امید بی نیاز* : «درخت گردو» فیلمی حماسی با بیانی مستند، گزارشی، بافتی دراماتیک، حسی و تأثیرگذار است. اثری که قهرمانان اصلی اش کودکان هستند! کودکانی که به دلیل تخیل گسترده کوهستان، زندگی در سرزمین های سرد و فضای بومی به هواپیما علاقه خاصی دارند. یعنی هر هواپیمایی که رد شود، برایش دست تکان می دهند. پس برای این هم، دست تکان می دهند، غافل از آنکه این یکی، هواپیمای صدام است و درست ثاینه های دیگر، روی رویاهای کودکی شان بمب شیمیایی می ریزد.
«درخت گردو» شرح روایتی رئالیستی و گویا از بمباران شیمیایی یکی از روستاهای کُرد نشین شهر سردشت ایران، توسط رژیم بعثی عراق است. 130 نفر در این تراژدی غم انگیز، شهید شده اند. 8 هزار نفر هم با بقایای این جنایت جنگی، همچنان دست و پنجه نرم می کنند، ریه هایشان، خسته و فرسوده است، زخم ها و تاول ها هنوز هم، قامت سترگ آنان را درنوردیده است. بنابراین، اگرچه صدام، جنایتکار جنگی بغداد، سالیانی است که زیر خاک است، اما نامش برای اهالی این دیار، تداعی گر سهمناک ترین معانی توحش در روزگار معاصر است.
فیلم «درخت گردو» ساخته محمد حسین مهدویان، در دل روایت تاریخی خود، درامی داستانی را جلو می برد. کاک قادر بناء (پیمان معادی) مشغول خانه درست کردن برای مردم است. او بی آنکه روحش خبر داشته باشد، صحنه گردان یک تراژدی است. حالا این رویداد در روایت سینمای اش، اشک را بر چشمان هر انسان آزاده ای در صندلی سینما سرازیر می کند. وی صاحب همسر و سه فرزند (مالمال، شهین و ناصر) است. بچه دیگری هم در راه است. درست آن لحظه که شهین کوچولو، گوشش را بر شکم مادر گذاشته؛ تا صدای خواهر مسافرش به این دنیا را بشنود، زمان تراژدی است. می گوید؛ مامان صدای خواهر کوچولویم را می شنوم، آن بالا هم، صدام بمب اش را رها می کند.
مادر، شهین، ناصر، مالمال، هر چهار نفر، شهید می شوند. «ژینا» نوزادی که در راه بود، دقیقه 90 با تلاش پزشک (مهران مدیری) به دنیا می آید، اما همچنان علائم بمباران شیمیایی را با خود دارد. اما اوج درام آنجاست که از شانس بد استاد قادر، ژینا هم گم می شود و حالا پدر، سالهاست که منتظر برگشتن اوست. «ژینا» در زبان و ادبیات کُردی به معنای «زندگی» است. زندگی از دست رفته ای که حالا صرفاً در شخصیت ژینا خلاصه می شود. اما «ژینا» این زندگی از دست رفته در خانواده ساده و بی گناه روستایی، هیچ وقت برنخواهد گشت.
سرانجام کاک قادر هم در یک روز مه زده، سرد و زمستانی کردستان از دنیا می رود. این پایان درامی تراژیک و متأثر کننده است که در لنز دوربین محمد حسین مهدویان با پرداختی تأثیرگذار، ریتم پرشتاب و تکنیکال سینمایی قابل تاملی نشسته است. کارگردان درخت گردو، اگرچه به لحاظ ظرافت های فیلمسازی حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما داستان و درام حسی او به حدی پرشتاب و تأثیرگذار است که مجال فکر کردن به تکنیک و بیان سینمایی را به مخاطب نمی دهد. همچنین بازی بازیگران (به ویژه پیمان معادی در نقش قادر) برای خلق شخصیتی بومی، باورپذیر و تلفظ درست واژگان کُردی جای تأمل و تحسین دارد.
*عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران