وبسایت خبری و تحلیلی دیجیتال Firstpost در تازهترین گزارش تحلیلی به سراغ قطر و نقشی که این کشور در دیپلماسی منطقهای ایفا کرده رفته و نوشته است که دوحه از ظرفیت بالایی برای حل اختلافهای قدیمی میان ایران و کشورهای عربی منطقه برخوردار است.
در این مطلب آمده است: در منطقهای که بیثباتی و نمایش قدرت حرف اول را میزند، قطر کاری درخور توجه انجام داده: قدرتی ساخته که نه با زور، بلکه با اقناع به دست آمده است. دوحه امروز میزبان گروههای متخاصم در پروندههای مختلف، سرویسهای اطلاعاتی رقیب و ایدئولوژیهای کاملاً متضاد است؛ میزبانی که در پایتختهای دیگر جهان به ندرت دیده میشود.
در این پایتخت عربی، ژنرالهای آمریکایی، مذاکرهکنندگان طالبان و دیپلماتهای ایرانی به یک اندازه احساس راحتی میکنند. این تنوع عجیب و غریب یکشبه به وجود نیامد؛ طی سه دهه با ترکیبی از دوراندیشی اقتصادی، سرمایهگذاری در قدرت نرم و درک این اصل ساخته شد که بقا در خلیج فارس کمتر به قدرت نظامی و بیشتر به هوشمندیِ آرام و حرکت بر اساس تفکر وابسته است.
نویسنده این مطلب در ادامه با طرح این ادعا که وابستگی نظامی قطر به امریکا اقدامی هوشمندانه بوده مینویسد: جنگ خلیج فارس در سالهای ۱۹۹۰-۱۹۹۱ قطر را بیدار کرد. تهاجم عراق به کویت نشان داد که پادشاهیهای کوچک خلیج فارس چقدر شکنندهاند و دوحه را متقاعد کرد که دیگر نمیتواند فقط به حمایت عربستان یا همبستگی عربی تکیه کند.
قطر دریافت که نیاز به پیوند مستقیم با واشنگتن دارد لذا میزبانی نیروهای آمریکایی را آغاز کرد و تا اوایل دههٔ ۲۰۰۰، پایگاه هوایی العدید به بزرگترین مرکز نظامی آمریکا در منطقه تبدیل شد.
وقتی مقر پیشین فرماندهی مرکزی آمریکا به دوحه منتقل شد، سرنوشت قطر تغییر کرد. حضور آمریکا از ظن دوحه هم سپر شد و هم پیام: همسایگان بزرگتر را از توسل به زور باز میداشت و به دوحه اعتماد به نفس داد تا سیاست خارجی مستقل خود را بر پایهٔ امنیت تضمینشده و نفوذ رو به گسترش پیش ببرد.
با تامین امنیت فیزیکی، حاکمان قطر به پروژهای جسورانهتر روی آوردند: دولتداری با عقل و دانش. سرمایهگذاری سنگینی در نیروی انسانی کردند و بوروکراسی ساده سابق را به تیمی جهانی از اقتصاددانان، روزنامهنگاران، تکنوکراتها و دیپلماتهایی تبدیل کردند که هم در سنت عربی ریشه داشتند و هم با منطق غربی آشنا بودند.
«شهر آموزش» در دوحه نماد بارز این رویکرد شد؛ شعبههایی از دانشگاههای برتر آمریکا را میزبانی کرد. هدف فقط آموزش نبود، بلکه مواجهه بود: پرورش نسلی که بتواند به زبان پایتختهای جهان سخن بگوید.
نتیجه، بوروکراسی بود که استراتژیک فکر میکرد، قانعکننده حرف میزد و با اعتماد به نفس جهانی عمل میکرد.
پول به تنهایی نفوذ نمیآورد. قطر فهمید قدرت نرم نیاز به ساختار دارد: ترکیب ثروت، ایده و دیدهشدن. راهاندازی الجزیره در ۱۹۹۶ انحصار رسانههای دولتی را شکست و به عربها نخستین فضای معتبر برای بحث آزاد داد.
این اقدام ممنوعیت و تحریم به همراه داشت، اما هر سیاستمداری برنامههای آن را تماشا میکرد و هر مخاطبی به آن اعتماد داشت. این تناقض، اهرم دوحه شد: حتی منتقدانش به آن نیاز داشتند. با الجزیره انگلیسی، قطر به جهان رسید و رسانه را به ابزاری برای دیپلماسی از راههای دیگر تبدیل کرد.
قدرت رسانهای قطر بیدرنگ به دیپلماسی تبدیل شد. از همترازیهای سفتوسخت دوری کرد و هنر «بیطرفی مفید» را به کمال رساند: میزبانی دفتر سیاسی طالبان وقتی دیگران طردشان کردند، میانجیگری بین حماس و فتح، و مذاکره در دارفور، لبنان و سودان.
حتی واشنگتن فهمید که دوحه جایی که زور به نتیجه نمیرسد، موفق میشود به همین دلیل توافق آمریکا و طالبان در ۲۰۲۰ در دوحه امضا شد و اسرائیل حتی امروز نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
نویسنده این مطلب در ادامه ادعا میکند که حضور فرماندهی مرکزی آمریکا به دوحه آزادی عمل و دیپلماسی انخابی این کشور به آن مشروعیت گسترده داد. این توازن و تعادل به قطر کمک کرد تا سختترین آزمون خود یعنی محاصرهٔ ۲۰۱۷ توسط عربستان، امارات، بحرین و مصر را پشت سر بگذارد. محاصرهای که قرار بود منزویاش کند، فقط عزم قطر را قویتر کرد. تجارت را از راه ایران و ترکیه گسترش داد، به خودکفایی در برخی حوزهها رسید و شراکتهای جهانی را افزایش داد. چهار سال بعد، وقتی محاصره پایان یافت، قطر قویتر، مستقلتر و چابکتر از همیشه بیرون آمد.
آنچه دوحه را از سایر کشورهای عربی منطقه متمایز کرد چند چیز بود: ترکیب ثروت گاز، حمایت آمریکا، نفوذ رسانه و جسارت دیپلماتیک. قطر در حوزه خلیج فارس، به کشوری تبدیل شد که همه هم از آن دلخورند و هم به آن نیاز دارند.
سوال جذاب این روزها این است: آیا قطر میتواند ایران را به تعادل پایدار در رابطه با کشورهای حوزه خلیج فارس برساند؟ دوحه همین حالا یک میدان گازی عظیم را با تهران شریک است؛ منبعی طبیعی برای خویشتنداری دوجانبه.
دوحه هیچگاه از ایران «شیطانسازی» نکرد حتی در اوج تنشهای منطقهای. در محاصره ۲۰۱۷، وقتی همسایگان قطر را متهم به نزدیکی بیش از حد به ایران کردند، قطر آرام و بیسر و صدا ارتباط خود را با تهران حفظ کرد بدون اینکه اتحاد خود با آمریکا را به خطر بیندازد.
این توانایی گفتوگو با هر دو طرف، ارزشمندترین دارایی دوحه است لذا اگر کشوری عربی بتواند بیاعتمادی ریشه دار میان تهران و جهان عرب را کم کند، آن کشور قطر است.
ایران از عراق تا لبنان نفوذ دارد و با روسیه و چین پیوند عمیق برقرار کرده است. اما بیاعتمادی همچنان عنصر مهم در روابط تهران با کشورهای حوزه خلیج فارس است. قطر نمیتواند این را یکشبه تغییر دهد، اما میتواند آن را بازسازی کند. با ایجاد کانالهای محرمانه برای گفتوگو، کمکهای بشردوستانه و تجارت، دوحه میتواند اعتماد را گام به گام بازگرداند.
قطر در فضای پرتنش پس از غزه، تنها پایتخت عربی است که هم واشنگتن و هم تهران به آن برای میزبانی مذاکرات تدریجی کاهش تنش، اعتماد دارند. اگر قطر حتی در میانجیگری یک گفتوگوی محدود امنیتی یا تجاری بین کشورهای خلیج فارس و ایران موفق شود، دیپلماسی منطقه را پس از دههها اختلاف و خضومت ورزی دگرگون خواهد کرد.
ابزارها برای چنین میانجی گری آمادهاند: بیطرفی معتبر، قدرت اقتصادی، رسانهٔ معتبر و سایهٔ بازدارندهٔ آمریکا. فقط نیت و فرصت لازم است و شاید دومی در حال رسیدن باشد.
آمریکا کانالهای میانجیگری قطر را ارزش میبیند آنهم در شرایطی که در حال بازنگری در حضور خود در خاورمیانه است. ایران به دنبال مقابله با انزوایی است که غرب خواب آن را برای تهران دیده است. سلطنتنشینهای خلیج فارس، خسته از جنگ، دوباره عملگرا شدهاند. خلقوخوی دیپلماتیک دوحه دقیقا با این فضای جدید جور درمیآید.
حتی عذرخواهی اخیر اسرائیل پس از خشمگین کردن دوحه، نشان میدهد که قطر دیگر تماشاگر نیست، بازیگر اصلی است. اگر قطر بتواند به حل پرونده ایران کمک کند، کاری خواهد کرد که چند دهه سیاست فشار و تحریم نتوانسته به سرانجام برساند.