کد خبر: ۴۵۹۲۳۴
تاریخ انتشار : ۱۸ تير ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۵

این زنان خسته و غمزده از ویرانه‌های موصل می‌آیند، با درد بی‌درمان

نبرد موصل برای بازپس‌گیری شهری که روزگاری ابوبکر البغدادی در آن اعلام خلافت کرد به روزهای انتهایی خود نزدیک می‌شود. موصل طی چند روز آینده و چه بسا چند ساعت آینده آزاد خواهد شد و در این بین زنان و کودکان خسته و مملو از غم و اندوه از دل ویرانه‌های این شهر بیرون می‌آیند.
آفتاب‌‌نیوز :
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ حدود 15 زن و کودک زیر سایه یک سقف کاذب در پیاده‌رو که آنها را از تیررس آفتاب داغ در امان نگه داشته‌، نشسته‌اند. صدای شلیک اسلحه اتوماتیک و خمپاره و آتش جنگ آهنگ این صحنه است. اینجا مرز موصل قدیم است.

جنگ نیروهای عراقی با داعش آنها را از منطقه المیادین به مرکز تاریخی شهر آورده است، جایی که شاید آخرین موضع داعشی‌ها برای جنگ باشد و البته نقطه انتظار آنها برای شکست نهایی.

یک مادر جوان در سکوت تکیه‌اش را به دیوار داده. چهره‌اش نشان می‌دهد بلوای جنگ را در ۲۰سالگی و پس از آن تجربه کرده. لباس بلند سیاه پوشیده و شالی آبی رنگ موهایش را پوشانده. دلش پر درد است.

ناگهان در مسیر پیاده‌رو خودش را به نزدیک‌ترین سرباز می‌رساند و از او می‌خواهد به درد دلش گوش بدهد. همین یکساعت پیش بود که پسر هفت‌ ساله‌اش را در بمباران از دست داد. پسری که دیگر قرار نیست او را ببیند، هرگز و برای همیشه. درست زمانیکه او و خانواده‌اش برای خروج از موصل قدیمی آماده می‌شدند،‌ شهری که ماه‌ها در آن توسط داعشی به زود نگه داشته شده بودند، یک بمباران دیگر آغاز شد، اینبار پسر او بود که رفت.

"هیچ کاری نتوانستم انجام بدهم" مادر جوان اینها را می‌گوید در حالیکه اشک صورتش را خیس کرده و اینبار نه در محاصره داعش، که در انحصار غم از دست دادن فرزند باید روزها را بگذراند. دختر بزرگترش تلاش می‌کند اشک‌های مادر را از صورت پاک کند. ده ساله است، لباسش آغشته به خون برادر. "گریه نکن مادر"

فاطمه 50 ساله است، اشک امانش را بریده اما او هم حرف دارد. از مصائبی که خود و خانواده‌اش طی چهار ماه گذشته تحمل کرده‌اند می‌گوید. آنها مخفی شده بودند. تقریبا بدون آب و غذا در یک زیر زمین، دعا می‌کردند که خمپاره جنگ بر سرشان فرود نیاید.

آنها از زیر زمین بیرون آمده‌اند، با دلواپسی و نگرانی و به امید اینکه نیروهای عراقی موصل را دوباره آزاد کرده باشند. آسمان را بعد از هفته‌ها می‌دیدند و برای رسیدن به آزادی شتاب می‌کردند.

اما پایان قصه فاطمه هم خوش نبود. تک تیراندازهای داعش وقتی برادرش قصد فرار داشت او را نشانه گرفتند و درست از همان روزی که آمبولانس برادر فاطمه را به بیمارستان منتقل کرد از او خبری ندارند. بی‌خبری، اضطراب و ترس ندیدن. ترس دوباره ندیدن عزیز.

پشت سر فاطمه زن دیگری اشک می‌ریزد. اشک درست مثل جنگ و آتش اینجا فراوان است. زن گریان با چشم‌هایش خیره به آسمان، نام مردی را زمزمه می‌کند. لیقا مجبور شد جسد برادرش را پشت سر بگذارد و برود. برادری که یک تک تیرانداز داعشی بارها و بارها بدن او را به گلوله بست.

سربازهای عراقی با آخرین بازمانده‌های داعش در موصل می‌جنگند. آنها در آستانه یک پیروزی بزرگ هستند، پیروزی آزاد کردن موصل از زیر لوای زشت داعش بعد از سه سال.

یک کارمند غیر دولتی می‌گوید حدود 250 نفر از مردم روز شنبه از موصل قدیم آمده‌اند و درخواست دارند که ناشناس بمانند.

"یک چهارم این افراد زخمی هستند. عمدتا هم به وسیله خمپاره‌ها یا تک تیراندازهایی که توسط داعش غیر نظامیان را هدف می‌گیرد زخمی شده‌اند"

در میان زنان بعضی‌ها با نگاه مراقب همسرانشان هستند که توسط نیروهای عراقی کنترل می‌شوند بلکه داعشی‌ها بین آنها پنهان نشده باشند. اما بعضی دیگر از این زن‌ها بیوه شده‌اند و انتظار کسی را برای آمدن نمی‌کشند.

سربازها و نیروهای امدادی برای بچه‌ها بیسکوئیت، آب و آب پرتقال دارند. بچه‌هایی که تقریبا تشنه و گرسنه به آنها می‌رسند.

در پیاده دختر کوچک تقریبا سه ساله‌ای ایستاده، موهای قهوه‌ای و لباس فیروزی‌اش و دست‌های کوچکش که بطری نیمه خالی پلاستیکی آب را نگه داشته،‌ همگی می‌گویند که او برای درک جنگ هنوز خیلی کوچک است.

سربازی فریاد می‌زند: "این دختر کیست؟" زنان این اطراف اما پریشان احوال‌تر از آنی هستند که بخواهند جواب کسی را بدهند و حرفی بزنند.

در میان زنان آنهایی که از خانه‌هایشان فرار کردند و همراه اقوام خود نیستند مستقیم به کمپ‌های اطراف شهر فرستاده و آنجا اسکان داده می‌شوند.

از ماه اکتبر که مصادف با شروع این نبرد بود حدود 915 هزار نفر از ساکنین از خانه‌های خود فرار کرده‌اند. این آماری است که دو روز پیش سازمان ملل متحد اعلام کرده است.

و بالاخره سمیرا، مادر تقریبا 20 ساله‌ای که دو دخترش را با وحشت نزدیک خود نگه داشته، کثیفی ظاهرشان قصه جنگی را حکایت می‌کند که آنها را اینچنین آواره کرده است.

او آخرین فرزندش را با پوست خاکستری در حالیکه حرکت نمی‌کند در بغل نگه داشته است. سمیرا می‌گوید:" به محض اینکه خواستیم فرار کنیم داعش ما را به باد کتک گرفت. بیرون بمباران بود و همه چیز وحشتناک به نظر می‌رسید."

همین لحظه گریه نوزاد سمیرا بلند می‌شود و ماموران امداد می‌آیند تا دردهایی را که می‌توانند درمان کنند. فقط دردهایی که می‌توانند...
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین