آفتابنیوز : سرویس اجتماعی- گاهی 15 نفر در یک خانه 12 متری. مادرو پدرهایی که تعدادی از آنها هنوز جوان هستند و با نوه و نتیجههایشان در
این آلونکها زندگی میکنند. کار سخت آنها را زود پیر میکند و دختر 15 ساله چهرهاش چنان است که یک دختر 25 ساله. فقر، جنگ و بیکاری آنها را از کشورشان افغانستان فراری داده و راهشان را به ایران باز کرده. آنها زندگی پر از مشقت و فقر در ایران را به حضور در کشورهایشان ترجیح میدهند. کافی است یکی از اعضای فامیلشان به طور غیرقانونی به ایران بیاید آن وقت یکی یکی راه را برای هم باز می کنند و بعد از مدتی همهشان مهاجرت میکنند.
به گزارش آفتابنیوز، اما اینکه دولت ایران چقدر میتواند امکانان رفاهی برای حضور آنها فراهم کند هنوز معلوم نیست. تعداد زیادی از این کودکان حتی امکانات تحصیل را هم ندارند و از سنین کودکی مجبورند کارهای سخت انجام دهند تا چرخ زندگی خانوادههایشان را بچرخانند. سرنوشتی که خیلی از پدرانشان به آن دچار شدند. تعداد زیادی از مردان افغان به علت کار سخت در سن کم زمینگیر میشوند و خرج زندگیشان بر گردن بچههایشان میافتد. این طور میشود که یک کودک 4 یا 5 ساله هم مجبور میشود کمک خرج خانواده شود تا نانی برای خوردن پیدا کنند. کشور ایران در مقابل تعداد زیادی از کشورهای منطقه بالاترین تعداد مهاجر را دارد. اما آیا دولت ایران توانسته امکانان رفاهی و زیستی متوسط را برای آنها فراهم کند یا نه؟ بخش زیادی از این بار را در حال حاضر سازمانهای خیریه و مردم نهاد به دوش میکشند. هزینه تحصیل و درمان درصدی از این بچهها را میپردازند اما همچنان چشم به راه کمکهای دولت هستند.
فرزانه بنی هاشمنژاد مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان کار درباره وضعیت آموزش ، بهداشت و درمان این کودکان که بخش زیادی از آن بر عهده نهادهای خیریه اجتماعی است، «میگوید: سال گذشته ما چیزی نزدیک به 500 نفر را در مدارس ثبتنام کردیم. بخش مهمی از بار آموزشی ما سبک شد. اگر دولت، که متولی اصلی رسیدگی به وضعیت مهاجرانی است که اجازه ورود آنها به کشور را داده قبول کند آموزش و بهداشت و درمان این بچهها را به عهده بگیرد ما میتوانیم به وظیفه اصلی خودمان که مددکاری است عمل کنیم. آن وقت به جای هزینه کردن برای معلم ، کتاب و مدرسه در جای دیگری که این بچهها نیاز دارند خرج کنیم. او درباره پذیرش دانشآموزان افغان و مهاجران در مدارس ایرانی میگوید: سالهای سال است که کودکان افغان در کنار کودکان ایرانی در حال درس خواندن هستند و این نوع هنجارها را به هر حال نمیتوان شکست. مشکلی که آنها دارند اغلب از جانب مدیران مراکز آموزشی است. به هر حال بعضی از مدارس ما به شدت مخالف حضور بچههای افغان هستند. حرفشان هم است که چرا باید منابعشان را صرف مهاجرها کنند. به هر حال این فرهنگ مهاجر بودن و غیرخودی بودن فقط مخصوص ایران نیست و در تمام کشورها وجود دارد. اما در ایران به علت تعداد زیاد مهاجر دامنه دارتر است.
وي در ادامه افزود: بعضیها عملا با خانوادههای بچهها برخورد مستقیم میکنند و برایشان مشکل به وجود میآورند. تا قبل از اینکه دولت اجازه ثبتنام این بچهها را در مدارس ایران بدهد 90 درصد سازمانهای خیریه مجبور بودند به خاطر کمبود فضای آموزشی برای این کودکان به دنبال فراهم کردن آن باشند.آنها به مدارس ما میآمدند و درس میخواندند و ما هم مدارک تحصیلی داخلی خودمان را به بچهها میدادیم و در عین حال 90درصد از بچهها توانستند از آزمونهای مدرارس عبور کنند و تحصیلشان را در مدارس دولتی ایران ادامه دهند.
