کد خبر: ۴۵۵۹۹۷
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۸

از «خندوانه» که حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟

«تا جایی که به آمارهای رسمی صداوسیما مربوط می‌شود، خندوانه یکی از محبوب‌ترین برنامه‌های این سازمان است. با این‌ حال که خود شبکه نسیم شبکه نسبتا نوپایی است اما برنامه خندوانه خیلی زود توانسته است مخاطبی قابل قبول و وفادار پیدا کند و به برنامه‌ای موفق بدل شود. طبعا مهم‌ترین معیار موفقیت برای یک برنامه طنز موفقیت آن در خنده‌دار بودن است.»
آفتاب‌‌نیوز :
 هفته‌نامه چلچراغ در ادامه نوشت: «در این نوشته سعی می‌کنیم توصیف کاملی از چیزی که به ترتیب از ابتدا تا انتهای یک قسمت از خندوانه پخش می‌شود، حرف بزنیم. ‌سری جدید خندوانه در دو سری شامل مسابقه «خنداننده شو» و برنامه‌های عادی تهیه شده است. این اجزای اصلی چیزی است که یک برنامه خندوانه را می‌سازد…

طبعا اگر قرار باشد جایی از برنامه را ویترین آن در نظر بگیریم، آن بخش باید تیتراژ برنامه باشد. فارغ از این‌ که سناریوی تیتراژ برنامه تا حدود زیادی نامشخص به نظر می‌رسد، چیزی که احتمالا به روشن‌ترین شکل ممکن ایدئولوژی برنامه را روشن می‌کند، متن شعر کم‌وبیش نامفهوم تیتراژ برنامه است. این ایده که وقتی از سر کار «میای خونه» و در حالی‌ که «اعصابت درب و داغونه» پای تلویزیون می‌نشینی و «خندوانه» و «رامبد تو رو می‌خندونه». توصیف کاملی برای چیزی است که قرار است در یک ساعت و نیم بعد اتفاق بیفتد: تخدیر روح خسته از کار برای آن‌ که امکان تحمل یک روز دیگر را داشته باشد!

این‌ که دقیقا از چه تاریخی برای دست‌اندرکاران تلویزیون مشخص شد نعره زدن یکی از ابزارهای بامزه و «با حال» بودن است، روشن نیست. به‌ هر حال خندوانه هم مشابه بسیاری از نمونه‌های معاصرش با نعره مجری و حاضران آغاز می‌شود. مجری در مقام یک رهبر ارکسترِ خنده مردم را دعوت به ایستادن، خندیدن و آواز خواندن می‌کند و سرعت و ریتم خواندن آنها را مشخص می‌کند. او رو به مردم می‌ایستد مبادا کسی هنگام خواندن لب‌هایش را به اندازه کافی تا بناگوش باز نکرده باشد. او مجری نظم برنامه است. او به ما می‌گوید حتی برای خندیدن هم قرار نیست آزادی خاصی در کار باشد. او تعیین می‌کند کی، کجا و چقدر بخندیم.

اگر به دنبال نمونه دقیقی از گفتارپریشی می‌گردید، جای درستی را انتخاب کرده‌اید. دقایق آغازین برنامه دقیقا با سلسله‌ای از گزاره‌های کاملا بی‌ربط آغاز می‌شود که به زمخت‌ترین شکل ممکن به هم وصل شده‌اند. مجری از مسابقه میان کمدین‌های جوان برنامه آغاز می‌کند که برای رأی دادن به آنها باید از اپلیکیشن حامی مالی برنامه استفاده کرد. (دقیقا دو بار مکانیسم گرفتن اپ حامی مالی ذکر می‌شود، پشت سر هم و بدون این‌ که مجری نگرانی بابت کسانی که باید دو بار تبلیغ او را پشت سر هم تحمل کنند، احساس کند.) بعد از حال‌ و هوای ماه مبارک رمضان و افطاری می‌گوید و بعد این‌ که چقدر خوب است مقداری از پول مهمانی‌های افطار را برای آزادی زندانیان داد و بعد با توجه به این‌ که از ایران حرف زده (دقیقا کجا را توضیح نمی‌دهد)، سرود ایران را با همان نعره‌های آغاز برنامه با شرکت‌کنندگان همخوانی می‌کند. یک پک کامل از شعارهایی مشخص در ابتدای برنامه: حامی مالی، ارزش‌های دینی، انسان‌دوستی و میهن‌پرستی! لابد شما هم به‌ خاطر دارید که مسعود روشن‌پژوه سالیان سال برنامه‌ای با نام مسابقه محله را با حداقل هزینه اداره می‌کرد. بخش ثابت آن برنامه این درخواست از کسانی بود که در صحنه فیلمبرداری حاضر شده بودند: «کسی شیرین‌کاری خاصی بلده بیاد اجرا کنه.» حتی همان دو دهه پیش هم می‌شد فهمید که این کار چقدر کودکانه و البته ساده است اما حالا و در این روزگار دیگر میزان وقاحت این کار به‌ شدت توی ذوق می‌زند. دعوت از خوانندگانی که لهجه دارند، برای آواز خواندن درست چیزی است شبیه همان کاری که مسعود روشن‌پژوه می‌کرد؛ با دو تفاوت عمده؛ یکی این‌ که رامبد جوان برای پر کردن آنتن تلویزیون با چنین ایده‌هایی مبلغی چند صد برابر روشن‌پژوه بودجه دریافت کرده است و البته دو این‌ که او آموخته است این کار را با چاشنی ناسیونالیسم، صحبت کردن از تنوع قومی و چیزهایی از این دست بیاراید تا زمختی و عدم خلاقیت آن کمتر آشکار و هویدا باشد. اما آیا واژه میهن برای این کار کافی است؟

(مسابقه خنداننده شو) اگر فرض را بر این بگذاریم که تقلید صرف از یک برنامه از شبکه‌های ماهواره‌ای (که خودش تقلید دیگری از برنامه‌های بی‌شمار مشابه فرنگی است) عیب بزرگی به حساب نمی‌آید، قسمت‌های مسابقه خنداننده شو هیجان‌انگیزترین بخش‌های برنامه خندانه‌اند. ایده مسابقه استندآپ‌کمدی احتمالا از زمانی در ذهن تولیدکنندگان خندوانه پا گرفت که بر خلاف انتظارشان علاقه‌مندان زیادی پیگیر استندآپ‌کمدی‌های دور قبل مسابقه شدند. احتمالا جدی‌ترین اشکال این بخش میزان جدیت تصنعی است که مربی / داوران از خود نشان می‌دهند. گذشته از این‌ که معیار انتخاب مربی/ داوران کمی مجهول است (مثلا اشکان خطیبی با چه پشتوانه طنزی می‌تواند درباره دیگران قضاوت کند یا به آنان آموزش دهد؟)، مشخص هم نیست که به چه دلیل تلاش می‌کنند وانمود کنند آن‌ چه در جریان است، چیزی بیشتر از یک شوی تلویزیونی برای پر کردن آنتن است. آنها وانمود می‌کنند در آموزش شرکت‌کنندگان بسیار جدی و کوشا بوده‌اند و شاهد نوعی پیشرفت یا بهبود در روند کاری آنها هستند. چهره‌های نگران آنها، سخن گفتن از معیارهای فنی و … که باعث هر چه بیشتر باورناپذیر شدن این بخش می‌شود، نقطه شعف اصلی آن است. هدف از این مسابقه معرفی چهره‌های جدید به کمدی کشور عنوان شده است. این هدف به خودی خود هدف بزرگ و ارزشمندی است و در صورتی‌ که واقعا اراده‌ای پشت آن باشد و حلقه بسته کمدین‌های تلویزیونی و سینمایی را که کم‌ و بیش رنگ یک صنف مافیایی هم به خود گرفته‌اند، بشکند، اتفاق خجسته‌ای است. فقط می‌ماند نکات ریزی مانند این‌ که گرفتن قیافه‌ها و فیگورهای مضحک برای عکس گرفتن احتمالا آخرین بار در دهه ۷۰ میلادی آن هم در کشورهایی مانند ایتالیا باعث خنده می‌شده است. بهتر است داوطلبان این قسمت‌ها به جای الگو گرفتن از نمونه‌های سخیف وطنی به نمونه‌های محبوب خارجی مانند لوییس سی.کی و ریکی جرویس مراجعه کنند و شمار فیگورهای مضحک یا عکس‌های دلقک‌مآبانه آنها را با نمونه‌های داخلی قیاس کنند تا بدانند برای یک کمدین خوب بودن به چیزهایی مانند خلاقیت، سواد ادبی، حضور ذهن و متن‌های قدرتمند نیاز دارند.

پای ثابت جنگ‌های تلویزیونی در همه مکان‌ها و زمان‌ها دعوت از سلبریتی‌ها و چهره‌های محبوب بوده، هست و خواهد بود. دعوت از سلبریتی‌ها البته مسلما کار خلاقانه و تازه‌ای نیست اما این به خودی خود عیب آن محسوب نمی‌شود. رسانه‌های عمومی جریان اصلی لزوما به وجود نیامده‌اند تا خلاق باشند، بلکه هدف عمده آنها جذاب بودن است و بی‌تردید سلبریتی‌ها به اندازه کافی جذاب هستند اما در این میان چند نکته مطرح است.

نکته اول آن‌ که اختصاص بیش از ۸۰ درصد زمان یک برنامه تلویزیونی به مصاحبه با مهمان آن برنامه؛ حتی اگر مهمان به اندازه کافی جذاب و کنجکاوی‌برانگیز باشد، تا حدود زیادی حاکی از بی‌برنامگی و عدم خلاقیت سازندگان آن برنامه است. به‌ خصوص این‌ که در فقدان سریال‌ها و بخش‌های نمایشی جذاب آنتن تلویزیون پر شده است از برنامه‌هایی که حول محور دعوت از یک مهمان ساخته شده‌اند و طبیعی است که مخاطبان نیز پس از مدتی از دیدن حلقه محدود سلبریتی‌ها از این شبکه و آن شبکه دل‌زده شوند و به این کار ادامه ندهند. اما نکته مهم‌تری هم در این میان وجود دارد. می‌توان از همین چهره‌های ثابت و تکراری با کمی خلاقیت استفاده‌های تازه کرد و برنامه‌ها را از این فرم یکنواخت و تکراری خارج کرد... بعید است این احترام چاپلوسانه به سلبریتی‌ها در مصاحبه‌های تلویزیونی ستایش‌آمیز دیگر برای کسی جذاب باشد. دعوت مهمان برنامه به لبخند زدن و داوری شکل لبخند او یا رو کردن اطلاعاتی نظیر تیم محبوب یا زبان‌هایی که بلد است یا چیزهایی از این دست هم برای نجات برنامه‌های مهمان‌محور کفایت نمی‌کنند. احتمالا باید کمی جسورتر بود، مهمان‌ها را به چالش کشید و آستانه تحمل آنها را سنجید. به این ترتیب شاید این حالت بت‌گونه سلبریتی‌ها نیز بشکند و فضای فرهنگی کشور از این بن‌بست سلبریتی‌سالاری رها شود. این فرصتی است که هر شب در برنامه پرطرفداری مثل خندوانه می‌سوزد و از دست می‌رود.

تشویق به کار خوب و خیریه، لااقل آن‌ طور که طبقه متوسط ایرانی پذیرفته است، کار خوب و پسندیده‌ای است. (موثر هم هست؟) عادت تلویزیون هم این است که به محض این‌ که برنامه‌ای مخاطب انبوه‌تری نسبت به استاندارد برنامه‌های تلویزیونی پیدا می‌کند، آن برنامه را از کارهای خوب اشباع کند و به این ترتیب برنامه‌هایی مانند خندوانه به‌ سرعت میزبان حجم انبوهی از پیام‌های اخلاقی کمک به دیگران و… می‌شود. با این‌ حال حتی نسبت به استانداردهای اخلاقی طبقه متوسط هم این کار ناجوانمردانه‌ای است که با پخش صحنه‌های کمک کردن به کودکان خیابانی سعی در اشاعه این عمل خیر داشته باشیم؛ آن هم با این نوید که از انجام این کار «حال خوبی» پیدا می‌کنیم. انگیزه پیدا کردن حال خوب در اثر کمک به دیگران همان چیزی است که باعث می‌شود فعالیت‌های خیریه به اعمالی کاریکاتورگونه و دکوری تبدیل شوند. شاید بهتر باشد برنامه‌های این‌چنینی به جای تشویق کردن طبقه متوسط به هدیه دادن عروسک به کودکان کار، از حامیان مالی‌شان، مقام‌های سیاسی که برای رپورتاژ آگهی در ایام انتخابات به برنامه دعوت می‌کنند، یا کسانی که پیغام‌های دل‌گرم‌کننده برای آنها می‌فرستند، بپرسند در مقیاس کلان برای احقاق حقوق تهیدستان چه کرده‌اند. با این کار البته حال تماشاگران خندوانه «عالی» نمی‌شود اما طبقه تهیدست چیزی بیشتر از چند عروسک و کیف فانتزی از دست یک سلبریتی به دست می‌آورد.

پس از آن‌ که تلویزیون تصمیم گرفت با کاستن از میزان تولیدات نمایشی از هزینه‌های سازمان صداوسیما کم کند، بخشی از بار خلاقیت نمایشی سیما روی دوش برنامه‌های آیتمی افتاد. در حقیقت آرام‌آرام آیتم‌های نمایشی زنده به جزئی از این برنامه‌ها تبدیل شد تا همزمان چند هدف با یک تیر نشانه گرفته شده باشد. نخست آن‌ که با این کار هزینه‌های جانبی تولید بخش‌های نمایشی از بین می‌رود و در عین حال ساعات پرشده با بخش‌های نمایشی چندان کاهش محسوسی پیدا نمی‌کند و دوم آن‌ که کیفیت احیانا نازل این بخش‌ها را می‌شود در سایه زنده بودن آن جزء ذاتی کار محسوب کرد و از ارزیابی دقیق فنی گریخت. نخستین قربانی این تصمیم صداوسیما متن‌های نمایشی بودند. آیتم‌های نمایشی کوتاه دیگر مانند سابق به نویسنده‌های صاحب ذوق و قلم سپرده نمی‌شود، بلکه صرفا با ایده‌هایی ساده و دم‌دستی پرداخته می‌شود و بار اصلی کار را بازیگران آن به دوش می‌کشند و بازیگرانی که به شکل بی‌رحمانه‌ای در قالب تیپ‌های ثابت و تکراری فرو می‌روند و سعی می‌کنند صرفا با فیگورهای اغراق‌شده و مضحک مخاطبان را به خود عادت دهند. در این میان دیگر اهمیتی ندارد که متنی که در حال اجرا شدن است، چقدر دم‌دستی، بی‌منطق یا بی‌نمک است. مهم این است که تماشاگر تیپ بازیگر اجراکننده را به‌ عنوان یک تیپ خنده‌دار پذیرفته باشد و به این ترتیب به هر کلمه‌ای که از دهان او خارج می‌شود یا هر حرکتی که او انجام می‌دهد، بخندد.

به گزارش ایسنا،ارسطو کاتارسیس روحی را به تراژدی محدود کرده بود. با معیارهای ایران او احتمالا اشتباه می‌کرد. پایان خندوانه وقت یک کاتارسیس به تمام معناست برای انسان‌هایی که فهمیده‌اند هم «خیلی باحال»اند هم «حالشان عالی» است و هم «خیلی قشنگ»اند. حالا وقت آن است که همه با هم برای پرروزی بودن همه و از بستر بیماری برخاستن همه بیماران آمین بگویند. پکیج شادی به اتمام رسیده است. وقت آن است تا برای روزی دیگر آماده شویم. روزی که در آن احتمالا فرصتی نمی‌ماند تا به یاد آوریم شب پیش «عالی» بوده‌ایم.»



بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین