آفتابنیوز : در ادامه سلسله سمینارهای گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي، اين هفته
دكتر محمود خاتمي، عضو هيأت علمي دانشگاه تهران، درباره
«امكان بحث از عليت ذهني در انديشهي صدرايي» سخنرانی كرد.
وی ابتدا با بيان مقدماتی تاريخي در باب عليت، مطالبی را در باب علیت در دوران جدید بیان کرد.
به گفته وی علیت در قالب ذهنیت مدرنیته منحصر به علیت فاعلی از نوع فیزیکیش می شود. نهایتاً نمی توانیم رابطه بین امور ذهنی از لحاظ علی، و امر ذهنی و امر فیزیکی را تعیین کنیم. تا کنون سه راه حل کلی برای این مسئله ذکر شده است:
1- epiphenomenalism: امر فیزیکی می تواند علت امر ذهنی قرار گیرد اما بالعکس آن ممکن نیست. امر ذهنی از خود هیچ خاصیتی ندارد. ماشین علت سایه است اما سایه علت ماشین نیست. (فیزیکالیسم حرف اول را می زند.)
2- mental realism: امر ذهنی می تواند علت واقع شود. باور من به وجود جن در اتاق علت ترس و فرار من می شود.
3- تئوری بعدی تئوری دیویدسون است که بیشترین تئوریهای دوران معاصر را پوشش می دهد. او می گوید شما می توانید قائل شوید که ارتباطی بین امر فیزیکی و ذهنی وجود دارد ولی نمی توانید نشان دهید که چگونه همچین ارتباطی ممکن است. برای تبیین علیت نیازمند قوانین دقیقی هستیم که فقط مختص فیزیک و ریاضی است. پس خلاصه حرفش این است که حتی اگر هم چنین ارتباط علی وجود داشته باشد قابل تبیین نیست.
حال پرسش ما این است که نظریه ملاصدرا کجا قرار می گیرد؟ بحث علیت برای او یک معنای وسیع دارد. گاهی سبب شرط را هم پوشش می دهد. گاهی معنای خاصتری از علت (فاعلی) مراد می کند به این معنا که علت وجود چیزی را اقتضا می کند و لذا جنبه انتولوژیک پیدا می کند. علیت فاعلی جنبه فیزیکی را در بر گرفته و علیت فاعلی فیزیکی امری مکانیکی است، درحالیکه اینجا علیت فاعلی انتولوژیک داریم. این چگونه ممکن است؟
ملاصدرا از سوی دیگر در باب مسئله جوهریت سخن می گوید. او جوهریت نفس را قبول دارد. دوآلیسم ذهن و بدن در ملاصدرا وجود ندارد. رابطه نفس و بدن اتحادی است و این اتحاد هم وجودی است. پس یک واقعیت است که ما تعبیر نفس و بدن را از آن می کنیم. اگر همین را قبول کنیم آیا دچار فیزیکالیسم حداقلی در ملاصدرا نیستیم؟ در فیزیکالیسم حداقلی دیویدسون هم امر ذهنی مع الواسطه (physical property) است. فیزیکالیسم حداقلی ملاصدرا که بر اساس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است، مانند اصل "وابستگی" امر ذهنی به فیزیکی است. ذهن انسان در ایجاد و تشخصش احتیاج به امری فیزیکی دارد.
بحث بعدی بحث غیرقابل تحویل بودن امر ذهنی به امر فیزیکی است. حرکت جوهری رو به جلوست و امکان بازگشت به عقب نیست. اگر امر ذهنی را مطابق حرکت جوهری از یک امر فیزیکی حاصل کردیم، امکان بازگشت این امر ذهنی به سطح فیزیکال وجود دارد.
نکته بعدی اینکه او از امر ذهنی به عنوان فعلیت امر فیزیکی استفاده می کند. از اینکه نفس در نهایت خودش همه قواست به جایی می رسیم که امر ذهنی واجد همه کمالاتی می شد حرکت جوهری ایجاب می کند. همه چیزهایی که به امر فیزیکی نسبت می دادیم، به امر ذهنیشان نسبت می دهیم. علیت را از امر فیزیکی می گیریم و به امر ذهنی به عنوان یک کمال و فعلیت می دهیم. بنابراین ابزار حسی نمی توانند علت ادراک حسی شوند. اینها یک نحوه حضور اسباب و شرایطند که علیت ندارند. گویی به جریانی معکوس epiphenomenalism برمی خوریم. آنجا امر ذهنی خاصیت نداشت اینجا امر فیزیکی چنين است. گویی راه حل ملاصدرا برای علیت ذهنی در عرض راه حل فیلسوفان جدید است. به عبارت ديگر، مسئله علیت از بالا به پایین را ایجاد می کند.
مسئله دیگر مسئله خلاقیت ذهنی است که در ملاصدرا وجود دارد. ارتباط نفس با عالم ماده از طریق قوه خیال است. در حضور امر فیزیکی، امری ذهنی ایجاد می شود که متعلق به خود نفس است. مسئله بعدی مسئله فاعلیت است. وقتی فعلی از من صادر می شود فاعلیت آنرا به خود منصوب می کنم. این فاعلیت در ملاصدرا کاشف از بحث علیت است. اراده من در واقع با مجموعه ای از امور ذهنی ایجاد فعل می کند. هنوز هم این پرسش باز است که آیا امکان چنین بحثی در ملاصدرا وجود دارد؟