کد خبر: ۱۶۱۸۵۹
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۴

خداحافظ نقاش آرام «این خانه دور است»

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: علی کسمایی، پدر دوبله ایران، نزدیک قرن در دنیای ما زیست و بیشتر عمر خود را در خدمت فرهنگ و کمتر آن را در عزلت گذراند.

به گزارش خبرنگار سینماپرس، علی کسمایی، پدر دوبله ایران، دیروز در سن 97 سالگی و پس از دوره طولانی بیماری در خانه کوچک خود از دنیا رفت.

پیکر فرتوت این هنرمند کهنسال، صبح پنجشنبه از مقابل تالار وحدت به سوی بهشت زهرا تشییع خواهد شد. علی کسمایی، هنرمند گوشه گزین و تنهای ایران، مدت ها پیش از آن که در اثر بیماری خان نشین شود، تلاش کرد در مقبره ای کنار مادر خود، خانه ابدی اش را تهیه کند. مادر علی کسمایی، که بیشترین تاثیر را در زندگی وی داشت، در قبرستان ابن بابوی شهرری مدفون شده بود اما تلاش های این هنرمند برای برآورده کردن آخرین آرزوی خود نتیجه ای نداشت و او فردا به سوی قطعه هنرمندان بدرقه خواهد شد.

علی کسمایی، که هرگز ازدواج نکرده بود، در کودکی از وجود پدر محروم شد و هربار کسی به دیدن او می رفت، روی تخت خواب کهنه اش می نشست و در میان خاطرات حرفه ای و هنری، خاطره ای از مادرش را نقل می کرد و با بردن نام او اشک می ریخت. مادر علی کسمایی، مانند مادر پروفسور حسابی، نمونه زن فداکار و در عین حال روشنفکری بود که کودکش را در سخت ترین سال های تنهایی به دندان گرفته بود. «مادر» واژه ای بود که مرحوم کسمایی بیش از هرچیز دوست داشت از آن استفاده کند و شاید در نخستین روز نبودن او، در ناخودآگاه وظیفه خود می دانم، بیش از اندازه مالوف یک گزارش از آن استفاده کنم.

خانه ابدی پدر دوبله ایران گرچه، قطعه هنرمندان ایران است اما خانه کوچک او در امیرآباد تهران نیز، همیشه کوچک و سوت و کور بود. در این خانه همیشه، پر از کتاب و عکس و فیلم بود. مجموعه ای از فیلم هایی که او دوبله کرده بود، کتاب های شعری که نوشته بود و همه آن ها را در تیراژ محدود و هزینه شخصی منتشر کرده بود تا به مهمانان اندک خود هدیه کند. برداشت های شخصی او از شعر حافظ، زندگی استاد شهریار و موضوعات دیگر کتاب هایی بود که دیگر که آن ها را برای جوان ها امضا می کرد.

وقتی برای اولین بار به خانه او که گوشه کوچک پارکینگ یک مجتمع آپارتمانی بود می رفتی، پیش از هرچیز محو تماشای عکس های کهنه و بریده های روزنامه ای می شدی این جا و آن جا به دیوار چسبانده بود. در همین لحظه ها بود که به اصرار از تو می خواست با شیرینی های کوچک روی میز از خود پذیرایی کنی. دستی به ریش های تنک خود می کشید و چشم های اشک آلودش را به تو می دوخت و سمعکش را مدام روی گوش جا به جا می کرد مبادا چیزی بگویی و یا چیزی بخواهی و نشنود. کمتر کسی از فرزندان دوبله ایران، به کلبه پدر سری می زد و رفت آمد ها همیشه محدود بود. این در حالی است که چند سال قبل و در جشن خانه سینما، هنرمندان سینما و دوبله بسیار از خدمات ارزنده این هنرمند به هنر کشور گفته بودند.

علی کسمایی، پدر دوبله ایران، پیش از آن که بر اثر کهولت عصبی شود و بعد حافظه خود را از دست بدهد، می توانست منبع بزرگی برای تاریخ شفاهی سینما و تلویزیون ایران باشد. منبعی که خیلی دیر اما در بی خبری از دست ما رفت. زندگی کسمایی پس از گوشه نشینی و از کار افتادگی، بسیار بسیار شبیه نقشی بود که برای آخرین بار در تلویزیون ایران بازی کرد. پیرمرد نقاش سریال «این خانه دور است» که همیشه گوشه باغ خانه سالمندان می نشست و با آن کلاه کج، به دور از جوش و خروش مرحوم حمیده خیرآبادی و شهلا ریاحی به نقطه ای در دوردست خیره می ماند.

آخرین باری که او را در خانه اش دیدم، دفتری به دست من داد که روی آن با خط لرزان اما زیبای یک پیرمرد فرتوت شعرهایی خطاب به من و برای نصیحتم نوشته بود. این شعر بلند دست نویس، کنار کتاب های دوست داشتنی و زیبای کتابخانه ام جای دارد. کنار کتاب هایی که با هزینه شخصی خود آن ها را منتشر کرده بود. از من خواست این شعرها را برای چاپ یک کتاب تازه تایپ کنم، اما هیچگاه فرصت انتشار آن را پیدا نکرد.

مرحوم علی کسمایی، عصر روز سه شنبه و پس از آن که رسانه ها فرصت پیدا کردند به اندازه کفایت از دوران ناتوانی او در روزهای پایانی زندگی عکس بگیرند و ترحم مخاطبان خود را برانگیزند، در خانه شخصی اش از دنیا رفت. کاش رسانه های عمومی به جای گرفتن چنین عکس هایی از پیکر نحیف هنرمند بزرگ ایران، در همان روز های آخر – نه حتی سال های آخر- سری به آلبوم خاطرات و عکس های جوانی پر افتخار وی می زدند.

روحش شاد
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین