آفتابنیوز : آفتاب: سرویس سیاسی - شهروز ابراهیمی*- مردم سالاری، اعم از مردم سالاری سکولار و مردم سالاری دینی، در دهه های اخیر به یک ارزش تبدیل شده است و علت این امر فقدان مشروعیت و مقبولیت و ناکارامدی نظام های غیر مردم سالار با اشکال تمامیت خواهانه اعم از فاشیستی، کمونیستی، استبدادی و سلطنتی در طول تاریخ و تجربه های تلخ این نظام ها در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.
از طرف دیگر با گسترش ارتباطات و اطلاعات، جهانی شدن و نزدیکی ملت ها به یکدیگر، آگاهی بیش از پیش ملل از شیوه های زندگی یکدیگر و تلاش ملتها برای اثر گذاری بر زندگی سیاسی و اجتماعی از طریق مشارکت سیاسی و اجتماعی، نظام های مردم سالاری بیش از پیش ارزشمند شده است.
اگر چه این نوع نظام ها نیز ممکن است ایراداتی داشته باشند ولی به هرحال ماهیت خود انتقادی در درون این نظام ها و ارائه اندیشه های جدید در جهت تصحیح... (همچون ارائه اندیشه های مربوط به دمکراسی رادیکال از سوی لاکلا و موفه، اندیشه آزادی خواهی یا لیبرتاریانیسم از سوی رابرت نوزیک و یا ارائه اندیشه دمکراسی اجتماعی و مشارکتی و از این قبیل)، مواردی هستند که مردم سالاری را ارتقاء داده و در مسیرهای جدید راه می اندازد.
امروزه حتی دولت های بسته و دیکتاتوری مثل کره شمالی و بسیاری از کشورهای دیکتاتوری عرب منطقه و یا برخی دولت های شبه مردم سالاری [نظام هایی که از ابزارهای مردم سالاری برای مشروعیت استفاده می کنند ولی ماهیت دیکتاتوری دارند] سعی می نمایند که خود را دمکراتیک وانمود کنند. این بدان معناست که به ظاهر هم که شده مردم سالاری را نه تنها رد نمی کنند بلکه سعی می کنند که به نوعی برای توصیف خود و تمایز از سایر کشورها، خود را مردم سالار بنامند.
ایده این بحث این است که دمکراسی صرفأ با ابزارهای صوری حاصل نمی گردد و مردم سالاری زمانی ارزش واقعی پیدا خواهد نمود که در درجه اول فرهنگ مردم سالاری ایجاد گردد و در درجه دوم نهادهای مردم سالار گسترش پیدا نماید و دسترسی برابر به نهادهای مختلف برای همه مردم به یکسان تضمین گردد. همین طور فرض نوشتار، این است که برگزاری انتخابات در یک کشور (از جمله بسیاری از کشورهای به ظاهر مدافع مردم سالاری و حقوق بشر)، صرفأ نمود حداقلی از وجود مردم سالاری است و به خودی خود نشان دهنده عمق مردم سالاری نیست و فراتر از انتخابات، مردم سالاری نهادینه، نیاز به گسترش افقی و عمودی در جامعه دارد. در واقع فرایند انتخابات به عنوان نماد مردم سالاری، زمانی به معنای واقعی نشان دهنده مردم سالاری خواهد بود که در همه ارکان، جاری و ساری باشد.
به عنوان نمونه، فقط حق انتخاب کردن در یک کشور کافی نخواهد بود بلکه مهمتر از آن حق انتخاب شدن است که در چارچوب قانون، بایستی حق انتخاب شدن برای طیف زیادی از مردم تضمین گردد. اگر چنان چه حق انتخاب شدن هم برابر با حق انتخاب کردن وجود نداشته باشد در چنان صورتی مردم سالاری با یک پای لنگ به پیش خواهد رفت. مردم سالاری نیاز به دو لنگه پای سالم "حق انتخاب کردن" و "حق انتخاب شدن" دارد.
حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن تازه اول راه است و بعد از آن هم [شاید هم قبل از آن] لازم است که ساختارهای انتخاباتی در تمام ارکان جامعه حاکم باشد. نهادینه شدن ساختارهای انتخاباتی در تمام شئون جامعه نیاز به آموزش فرهنگ مردم سالاری، هم در ابعاد نظری و هم در ابعاد عملی دارد که این مورد، کلی بوده و در مورد جامعه خود ما نیز می تواند صدق کند. در درجه اول نیاز است که تفکر مردم سالاری حاکم گردد. این چیزی است که در مدرسه اولیه که همان "خانواده" باشد، اصول آن باید آموزش داده شود.
سپس در مرحله دوم باید در "مدرسه" تعلیم داده شود و در مرحله سوم در تمامی "ارکان جامعه" از محله گرفته تا ساختارهای بزرگتر، از سنین پایین گرفته تا سنین بالا، به شکل عملی در تصمیمات مشارکت انجام گیرد. با چنین وضعیتی اذهان یک جامعه پس از چند دهه... به افکار مشارکت و مردم سالاری عادت کرده و در واقع این افکار در پستوی ذهن فرد - ناخودآگاه- لانه می کند.
• استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان