آفتابنیوز : آفتاب- محمد كاظمپور: از روزي كه دوربين به دست گرفتم و از دريچه عدسي آن نگاهي متفاوتتر از چشمان خويش به محيط اطراف و صحنهها و اتفاقات افكندم تاكنون كه چهار سال از روياي شيرين حضور در باغ فدك ميگذرد، هر چه در خاطر و خاطرههايم ميگردم، صحنههايي غمناك از نخلهاي سربريده، ديوارهاي فرو ريخته، چشمههاي تقريباً خشكيده و مهمتر از همه مسجد در ميان مظلوميت آرميده باغ فدك نميبينم كه پس از 1400 سال هنوز بوي غربت زهراي مرضيه(س) از بستان و وادي آن به گوش جان ميرسيد.
تصاويري كه در آن سفر بيبديل گرفتهام، چنان در عمق جانم نشستهاند كه تاكنون بارها و بارها نشستهام و به آنان خيره شدهام. تمام لحظات آن سفر، مانند عكسها و حتي مانند خود فدك بينظير بودند. مقدمات سفر، همراهان سفر، مسير سفر، بلد راه سفر، برگشت سفر و مهمتر از همه آنها، يعني زمان سفر، دست به دست هم داده بودند تا باغي را كه در تاريخ اسلام و تشيّع نماد مظلوميت اهل بيت(ع) و حضرت فاطمه(س) است، در پس غبار فراموشي و در لابلاي سنگهاي كينه بتپرستان قريش و كينهورزان بنياميه به نظاره بنشينم و عكسهايش را به عنوان تحفه سفر براي شيعيان زهرا و علي بياوريم كه:
فدك جام است و ياد فاطمه، مي
كه بايد نوش جان كردش پياپي
فدك جغرافياش پر رمز و راز است
خرابيهاي باغش دلنواز است
شب قبل از سفر به بقيع رفتم كه شب وفات حضرت زهرا(س) بود. به همراه آيتالله هاشمي رفسنجاني رفته بوديم. زنان بيشماري هم بودند و وهابيها و سلفيها برخلاف هميشه، آن شب، سنگدل و تنگنظر نبودند. عربسرخي، مداح اهل بيت، آن شب مرثيهسراي هيأت ايراني بود.
كنار قبر مظلوم چهار امام شيعه روي زمين نشستيم و يك چشم سير اشك ريختيم. عكسهاي آن شب نشان ميدهد كه چگونه شيعيان زهرا به دنبال قبر بينشانش در بقيع ميگردند. شبي كه اگر خوب گوش ميدادي، صداي ناله فرزندان علي(ع) را ميشنيدي كه به دنبال تابوت مادرشان ميرفتند. شبي كه براي ما مانند امام ما علي(ع) چون شب عاشقان بيدل دراز بود. چون گفته بودند كه فردا به فدك ميرويم.
صبح عليالطلوع، پس از اقامه نماز در جوار تربت آسماني ختمي مرتبت(ص) به راه افتاديم. از كنار مزار شهداي احد گذشتيم و وارد بيابان شديم. بياباني كه خشك و خالي بود. پس از 240 كيلومتر راه و گذشتن از سربالايي يك كوه، منظرهاي سبز ديديم كه اگرچه تابلوي ورودي آن به مسافرانش ميگفت: «الحائط ترحب بكم»، ولي كلمه «فدك» در زير آن نبضها را تندتر كرد.
مني كه اصلاً وظيفهام در آن هيأت عكسبرداري از لحظهها بود، در آن لحظه محو كلمه فدك بودم و چشمان آيتالله هاشمي كه پلك نميزد. فراموش كرده بودم كه عكاسم و حتي دوربيني را كه سنگينياش روي دوشم بود، فراموش كرده بودم.
از آنجا گذشتيم و ناگهان جاده ما را به جايي برد كه دل شيعيان در شبانهروز بارها ميرود. باغ فدك، باغ حضرت فاطمه(س)، پيرمردي از اهالي همان جا پيش آمد و با اينكه از مأموران امر به منكر و نهي از معروف! وهابيها بود، پس از خوشآمدگويي به هاشمي رفسنجاني، گفت: هذا بستان فاطمه. در دلم گفتم خدا را شكر كه وهابي يك بار هم كه شده دارد براساس معارف درست اسلام امر به معروف و نهي از منكر ميكند.
من فقط و فقط عكس ميگرفتم. ميدانستم چشمهاي شيعيان جهان، مخصوصاً در ايران منتظر عكسهاي من هستند، تا ميتوانستم عكس گرفتم، از چشمه فاطمه، از مسجد فاطمه، از وادي فاطمه، از بستان فاطمه...
البته به تازگي دريافتم كه كتابي نيز به نام «رونمايي از باغ فدك» در توصيف همين سفر به صورت مصوّر چاپ شده است كه بسيار جاي خرسندي است.
حالا پس از چهار سال در سالروز شهادت بانوي دو عالم، اين عكسها را نذر اشك چشمان شما مينمايم. دلهايتان كه شكست، مرا هم فراموش نكنيد. {$old_album_153399}