کد خبر: ۱۵۲۷۲۹
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

گلوله‌باران يک مظنون

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: نيما متهم است با همدستي دوستش سروش به مردي به نام حسين شليك كرده و در برابر چشمان خانواده‌اش او را به قتل رساند.

اتهامي كه حالا نيما و سروش در دادگاه رد مي‌كنند، اما نماينده دادستان شيراز كه كيفرخواست را در دادگاه كيفري استان فارس خوانده ‌است مي‌گويد، دلايلي در پرونده وجود دارد كه نشان مي‌دهد نيما و سروش با هم مرتكب قتل شده‌اند و مقتول را هنگام قتل غافلگير كرده‌اند.

او مي‌گويد: يك سال قبل به پليس خبر دادند كه مرد جواني در خانه‌اش و در مقابل چشمان خانواده و دوستانش به قتل رسيده‌ است.

وقتي ماموران به محل رسيدند متوجه شدند كه مقتول توسط دو مرد نقابدار مورد حمله قرار گرفته ‌است. جسد به پزشكي قانوني انتقال يافت و بررسي‌ها ادامه يافت؛ يافته‌ها نشان مي‌داد كه حسين قرباني يك انتقام‌گيري شخصي شده ‌است؛ چون مهاجمان علاوه بر اين‌كه سعي كردند مقتول را غافلگير كنند، به سمت مقتول شليك كردند آن هم نه يكي دو شليك، بلكه او را به رگبار بستند.

مهاجمان آنقدر به سمت حسين شليك كرده‌ بودند كه تقريبا بدنش جاي سالم نداشت. آنها گلوله‌هاي زيادي هم به در و ديوار خانه حسين شليك كرده‌ بودند.

اين موضوع نشان مي‌داد مهاجمان با خشم زيادي به خانه حسين حمله كرده‌اند و با كينه‌اي كه داشتند آنقدر به سمت او شليك كردند كه مطمئن باشند اين مرد حتما مي‌ميرد.

بنابراين بازپرس رسيدگي‌كننده به اين پرونده تحقيقات خود را روي روابط شخصي مقتول متمركز كرد و متوجه شد حسين چند ماه قبل از مرگش با جواني به نام نيما درگيري داشته ‌است؛ البته آنچه ظن پليس را برانگيخت فقط درگيري نبود.

تحقيقات نشان داد كه نيما چند ماه قبل برادرش را از دست داده ‌است. برادر نيما كشته ‌شده ‌بود و چون اختلافاتي با حسين داشته ‌است نيما نسبت به حسين مظنون بوده و فكر مي‌كرده كه حسين برادرش را به قتل رسانده ‌است. درگيري‌هايي كه حسين و نيما داشتند به همين دليل بوده‌ است.

بازپرس پرونده به اين نتيجه رسيد كه انگيزه نيما براي قتل بسيار قوي‌تر از افراد ديگر است كه با حسين اختلاف داشته‌اند، بنابراين او را به دادسرا احضار كرد و وقتي نيما نتوانست به سوالات بازپرس جواب دهد، او را بازداشت كرد.

نماينده دادستان شيراز در ادامه توضيحاتش مي‌گويد: نيما بعد از چند روز بازجويي بالاخره تصميم گرفت اعتراف كند و گفت كه حسين را كشته ‌است؛ چون مي‌خواسته انتقام برادرش را بگيرد.

نيما در دادسرا گفت: من اطمينان داشتم كه حسين عامل قتل برادرم است، ولي نمي‌توانستم آن را ثابت كنم. دادگاه هم از من مدرك مي‌خواست. حسين خيلي حرفه‌اي كار كرده‌ بود، او هيچ‌ مدركي باقي نگذاشته‌ بود به همين خاطر هم مجبور شدم خودم انتقام بگيرم. اين‌كه زندگي من و خانواده‌ام به خاطر مرگ برادرم اين‌طور به‌هم ريخته بود، خيلي آزارم مي‌داد. به دوستم سروش گفتم كه مي‌خواهم انتقام بگيرم. دو قبضه سلاح خريدم، يكي براي خودم و يكي براي دوستم، حسين را چند روزي تحت نظر گرفتيم و متوجه شديم كه چه زماني به خانه‌اش رفت‌ و آمد دارد و بهترين زمان را انتخاب كرديم. نقاب به صورت زديم و وارد خانه شديم و حسين را به گلوله‌ بستيم و بعد به سرعت فرار كرديم.

نماينده دادستان ادامه مي‌دهد: اين اعترافات دقيقا همان چيزي است كه اتفاق افتاده‌ است، بنابراين نيما خودش شخصا دست به اين كار زده ‌است. او همه جزئيات را توضيح داد، حتي وقتي دوستش را بازداشت كرديم او هم اعتراف و همه آنچه نيما گفته ‌بود را تكرار كرد. همه اينها نشان مي‌دهد اين دو جوان دست به قتل زده‌اند. آنها صحنه قتل را هم بازسازي كردند؛ اما با توجه به اين كه بعد از مدتي بازداشت در بازداشتگاه به زندان منتقل شدند تحت آموزه‌هاي زندان در آخرين دفاعيات قتل را انكار كردند؛ اما مداركي كه ما براي صدور كيفرخواست و ارائه به دادگاه جمع‌آوري كرديم، قانوني و كامل است.

اين دو نفر تصور مي‌كنند با اين كار مي‌توانند از مجازات فرار كنند در حالي كه اين‌طور نيست. آنها بايد بدانند كه نجات در راستي است و اگر واقعيت را مي‌گفتند اولياي‌دم هم چهره پشيمان اين دو نفر را مي‌ديدند، شايد رضايت مي‌دادند، دروغ هيچ ‌وقت نجات‌دهنده نيست.

تحت فشار بودم

گفته‌هاي نماينده دادستان در حالي‌ است كه نيما ادعا مي‌كند آنچه اعتراف كرده‌ دروغ بوده و تحت فشار چنين حرف‌هايي را زده ‌است. نيما به سوالات ما در مورد روز حادثه و اختلافش با حسين توضيح مي‌دهد.

تو با مقتول آشنايي داشتي؟

نه آن‌طور كه بخواهم با او درگير شوم؛ البته از قبل او را مي‌شناختم، اما مرگ او ربطي به من ندارد.

اين‌كه تو فكر مي‌كردي برادرت به دست او كشته ‌شده‌ درست است؟

چون آنها با هم اختلاف داشتند من فكر مي‌كردم كه آنها با هم درگير شده‌ باشند، اما من هيچ‌وقت آدمي نبودم كه بخواهم خودم انتقام بگيرم. اگر مطمئن بودم كه حسين برادرم را كشته‌ است حتما شكايت مي‌كردم؛ اما من مطمئن نبودم.

تو بعد از بازداشت به قتل اعتراف كردي. چرا؟

هرچه گفتم تحت فشار بود، من اين قتل را مرتكب نشدم.

اگر قتل كار تو نبود، پس چطور جزئيات را مي‌دانستي و همه آن را توضيح دادي؟

هرچه به من گفته ‌بودند، انجام دادم. چند روز هم مقاومت كردم، اما نتوانستم و مجبور شدم اعتراف كنم.

ماموران جزئياتي را كه تو گفتي نمي‌دانستند؟

من نمي‌دانم چه بگويم اما باوركنيد اين قتل كار من نبود.

در مورد همدستت چه مي‌گويي، او هم اعتراف كرد كه با تو در اين قتل همدست بوده؟

من مجبور شدم اعتراف كنم كه كس ديگري هم با من بوده‌ است. دوستم را هم بي‌دليل درگير اين ماجرا كردم، او نقشي در قتل نداشت همان‌طور كه من اين كار را نكردم.

اگر تو در قتل نقشي نداشتي چطور توانستي صحنه قتل را بازسازي كني؟

من از قوه تخيلم استفاده كردم.

در مورد برادرت صحبت كن. چرا او كشته شد؟

يك ماه قبل از مرگ حسين بود كه برادرم كشته ‌شد. ما نمي‌دانيم چه كسي او را كشت و چرا اين اتفاق افتاد.

به كسي هم مظنون نبوديد؟

پليس داشت در اين خصوص تحقيق مي‌كرد كه من بازداشت شدم و نمي‌دانم بعد از آن، تحقيقات به كجا رسيد. اما مي‌دانم هنوز هم قاتلش دستگير نشده‌ است. چون احتمال مي‌رفت كه حسين قاتل باشد يا قاتلان را بشناسد، پليس من را بازداشت كرد. اگر حسين زنده ‌بود خيلي مي‌توانست به ما در كشف قتل برادرم كمك كند. من ديوانه ‌نبودم كه او را بكشم.

تو در دادگاه قتل را انكار كردي. فكر مي‌كني اولياي‌دم حرفت را قبول كردند؟

من اين قتل را مرتكب نشدم، شخص نقابداري كه فرزند آنها را كشته ‌است من نيستم. اعترافاتم هم دروغ است. آنها بايد به دنبال قاتل واقعي باشند. حسين دشمنان زيادي دارد شايد كس ديگري اين كار را كرده‌ باشد. از آنها خواهش مي‌كنم بيشتر از اين پافشاري نكنند و من را در زندان نگه ‌ندارند.

تو و همدستت با هم به قتل اعتراف كرديد و با هم انكار؛ اين نشان مي‌دهد شما خيلي هماهنگ هستيد، شما در زندان با هم هستيد؟

با هم نيستيم اما همديگر را مي‌بينيم. اين‌كه با هم اعتراف و با هم انكار كرديم به اين دليل است كه شرايطمان يكسان بوده، ما هيچ‌ كدام در اين قتل نقشي نداشتيم.

نيما قاتل است

يكي از شاهداني كه در صحنه قتل بوده ‌است، مي‌گويد آنچه او ديد با آنچه نيما و سروش در اعترافاتشان گفته‌اند هيچ فرقي ندارد.

او مي‌گويد: ما در خانه بوديم و داشتيم شام مي‌خورديم كه يكدفعه 2 نفر نقاب‌ به صورت وارد اتاق شدند. آنها به سمت حسين رفتند دقيقا مي‌دانستند كه چه مي‌خواهند و براي چه آمده‌اند. هر دو نفر سلاحشان را به سمت حسين گرفتند و قبل از اين‌كه او حركتي نشان دهد، شليك كردند. او را گلوله‌باران كردند. ما اصلا نمي‌دانستيم كه بايد چه ‌كار كنيم. خيلي ترسيده‌ و ناراحت بوديم.

او ادامه مي‌دهد: حسين درجا جان داد، حتي فرصت نشد كه او را به بيمارستان برسانيم. اصلا نمي‌توانستيم كاري بكنيم حتي وقتي مي‌خواستيم به پليس خبر دهيم هم نتوانستيم سريع عمل كنيم. مثل فيلم‌هاي خارجي اتفاق افتاد.

اين مرد مي‌گويد اطمينان دارد كه آن دو نفر نيما و سروش هستند. او مي‌گويد: وقتي آنها را ديدم فهميدم كه خودشان بودند. هيكل و قد و لباس‌هايشان، همگي نشان مي‌داد كه آنها خودشان هستند.

آنها ديوانه‌وار به سمت حسين شليك كردند در حالي كه او داشت شام‌ مي‌خورد و ما هم گناهي نداشتيم. آنها حالا مي‌خواهند با اين حرف‌هايشان خودشان را تبرئه كنند، اما ما ديديم چطور به سمت حسين حمله كردند. مثل ديوانه‌ها شليك مي‌كردند. اگر ما حركتي مي‌كرديم ما را هم مي‌زدند، آنها خيلي خشن هستند، بايد مجازات شوند.

عليرضا رحيمي‌نژاد
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین