مهران مدیری پس از بیش از سه سال از آخرین مجموعه تلویزیونیاش در شبکه خانگی (دراکولا، فروردین ۱۴۰۰) بار دیگر با «قهوه پدری» به عنوان شانزدهمین سریال داستانی اش (در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی) به این عرصه برگشته است.
«قهوه پدری» را با توجه به مضمونش میتوان به گونهای بخش پایانی سه گانهای دانست که با هیولا و دراکولا آغاز شده بود، چون مانند آنها محور اصلی اش مباحث اقتصادی و ضعف و آسیبهای متعدد سیستم اقتصادی است.
«هیولا» داستان گیر افتادن مردی ساده دل و شریف در دام باند پولشویی رانت خواری مخوف و استحاله تدریجی او بود به نحوی که در نهایت به هیولایی همچون خود آنها تبدیل میشود. «دراکولا» هم داستان پولشوییها و فسادهای اقتصادی کلان در ظاهری پاک و خداپسندانه به نام موسسات خیریه است. «قهوه پدری» نیز که ابتدا قرار بود با نام «پدر قهوه» منتشر شود در ادامه همین روند به روایت داستان مردی ساده دل، دست پاک و فرهنگی (مشابه هوشنگ شرافت در هیولا) میپردازد که به دلیل فشارها و تنگناهای شدید مالی ناچار میشود از مرد مرموزی به نام «اون» برای نجات زندگی اش کمک بگیرد و بر اثر پیروی از راهنماییها و توصیه او تمام دار و ندار خود و خانواده به همراه انبوهی قرض از آدمهای دیگر را صرف واردات قهوه کند، اما متاسفانه با سقوط وحشتناک قیمت قهوه به خاک سیاه مینشیند.
البته مدیری در سریالهای دیگرش هم مثل گنج مظفر، در حاشیه، ویلای من و … توجه اش را به مسائل اقتصادی به نوعی نشان داده بود منتها در آن کارها اصل قضیه خنداندن تماشاگر بر مبنای تاکید بر ویژگیها و تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی بود، اما در این سه گانه اخیر محور اصلی داستان «اقتصاد» است اگرچه که «کمدی» همچنان مهم است.
در این راه برای موفقیت از همان فرمولهای همیشگی و امتحان پس داده آثار موفق کمدی در دنیا (که همیشه در کارهای خودش رعایت میکرده) استفاده کرده است یعنی تقابل دو قطب خیر و شر یا سفید و سیاه در قالبی اغراق شده همراه با کمدی اشتباهات (طراحی اتفاقات بر مبنای اشتباهات شخصیت ها) که موجب دستیابی به هدف یعنی خنداندن تماشاگر میشود. به عنوان مثال در «هیولا» از طرفی با کامران کامروا و دار و دسته اش به عنوان قطب شر و بدجنس ماجرا طرفیم و از سوی دیگر با هوشنگ شرافت و خانواده اش که نماد سادگی و پاکی و قطب مثبت ماجرا هستند. در «قهوه پدری» هم به همین شکل اون و دار و دسته اش را به عنوان قطب منفی ماجرا داریم و جهانگیر ادیب و خانواده اش را در نقش آدم خوب ها.
قهوه پدری اختصاصی در فیلمنت
در دل این فرم کلیشه ای، اما موفق، مدیری با قصه (محتوا)های اصلی و فرعی به بیان دیدگاههای انتقادی خود در حوزه مسائل اقتصادی جامعه و آسیبها و پیامدهای گوناگون منفی آن میپردازد از جمله فساد سیستم بانکی که باعث میشود وام چند میلیاردی سنگینی که به ظاهر به شرکتی دانش بنیان تعلق دارد در عرض چند ثانیه با چهار تا مهر زدن روی چهار برگه توسط میخچالچی (رئیس شعبه بانک) تایید شود. سه مهر برای بازدید، تحقیق و ابلاغ (بدون اینکه هیچ کدام از این کارها در عمل انجام شده باشد) و یک مهر هم به قول رئیس بانک «برای خرید لوازم خانه و پرده و یخچال و…»، اما خانواده جهانگیر ادیب (سام درخشانی) با آنکه زنش معاون همان شعبه بانک است، چون امکان پرداخت قسطهای وامی را که گرفتهاند، ندارند خانه عمویشان که در رهن بانک بوده به مزایده میرود و میخچالچی هم از وام شرکت دانش بنیان! برای خرید آن خانه برای زنش (که او هم کارمند همان بانک است) استفاده میکند یا در جایی دیگر میبینیم که صاحب ملک کتابفروشی جهانگیر ادیب به دلیل ناتوانی او در پرداخت اجاره، آنجا را به آدمی برای قهوه خانه میدهد و پاسخ ادیب را که «برایت فرقی نمیکند اجاره ات از پولی باشد که جوانها بابت کتاب میدهند یا دوسیب؟» با شوخی میدهد.
این درماندگی ناشی از فشار خردکننده فسادهای فراوان سیستم اقتصادی است که در کنار حرص و طمع آدمی به مرور آنها را دچار استحاله فکری و شخصیتی میکند و در نتیجه به هیولا تبدیل میشوند مانند هوشنگ شرافت در «هیولا» و جهانگیر ادیب در «قهوه پدری» که از کتابفروشی به جایی میرسد که تصمیم به سرقت از بانکی که زنش در آن کار میکند، میگیرد و البته همسرش هم میپذیرد. این عمق تلخی و سیاهی است اگرچه که در ظاهری کمدی پیچیده شده باشد. زهری در دل شکلات.
محمدرضا معطر منتقد سینما