آفتابنیوز : آفتاب: درآمدهاي عظیم نفتي، دولت را بزرگ و بزرگ تر کرد و «بوروکراسي»، تقدم کاغذ بر انسان ترجمه شد! حالا دولت می توانست مستقل از طبقات عمل کند و اگر هم عملاً طبقهاي در اين وضعيت تشکيل شود، دولت ساخته بودن آن بر مدنی بودن آن می چربد! منبع اصلي تأمين اقتصادي کشور نفت است و نفت در اختیار دولت.
«دولت نفتي» وقتی اتکایی بیش از 40 درصد بر این ماده ارزشمند پیدا کند، لقب «رانیتر» هم خواهد گرفت و اجازه شکلگيري طبقات به معناي مدرن را نخواهد داد. مسئول توزیع پول خواهد شد، کارمندان را به استخدام درخواهد آورد، ارائه تسهیلات را با بانک های دولتی پیش خواهد برد و نیازی به اخذ مالیات و اداره شدن از طریق سرمایه مردم احساس نخواهد کرد.
در ايران از انسجام، تشکيلات و وحدت نظري و عملي در درون طبقات خبري نيست به خاطر اينکه ساختار نفتي چنين اجازهاي را نميدهد، چون شکل گيري طبقات، گرايش و هنجارها براي يکيشدن و يکدستشدن زمان زيادي مي برند، ولي در ايران به علت ناپايداري عمومي بويژه سياسي، اصلاً چنين رویدادی شکل نمي گيرد، ضمن اين که ساختار نفتي هم علاقهاي به شکل گيري طبقه اي مستقل از ساختار رسمی را ندارد.
با این حال مقطع ملی شدن صنعت نفت، کشور را به سمت و سوی دیگری برد. از زمانی که فراکوسین ملیون در مجلس پانزدهم شکل گرفت ، چشم برهم زدنی گذشت که دکتر محمد مصدق بر صندلی نخست وزیری نشست و به همه قدرت های ذینفع در «طلای سیاه» ایران هشدار داد ، این ماده باید در خدمت توسعه ایران و متعلق به مردم باشد نه عامل ویژه خواری. اتفاقات بسیاری از اشتباهات مقعطی دولت ملی تا اختلافات در صفوف حامیان نهضت و ملی و از همه مهمتر، طراحی کوتایی چند جانبه برای حفظ «محمدرضای کوچک» با لابی «اشرف بزرگ» ، این امید را به ناامیدی مبدل ساخت. غرب و شرق در این یک مورد، به تفاهم رسیده بودند و محمدرضا، راه رفته به بغداد را با هواپیمای اختصاصی ارتش بازگشت.
از آن سالها، دلارهای نفتی این باور را در دولت رانتیر شکل داد که می تواند رفاه نسبی ایجاد کند و مردم را در اختیار بگیرد غافل از اینکه فساد انحصار و ویژه خواری نفتی، هم شکاف سیاسی پدید می آورد و هم ناراضیان اجتماعی می سازد. «توسعه ناموزون» خود را به خوبی نشان می داد. روستاها و حاشیه شهرها، غم قوت غالب روزانه داشتند و شاید کارمندان، زندگی مرفه تر. در ظاهر امر با ارائه «سوبسید» ، کالاها نسبتا ارزان بود اما باطن آن، وابستگی عمیق به بشکه های نفتی. دولتهاي رانتيري که دموکرات هستند با اتکا به درآمدهاي نفتي تغييراتي در بخشهاي اقتصادي و اجتماعي کشور ايجاد ميکنند، اما بخش سياسي توسعهنيافته باقي ميماند و حالا اگر آن دولت با مردم سالاری میانه ای نداشت و تمرکز گرا بود، تکلیف چه می شد؟ شاید توسعه اقتصادي و اجتماعي که از طريق نفت ايجاد ميشود شرايط جامعه را مستعد پذيرش دموکراسي کند اما اگر دولت رانتيري باشد که در برابر ايجاد دموکراسي مقاومت کند، چه فرجامی در انتظار ملک و مملکت است؟
می دانیم در اثر توسعه اقتصادي حاصل از درآمدهاي نفتي، طبقه متوسط بزرگي در جامعه ايجاد شده که خواهان دموکراسي و افزايش تقاضا براي مشارکت سياسي است. از اينرو مي توان گفت بيثباتي در جامعهاي رخ ميدهد که تقاضاي مشارکت سياسي افزايش يافته است، اما نهادهاي سياسي جامعه توان پاسخدهي به اين نياز را ندارند و اين شرايط تنها در جوامع در حال گذار بهوقوع ميپيوندد و بنابراين از نظر ساموئل هانتينگتون انقلاب را بايد در زمينه نوسازي اجتماعي و عدم نهادمندي سياسي تعريف كرد. انقلاب ، اجتناب ناپذیر شد . محدودیت فضای سیاسی و در نظر گرفتن زندان برای منتقدان از روحانی گرفته تا روشنفکر و چپ و لیبرال در کنار رهبری سیاسی توانا، کار را به نقطه ای رساند که دولت رانیتر پهلوی را از خواب غفلت بیدار کرد.
انقلاب که پیروز شد، تجزیه طلبی و عدم درک درست از فرصت فضای باز سیاسی توسط گروه های رنگارنگ دخیل در انقلاب، تهدیداتی را متوجه نظام نوپا کرد. فرصت بازسازی گذشته، به رویا شبیه شد. کشور متجاوز، فرصت اندیشیدن به اشغال ایران را یافت و جنگی 8 ساله بر کشور، تحمیل شد. همه نیروها به دفاع می اندیشیدند و در این میان، صنایع رو به تعطیلی، چاره ای جز اتکا بر همان درآمد «کج دار و مریز» باقی نمی گذاشت.
دولت سازندگی در میان فرمول های گاه متضاد اقتصادی خود گم شد تا به مقطع تاریخی دوم خرداد 76 رسید. سید محمد خاتمی و اصلاح طلبان به دنبال فرار از دولت رانتیر بودند. با نفت بشکه ای 7 دلار شروع کردند و می دانستند نباید به نفت تکیه کرد. باید اقتصاد مولد را تقویت کرد، پای بخش خصوصی توانمند را به عرصه تولید کشاند، گردشگری را رونق داد و همه اینها در پرتو «مردم سالاری سازگار با دین» و صلح با جهان بر مبنای احترام متقابل ممکن است. برای همه اینها تلاش شد و نتایجی هم در بر داشت اما عنصر «ناآگاهی» و «فرصتسوزی» که در پرتو موج تبلیغات مخرب سازمان مند بر علیه دولت اصلاحات به راه افتاد، نگاه بخشی از جامعه را به سوی جریانی گسیل داشت که می خواست «پول نفت را بر سر سفره مردم» بیاورد.
8 سال کافی بود تا «نشدنی» بودن این ادعا بر جامعه ثابت شود و کشوری آماده جهش اقتصادی با درآمد افسانه ای 700 میلیارد دلاری نفت، در نزول همه شاخص های کیفیت زندگی و سیاست و دیپلماسی ، رکورد بزند. دولت رانتیر احمدی نژاد، از همه دولت ها ، نفتی تر بود. حالا مردم برای جبران اشتباه گذشته، حسن روحانی تکنوکرات را به ساختمان پاستور فرستادند. اما او دولتی را تحویل گرفته که پر از تناقض و دشواری است. آیا روحانی خواهد توانست به سمت مدل «نروژ» حرکت کند و پول نفت، فقط به صندوق توسع ملی برود؟ آیا نهادهای قدرتمند دیگر، حاضرند ذیل این مدل فعالیت کنند؟ آیا طبقات اجتماعی واقعی، نهادهای صنفی و مدنی حقیقی، احزاب توسعه یافته و بخش خصوصی اقتصادی با دانش، دولت رانتیر در ایران را به تاریخ خواهند سپرد؟
منبع: روزنامه جهان صنعت/ حامد طبیبی