کد خبر: ۹۸۱۱۳۵
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۶

خاطرات ارتشبد فردوست؛ «فوزیه زن زندگی بود، عفیف و زیبا»

در این سال‌ها محمدرضا معشوقه‌ای پیدا کرده بود با نام خانوادگی «دیوسالار»؛ چگونه و به وسیلۀ که، اطلاع ندارم ... این دختر بسیار زیبا و لوند بود و شعر هم می‌گفت و کاملاً زن مطلوب محمدرضا بود.
خاطرات ارتشبد فردوست؛ «فوزیه زن زندگی بود، عفیف و زیبا»
آفتاب‌‌نیوز :

حسین فردوست ارتشبد نیروی زمینی شاهنشاهی ایران، یکی از برجسته‌ترین و مؤثرترین چهره‌های دوران حکومت پهلوی و همدرس و دوست صمیمی محمدرضا پهلوی از کودکی تا بزرگسالی بود. در اینجا بخش کوتاهی از کتاب خاطرات او را که مربوط به اوایل سلطنت محمدرضا پهلوی و ماجرای جدایی او از همسر اولش فوزیه بنت فواد است می‌خوانید:

قبلاً شمه‌ای درباره فوزیه گفتم و توضیح دادم که او بسیار گوشه‌گیر و خجول بود. می‌توانم ادعا کنم که فوزیه زن زندگی بود، عفیف و زیبا؛ و تنها علاقه‌اش به زندگی‌اش بود ولی محمدرضا به او علاقه‌ای نداشت. او ذاتاً زن‌های گستاخ و حرّاف را دوست داشت و فوزیۀ محجوب او را راضی نمی‌کرد.

زندگی فوزیه به این نحو در دربار ادامه یافت تا اینکه سیاست انگلیسی‌ها عوض شد و جدایی محمدرضا از فوزیه در دستور کارشان قرار گرفت. چرا؟ دلیل را نمی‌دانم ولی می‌توانم حدس بزنم که شاید در آن روز‌ها به دلیل فساد ملک فاروق، انگلیسی‌ها طرح برکناری او را آماده می‌کردند و می‌خواستند با جدایی محمدرضا از فوزیه مسائل دو کشور از هم جدا شود و احیاناً خطری سلطنت محمدرضا را تهدید نکند.

به هر حال در ماجرای جدایی فوزیه، ارنست پرون نقش اصلی را داشت؛ در این سال‌ها محمدرضا معشوقه‌ای پیدا کرده بود با نام خانوادگی «دیوسالار». چگونه و به وسیلۀ که، اطلاع ندارم ولی احتمال می‌دهم مستقیماً به وسیله مادر دختر که عریضه‌ای برای تقدیم حضوری به محمدرضا داشته این رابطه آغاز شده بود. این دختر بسیار زیبا و لوند بود و شعر هم می‌گفت و کاملاً زن مطلوب محمدرضا بود... دختری بود سفید، خوش‌اندام، بسیار جذاب و شاعرمنش.

من هیچ‌گاه از محمدرضا نپرسیدم که چگونه با او آشنا شد و او نیز هیچ‌گاه به من نگفت. اولین بار که از ماجرا مطلع شدم توسط پرون بود. روزی پرون گفت: «هیچ می‌دانی محمدرضا مدت‌هاست با دختری به نام دیوسالار رابطه عاشقانه دارد؟» گفتم: نه! هیچ اطلاعی ندارم. واسطه چه کسی بوده است؟ پرون نیز نمی‌دانست. پرون گفت: «من تحمل این وضع را ندارم که محمدرضا با داشتن چنین زن عفیفه‌ای این رفتار را داشته باشد! او یا باید توبه کند و دنبال زن نرود یا من ترتیبی می‌دهم فوزیه از او جدا شود!» همین مساله نحوه رفتار پرون با محمدرضا و درجه گستاخی او را بخوبی نشان می‌دهد. 

خلاصه پرون به فوزیه اطلاع داد «شوهرت رفیقه گرفته و به شما خیانت می‌کند و برای اینکه ادعای من ثابت شود باید شخصاً بیایید و ماجرا را ببینید!» این نقشه را پرون کاملاً از من مخفی کرد در حالی که به من بسیار نزدیک بود و کوچک‌ترین مسائل را با من مطرح می‌کرد. این پنهان‌کاری نشان می‌دهد نقشه از جای دیگر طرح‌ریزی شده بود و پرون فقط مجری آن بود و به او دستور اکید داده بودند مرا در جریان نگذارد. تنها بعد از اجرای طرح بود که پرون ماجرا را برایم تعریف کرد. به هر حال، پرون اطلاعات دقیق داشت. او مطلع بود محمدرضا چه روز‌هایی به خانه دختر می‌رود... زمانی که می‌دانست محمدرضا نزد دیوسالار است، فوزیه را با اتومبیل برداشت و به جلوی خانه دیوسالار رفت... آن شب شام با هم بودیم؛ محمدرضا، فوزیه، من و پرون. فوزیه اصلاً کم‌حرف بود ولی آن شب به شکل محسوسی درهم بود و هیچ صحبتی نمی‌کرد. محمدرضا هم حال عادی نداشت و فقط صحبت‌های معمولی می‌کرد که آیا از این غذا خوش‌تان می‌آید یا از آن غذا. ظاهراً گیج بود و نمی‌دانست موضوع چیست.... پس از مدتی متوجه شدم فوزیه می‌خواهد به مصر برود. از او پرسیدم موضوع چیست؟ پاسخ داد: «خسته شده‌ام و می‌خواهم برای یک ماه به مصر بروم و استراحت کنم و بعد از یک ماه بازمی‌گردم». فوزیه به مصر رفت. معلوم نشد در آنجا چه گذشت و شاید تحت تأثیر نصیحت مادر و خواهرانش، پس از مدت کوتاهی به ایران بازگشت و تیر پرون به سنگ خورد. با شکست این نقشه، پرون نقشه دیگری اجرا کرد...

او با اصرار عجیب فردی به نام تقی امامی را وارد کاخ و محفل خصوصی محمدرضا کرده بود و امامی نیز به دلیل ورزشکار بودن توانسته بود با محمدرضا صمیمی شود. مدتی پس از بازگشت فوزیه، روزی پرون مرا صدا زد و گفت: «در کاخ جریاناتی می‌گذرد و بین تقی امامی و فوزیه روابط نامشروع است.» گفتم: این چه حرفی است که می‌زنی، کو شاهدت؟ گفت: «راننده فوزیه شاهد است و مساله مسجل است و موضوع را بلافاصله به محمدرضا خواهم گفت». پرون معطل نشد و همان روز مساله را به محمدرضا گفت...... با آن خصوصیات اخلاقی که داشت، این شاید تنها مساله‌ای بود که برای فوزیه غیرقابل تحمل بود. او مجدداً ۱۵-۱۰ روز ساکت و مغموم شد و سپس اعلام کرد برای استراحت به مصر می‌رود. به مصر رفت و دیگر مراجعت نکرد و پس از مدتی ملک فاروق، برادرش، به محمدرضا پیام داد که باید فوزیه را طلاق بدهی. او نیز طلاق داد و بدین‌ترتیب ازدواجی که بر پایه مصالح انگلستان صورت گرفته بود، بر پایه همین مصالح و به دست ارنست پرون به جدایی کشیده شد.

منبع: فرادید

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین