آفتابنیوز : آفتاب- فرهاد فرزاد: بیاغراق حرفهای محمدرضا تاجیک در این گفتوگو، تندترین حرفهایی است که در این مدت میشد از یک اصلاح طلب، آنهم در نقد اصلاحات شنید. موضوع مصاحبه نحوه عملکرد جریان اصلاحات در یکسال و نیم گذشته در دولت تدبیر و امید بود و اینکه آیا این جریان سیاسی در شرایط کنونی در پی بازسازی خود بوده است؟
موضوع را میشد با دو دیدگاه وضعیت داخلی اصلاحطلبان و فشارهای خارجی بر آنها تقسیم کرد و هر کدام را جداگانه بررسی کرد. اما پاسخهای دکتر تاجیک با همان ادبیات مخصوص که تنها منحصر به خود اوست، بر موضع انفعالی اصلاحات متمرکز شد چراکه از دیدگاه وی، این تنها مشکلی است که جریان اصلاحات با آن روبروست.
تاجیک این موضوع را با استدلالهای گوناگون به اثبات رساند تا در پایان به این نتیجه برسیم که اصلاحطلبان نخست باید تکلیف خود را با خودشان مشخص کنند و ابتدا به تدبیر منزل خود بپردازند. بدین ترتیب محور دوم مصاحبه که تحمیل شرایط بیرونی بر اصلاحطلبان بود با دلایل صریح و گاه ناامیدکنندهای که شرحی از اوضاع اصلاحات بود، به حاشیه رفت و تمرکز بر وضعیت درونی این جریان قرار گرفت.
***
رئیس دولت یازدهم شاید مشخصا اصلاحطلب نباشد اما وابستگیهایی به جریان اصلاحات دارد. با این توضیح در وضعیت کنونی با اینکه یک دولت نزدیک به اصلاحات بر سر کار است، چرا هنوز اصلاحطلبان منفعل هستند و از این موقعیت استفاده نمیکنند و در پی بازسازی خود نیستند؟
نخست باید بدانیم که شرایط مطلوب، نه تنها ضرورتاً به تاملی انتقادی در خود ره نمیبرد، بلکه گاه در خلسهی مسرورکنندهی خود، آدمیان را گرفتار انفعالی مضاعف میکند و آنان را از محاسبهی نفس خود غافل مینماید. متاسفانه در شرایط کنونی شاهد نوعی "اختگی" و «خمودگی آموختهشده» در نزد بسیاری از اصلاحطلبان هستیم. به بیان دیگر، انفعال بهطور فزایندهای در حال تبدیل شدن به طبیعت اولیهی بسیاری از اصلاحطلبان است. ایننوع اصلاحطلبان از حیاتی نباتی و موضعی و مقطعی (اگر نگویم انگلی) برخوردار شدهاند که جز با دم مسیحایی قدرت، فعال نمیگردند و جز در ایام چرخش قدرت هوشیار نمیگردند. طنز قضیه در اینجاست که این اصلاحطلبان سنگینپا و بستهذهن، دهانهای بس گشودهای دارند و هر آن کس را که به مشرب و مکتب انفعال آنان درنیاید و سودای درانداختن طرحی نو در سر باشد، مورد آماج خشونتِ گفتمانی خود قرار میدهند.
آیا این شرایط آنقدر بر اصلاحطلبان تحمیل میشود که در وضعیت کنونی خروج از آن ممکن نیست؟ یعنی شرایط بیرونی آنقدر تاثیرگذار است که نتوان تصور تحول داشت؟
همواره گفتهام که "قفل به معنای آن است که کلیدی هم هست"، و همواره از قول سارتر گفتهام که «انسان فلجی که در مسابقهی دو اول نشود تقصیر خودش است». این یک واقعیت است که راه اصلاحطلبی در این مرز و بوم، همواره «ناهموار بوده است و زیرش دامها»، اما این راه ناهموار با دیو و ددان خفته در آن نباید آنانی را که سودای کارگزاری تغییرات تاریخی خود را در سر میپرورانند، از گام نهادن در راه و رفتن باز دارد. با این بیان میخواهم بگویم که سیاست عرصهی «ممکنات» است نه «ناممکنات»، لذا چنانچه اسیر دیو «ناممکنات» شدیم، باید بدانیم که در واقع، اسیر خود شدهایم و این «خود» باید از میان برخیزد، تا تحول حال و احوال ممکن و میسور گردد.
به صورت عملی و نه به صورت کلامی، اصلاحطلبان چگونه میتوانند وضعیت را مدیریت کنند و از ابزارهای موجود همچون دولت استفاده کنند و احزاب را سامان بدهند تا از انفعال خارج شوند؟
همانگونه که گفتم، اصلاحطلبان، نخست باید تکلیف خود را با خودشان مشخص کنند، نخست باید خود را مدیریت کنند و نخست باید به تدبیر منزل خود بپردازند. به بیان دیگر، اصلاحطلبان نخست باید بازتعریفی از چیستی و کیستی هویتی و گفتمانی خود، مشی و منش کارکردی خود، و قاب و قالبِ رفتار جمعی خود – در شرایط کنونی – بهدست دهند، تا در پرتو آنان قادر شوند «چه باید کردها و چه نباید کردها»ی خود را در ساحتها و عرصههای گوناگون اجتماعی و سیاسی ترسیم نمایند.
اگر بنا باشد یک شمای کلی از وضعیت اصلاحات در دولت اعتدال ارائه بدهید، جایگاه اصلاحطلبان و اساسا اصلاحات را چگونه میبینید؟
دولت اعتدال هم به اقتضای طبع و طبیعتِ درونیاش و هم به استلزام حال و احوال بیرونیاش در مورد جریان اصلاحطلبی و اصلاحطلبان، در نوعی شرایط «فقدان تصمیم و تدبیر» قرار دارد. به بیان دریدایی، از منظر گفتمانیِ دولت اعتدال، "اصلاحطلبی" و «اصلاحطلبان» از خانوادهی «تصمیمناپذیرها» هستند؛ همانهایی که باید «با فاصله» از آنان و با آنان سخن گفت، همانهایی که باید از مواهبشان بهره برد و از مضارشان در امان ماند، همانهایی که باید گاه «خودی» و گاه «دگر» تعریف و تصویر شوند، همانهایی که همچون فارماکون افلاطون هم «دردند» و هم «درمان»، هم «زهرند» و هم «پادزهر»، و همچون پرومته، الههی «آب و آتشند»، و در یک کلام، همانهایی که خیلی نمیدانند با آنان چه باید کرد و چه نباید کرد. بدیهی و طبیعی که در گسترهی این نگاه، تنها و تنها جایگهای یا جایکی (جای کوچک) برای اصلاحطلبان خاص میبینیم: اصلاحطلبانِ کاملا بهداشتی و پاستوریزهشده و اولتراخودی، اصلاحطلبانی که از فردای قرار گرفتن در جایگه مقامان و عالیمقامان نوعی دگردیسی یافتند و به نوعی آلزایمر مصلحتی و منفعتی دچار شدند. گلهای از آنچه میگذرد، میشود و میکنند ندارم، برای من و امثال من، گشودهشدن یک روزنه کمحوصله و وزیدنِ نسیمی کمرمق و باریدنِ قطرهای باران موهبتی است که شکر آن نتوانیم.
بازسازی تشکلهای اصلاحات در شرایط موجود نیازمند چه پیششرطهایی است؟
همانگونه که بارها گفتهام، اصلاحطلبی پروژه و پروسهی ناتمام جامعهی ماست، لذا عبور از آن نه ممکن است و نه مطلوب، اما توقف منفعلانه در آن نیز نه پسندیده است و نه پذیرفته. چنانچه میخواهیم اصلاحطلبی همچون جریان و بازیگری موثر در تاریخ اکنون ایفای نقشی فعال و پیشتاز و نه انفعالی و پستاز داشته باشد، باید هدف خود را انتزاعی روشن (بهطور نسبی) از شرایط متحول کنونی و فهم تغییراتی که در اطرافمان رخ میدهند – بهویژه درک این واقعیت تاریخی که ما در مرحلهی کنش تاریخی متفاوتی نسبت به گذشتگان خود قرار داریم – قرار دهیم. تنها زمانی میتوانیم تعهد و رسالت خود را بهعنوان یک اصلاحطلب به انجام برسانیم که از همهی تغییرات آگاه بود و برای انطباق گفتمان خود با این تغییرات تلاش کرد. راهنمای ما در انجام این رسالت، باید تامل و تعمقی انتقادی در خود و بر خود – که بهرهای آزادانه از لئوناردو میتوان آن را «قانون کار فکری» دانست – باشد: تامل و تعمقی که هیچ فضایی برای انفعال اصلاحطلبانی که صرفا نامی از آن را با خود دارند و به توجیهی متروک از اصلاحطلبی دخیل بستهاند، باقی نمیگذارد. با این بیان میخواهم بر موقعیتمندی و زمینهپروردگی گفتمان اصلاحات تاکید نموده و بگویم این خوانشِ امروز ماست که به گفتمان دیروز ما روح جدیدی میدمد و آن را با استلزامات زمانه و شرایط اکنون ما همسو و همنوا میسازد. گفتمانها منظومههای معنای متصلب و فراتاریخی نیستند، بلکه لجوجانه تلاش دارند تا روح زمانهی خود باشند و نقش راهنمای نظر و عمل فردی و اجتماعی (پراکسیس) آدمیان در ساحتهای مختلف را ایفاء نمایند. بنابراین، گفتمانها برای مانایی خود نیازمند پویایی هستند و این پویایی ممکن نمیگردد مگر اینکه گفتمانها از همان آغاز تولد سازوکار «نونوشدن» (به بیان مولانا) و عصریشدن را در خود لحاظ کرده باشند. گفتمانِ اصلاحطلبی نیز از این قاعده مستثنی نیست، از این رو، برای تبدیل شدن به «افقِ معنایی» و «بستر کنشی» نسل چهارم انقلاب ضرورتا باید خود را با استلزامات دههی چهارم انقلاب انطباق دهد و در صورت لزوم چیزی از خود بکاهد و چیزی بر خود بیفزاید تا کماکان به مثابه یک گفتمان هژمونیک در افق منظر و نظر کنشگران اجتماعی و سیاسی جامعهی ایرانی باقی بماند.
چقدر به تغییر شرایط و جان دوباره اصلاحات امیدوار هستید؟
آینده موضوع ارادهی معطوف به آگاهی و کنش ماست. «تغییر» جایی در گوشه و کنار تاریخ به انتظار ما ننشسته است، بلکه «تغییر» در «ما» و با «ما»ست. به بیان دیگر، «تغییر» موضوع «امید» نیست، «موضوع «اراده» است. اما اگر "اراده" همان نشانِ تغییر است، در میان اصلاحطلبان این نشان نمیبینم.
شرایط بیرونی و خارج از تصمیمگیری جریان اصلاحات تا چه حد در مقابل این امیدواری میتواند عمل کند؟
شرایط بیرونی موثر است، اما شرایط درونی موثرتر. اصلاحطلبان به تجربت و دانش نیک دریافتهاند که شرایط بیرونی تابعی از شرایط درونی آنان است، و نیز دریافتهاند که «شرایط مطلوب» امری «بخشودنی» و «دادنی» نیست، بلکه امری "ساختنی" و "گرفتنی"است.