنند و در عمل «دیگری حق دارد را» نفی میکنند. فقط در زمانی میتوان مانع از این رفتار حکومتها شد که در جای دیگری امکان بروز ابراز حق همه انسانها وجود داشته باشد.
آن مکان به طور عینی جامعه مدنی به معنی وجود نهادهای مدنی آن است که امکان تحقق «دیگری هم حق دارد» را به آدمی میدهد. توصیه اخلاقی مدارا و تسامح بین انسانها اگر بدون ظرف عینی باشد، موفق نخواهد بود. به جای محکمی ختم نخواهد شد، در نتیجه دستاورد نخواهد داشت.
اگر جامعه و آحاد آن به اصل مهم دیگری حق دارد برسند، آنگاه است که میتوان امیدوار بود که جامعه وارد مرحله جدیدی در حیات خود شده است.
مساله مهم این نیست که دیدگاههای مختلف با چه «تئوری» و پایه نظری به اصل «دیگری حق دارد» برسند، بلکه مهمتر آن است که در دیدگاه و گرایش با تکیه به مبانی نظری خود، اصول اخلاقی قوی برای حمایت و اجرای باور خود تدارک ببیند، چراکه حق داشتن و دیگری حق داشتن را توجیه کند.
مسیح میگفت که همسایهات را دوست بدار. این اصل اخلاقی که از ایمان برمیخیزد اگر یک مسیحی را وادار کند که همسایه یهودی، مسلمان، غیرمذهبی و... را دوست بدارد، چنین باوری تضمینکننده اصل «دیگری حق دارد» میشود. قرآن از وفای به عهد و قرارداد توجه دارد و اجبار را برای تحمیل عقیده باور ندارد.
توجیه فلسفی با هر نگرشی باز میتواند اینچنین نقشی بازی کند اما برای رسیدن به چنین باوری باید به شرایطی مبتلا شد. به عبارتی موقعیت انسانهاست که بینش و منافع را تنظیم میکند.
برتولت برشت در مورد سرکوب و دستگیری مخالفان میگوید که وقتی هر مخالفی را گرفتند من گفتم که من همعقیده او نیستم، نه کمونیست، نه لیبرال و نه... وقتی به سراغ من آمدند دیگر کسی نمانده بود. چنین قاعدهای را فقط در یک صورت میتوان برهم زد و آن باور به اصل «دیگری هم حق دارد» حتی اگر حقانیت نداشته باشد، میباشد.
آقای هاشمی در خطبههای نمازجمعه تیرماه 1388 به مساله مهمی اشاره کرد که میتواند سنگبنای تغییر باشد. هاشمی از توافق و قرارداد پیامبر در مدینه با کفار، یهود و... اشاره کرد.
توافق مزبور بر سر حق و حقوق قبایل یهود و کفار با مسلمانان مدینه بود. در این قرار افراد و جریانها به دلیل زیست مدنی صاحب حق و حقوق بودند. به عبارتی حق باوری پیامبر از اسلام به معنی آن نبود که وی به حق داشتن دیگران اعتقادی ندارد.
در این باره فراوان مثال میتوان آورد. میگویند رفتار نادرست را از هر فردی و جریانی از بدترین یا دشمنترین نیروها شروع میکند و بعد به نزدیکترین جریانات خود میرسد.
نحوه اعدام امیرعباس هویدا در حالی که بازرگان بر محاکمه علنی و عادلانه وی تاکید داشت نشان داد که این قاعده نادرست بعد حتی گریبان بسیاری از نیروها و جریانهایی را خواهد گرفت که اقدام مربوط را انقلابی درست میدانستند.
اگر دقت کنیم حقانیت پنداری در میان جریانات روشنفکری هم کم نبوده، این حقانیت محوری در قالب دیدگاهها و جریانات مختلف خود را در تاریخ نشان داده است. و نتیجه، حذف بعد از حذف بوده است.
تا به تعبیر برتولت برشت وقتی که نوبت به من رسید، دیگر کسی نمانده بود که از من دفاع کند، چراکه من از هیچکس در موقع تعرض دفاع نکرده بودم.
از همین روست که باید زیباترین منشور دموکراسیخواهی ما، با این جمله برجسته شود که دیگری هم حق دارد، اگر حقانیت نداشته باشد.