او درباره جایگزینی خدمات رفاهی به جای مددکاری که وظیفه اصلی خیریهها به این خانوادههاست میگوید: مددکاری خدمات جایگزین ندارد. نمیشود گفت بهزیستی یا کمیته امداد کار ما را انجام میدهد. ما معتقدیم باید کار مددکاری انجام دهیم. در حال حاضر بهداشت و درمان در مورد این کودکان کوتاهی میکند. ما در حال حاضر با 25 تا درمانگاه طرف قرارداد هستیم که بچهها از آن استفاده میکنند. بعضی از این خدمات رایگان است و بخش دیگری هم قسمت کمی از هزینه درمان را پرداخت میکنند. پزشکها و دندانپزشکهایی هم هستند که به صورت داوطلب این موسسه کار میکنند. اگر بهداشت و درمان هم بخشی از بار بهداشت و درمان این بچهها را از روی دوش خیریهها بردارد ما میتوانیم بر سر کار اصلیمان که مددکاری است برگردیم.
بنی هاشم نژاد درباره تنوع خدمات مددکاری به این خانوادهها میگوید: ما در بعضی از خانوادهها کار بچهها را میخریم. یعنی به خانوادههایی که کودکان کم سنشان را مجبور به کار میکنند میگوییم پولی که بچهها در ازای کار کردن به خانوادهها کمک میکنند را میدهیم. در حال حاضر حدود هفتصد کودک تحت پوشش موسسه حمایت از کودکار کار استان تهران هستند. در تهران چیزی نزدیک به 30 خیریه در حال فعالیت هستند اما هنوز نتوانستهاند تمام کودکان مهاجر را تحت پوشش قرار دهند. چون متاسفانه تعداد این بچهها مدام در حال افزایش است و فقر و مشکلات اقتصادی در حال بیشتر شدن است. به نظر من کنترل مبادی ورودی کشور میتواند به این مسئله کمک کند. محدودیتهایی که دولت برای ما ایجاد میکند تا از منابع خارجی آن استفاده کنیم نیز باید در یک سیاستگذاری درست هدایت شود. ما اگر بخواهیم از یونیسف کمک بگیریم باید با بافیا (اداره اتباع خارجی) هماهنگ باشیم. اما مثلا از وزارت کشور مجوز داریم اما از بافیا نداریم با برعکس این مورد. یا از بهزیستی داریم از وزارت کشور نداریم یا از وزارت کشور داریم از بهزیستی نداریم. این دور تسلسلی است که ادامه دارد.»
این فعال اجتماعی درباره کنترل پذیرش مهاجرین افغان توسط دولت ایران میگوید: «هنگامی که موج مهاجرتها در جهان شروع شد ایران یکی از کشورهایی بود که بخش زیادی از آنها را وارد کشور کرد. اما هیچ برنامهریزی برای ايجاد امکانات رفاهی و زیستیشان نکرد. به هر حال ما میگوییم که این بچه حتی اگر به صورت غیرقانونی وارد ایران شده باشد باید سواد داشته باشد. به هر حال یک جایی قانون در برابر نیازهای انسانی تمام میشود و آنوقت قانون نمیتواند از حقوق انسانی آدمها دفاع کند. در حال حاضر نیز ما موج جدیدی از ثبتنامها را داریم که تازه از افغانستان آمدهاند. این به معنی آن است که روند مهاجرت هنوز کند نشده است.
تبعات حضور افغانها در ایران
امانالله قرایی مقدم، جامعه شناس هم معتقد است: حضور غیرقانونی مهاجران افغانستانی در درجه اول به معنای زیر پا گذاشتن قوانین ایران است، چراكه از همان ابتدا قوانین حقوقی مربوط به اقامت ورود را رعایت نکردهاند. همین سکوت غیرقانونی، زمینه چالشهای حقوقی دیگری را فراهم میکند که اول از همه، زمینه قانونشکنیهای دیگر را تسهیل هم میکند به طوريكه ازدواج، کار و تحصیل آنها به صورت غیرقانونی انجام میشود. افراد هنجارشکن در هر گروه و طبقهای وجود دارد و در همين راستا مهاجران افغانستانی نیز از این امر مستثنی نیستند. اگر مهاجری که به صورت غیرقانونی در یک کشور ساکن است، جرمی مرتکب شود، به راحتی میتواند اقدام به خروج از آن کشور کند به بيان ديگر بررسی و پیگیری آن برای دستگاه قضایی نیز مشکل است و این خود زمینه افزایش جرایم را در یک کشور فراهم میکند. برخی از افرادی که به صورت غیرقانونی در يك کشور حضور دارند برای ماندن در ایران اقدامات مختلفی انجام میدهند، که از جمله این اقدامات خرید شناسنامه افراد ایرانی است. این امر باعث ایجاد قاچاق شناسنامه شده و به دنبال آن مهاجرین دارای حقوق شهروند ایرانی میشوند و اين در حالي است که این شناسنامهها بیشتر شامل شناسنامه افراد متوفی، شناسنامه مفقودی، المثنی و ... است. از سوي ديگر برخی از مهاجران افغانستانی جهت امرار معاش دست به مشاغل غیرقانونی میزنند. دستفروشی، دورهگردی، خرید و فروش لباسهای دست دوم، فروش سیدیهای غیرمجاز و حتی دخالت در امر قاچاق مواد مخدر از جمله این مشاغل غیرقانونی است. بنابراین حضور غیرقانونی برخی از مهاجران افغان به دستگاههای حقوقی ایران، هزینههایی اقتصادی و فرهنگی تحمیل میکند كه سبب اتلاف وقت دستگاه قضایی در این امور میشود.
علاوه بر موارد گفته شده، برخی از قوانین موجود جوابگوی نیازها و واقعیتهای ایجاد شده نیست و تصویب قوانین و مقررات دیگر در حوزه تابعیت، ازدواج و اشتغال آنان ضرورت دارد. همچنین مهاجرانی که به صورت غیرقانونی ساکن هستند، نمیتوانند برای احقاق حقوق خود اقدام کنند، ممنوعیت آنها از تحصیل و بسیاری از امور دیگر از مهمترین محدوديتهاي آنان است. مهاجران افغان که به صورت غیرقانونی در ایران ساکن هستند، ناگزیرند کارهای دشوار را با دستمزدهایی نسبتاً پایین انجام دهند، آنها نمیتوانند از شرایط بد یا ساعات طولانی کار شکایت کنند، از این رو بسیاری از کارفرمایان ترجیح میدهند که به جای کارگران ایرانی، افغانستانیها را استخدام کنند. در کل کارگران افغانستانی با افزایش عرضه نیروی کار، سبب کاهش دستمزد کارگران غیرماهر شدهاند. به عبارت دیگر حضور افغانها در بازار کار ایران، به نفع کارفرمایان و به زیان کارگران غیرماهر ایرانی بوده است. زمانی که دستمزد در برخی از مشاغل کاهش یابد، کارگران بومی گرایشی به آن مشاغل نشان نمیدهند ولی مهاجران بیشتر به سمت چنین فعالیتهایی میروند البته برخی از این مهاجران توانستهاند به استادکاران ماهری در کلیه امور ساختمانسازی تبدیل شوند.
تبعات منفی حضور غیرقانونی افغانها در ایران، گسترش حاشیهنشینی در شهرهای مختلف است. دلایلی که باعث شده آنها حاشیه شهرها را انتخاب کنند، وجود منازل مسکونی با اجارهبهای کمتر از نقاط مرکزی شهر، دور بودن از قوانین و مقررات سختگیرانه حاکم در مرکز شهر، اشباع نقاط مرکزی شهر از جمعیت و ... بوده است.اغلب این مهاجران به دلیل فقر به حاشیهنشینی روی آوردهاند که این امر نه تنها سبب ایجاد چشماندازهای نامناسب در شهرها میشود بلکه در این مناطق امکانات بهداشتی در سطح بسیار پایینی است که برای خود مهاجران نیز مشکلات بسیاری ایجاد میکند. همچنین در اجرای ماده 1060 قانون مدنی، ازدواج اتباع خارجی با زنان ایرانی باید با اطلاع دولت باشد و اجازه مخصوص دولت ایران برای ازدواج زنان ایرانی با اتباع خارجی لازم است. فرزندان زن ایرانی که به واسطه ازدواج با مرد خارجی، تابعیت ایرانی خود را از دست داده، از داشتن شناسنامه ایرانی محروم خواهند شد و تبعه کشور متبوع پدر محسوب میشوند. محرومیت از تحصیل و عدم بهرهمند شدن از بسیاری از حقوق اولیه از جمله حقوق اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و سیاسی زنان ایرانی و فرزندان آنها نتیجه عدم رعایت قوانین در انجام چنین ازدواجهایی است و این مسئله نه تنها آینده فرزندان را تهدید میکند بلکه برای کشور نیز آسیبهای جدی به دنبال دارد، حال چه در ایران ساکن باشند و چه در افغانستان.البته لازم است که دولت و سایر دستگاههای مربوط در مواجهه با این گروه از زنان و کودکان انعطاف بیشتری نشان دهد و به گونهای عمل کند که زنان ایرانی نیز دچار آسیب نشوند.