آفتاب -حسین ایمانیان (روزنامه شرق):1 – آنچه پیش از هر چیزی در مورد «ماهی در باد» جلب توجه میکند، تفاوت این کتاب با روند غالب قصهنویسی در یک دههی اخیر است. ایدئولوژی غالب در فضای ژورنالیسم این چند سال، تمرکز بیش از حد بر روایت «امر روزمره» و شانه خالیکردن از درگیری نویسنده با پیچیدهگیهای اجتماعی-سیاسی است.
دمودستگاه انتشاراتی-مطبوعاتیِ برسازندهی این فضا، که همزمان جایزههای داستاننویسی را هم کنترل میکند، به نوعی در سیطرهی ایدئولوژی محافظهکارانهای که شرح دادهشد نقش داشتهاند. اکثریت قریب به اتفاق رمانها و قصههای کوتاه مورد توجه واقع شده در چند سال اخیر متنهاییاند در توصیف و شرح بیهودهگیهای طبقهی متوسط شهرنشین که از قضا، از آنجایی که جامعهی هدف این متون قشر فرهنگدوست و کتابخوان همین طبقه بودهاست، روشهای پرداختن به مسائل مربوط به فرم داستان، روشهایی سهلالوصول و دمدستی بودهاست. در آن سوی سکهی داستانهای متداول و خنثای مورد بحث، که در عین بدخوانیهای رایج نظریهی ادبی با توجهیاتی از قبیل «مرگ مؤلف» نیز بزک میشوند، خواست محافظهکارانهای در حفظ وضع موجود جریان دارد. صرف روایت مسائل پیشپاافتادهی طبقهی متوسط، و شرح سترون دغدغههای زنان خانهدار، و در پیوست آن صرفنظر از مضامین حاد اجتماعی، ایدئولوژی برقرار قصهنویسی فارسی در روزگار ما است. «ماهی در باد» اما، روایت پیچیدهترین مسائل انسانی است؛ و به همین دلیل روشهای شکلبندی قصههای آن، که شرح تکهتکهی کابوسهای انسان امروز است، روشهایی تجربهگر، تازه و در حال جستوجو است. هریک از قصههای این مجموعه در پیوند با «امر کلی» زندهگی انسان ایرانی و در موقعیت تاریخی خاص خود نوشته شدهاست. آنچه در وجه هژمونیک قصهنویسی فارسی به طرز کاسبکارانهای سانسور و کنار گذاشته شدهاست، اتفاقن مسألهی اصلی قصههای آتشپرور است.
2 - قصههای «ماهی در باد» به نوعی قصههایی «شگرف»اند. تم اصلی همهی دوازده قصهی این کتاب واقعهای بیرون از حیطهی «امر تجربهشده» است. آتشپرور در تکتک قصهها موقعیتی تکین خلق میکند که کاراکترهای داستان را، فارغ از نوع شخصیتپردازی نویسنده، خاص جلوه میدهد. آدمهای این کتاب نه به خاطر خصوصیات روانی-رفتاریشان، که به دلیل نقشی که در شکلبندی روایت پیشمیبرند، شخصیتهایی تازه و تأثیرگذارند. شگرفی قصهها به شکلی عینی و غیرقابل اغماض ذاتی آنها است؛ و این مسأله دقیقن در استراتژی نوشتار به وجود میآید. نویسنده برای آنکه موقعیتی تازه به وجود بیاورد، آدمهای داستاناش را به موجوداتی عجیبوغریب و اسکیزوفرنیک تبدیل نمیکند، و همهی تازهگی داستان، پیش از آنکه نوشته شود تدارک دیده شدهاست.
3 – برای تبیین مشخصات قصههای کتاب لازم است که آنها را به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول که «مدالها»، «زیر درختان کاج»، «یک روز بهاری»، «روز باشکوه»، «انجمن گل و بلبل» و «سند سوم» را شامل میشوند قصههایی هستند که در بستری رئالیستی نوشتهشدهاند. نویسنده در این قصهها یک موقعیت درخشان و تجربهنشده در زندهگی آدمهای داستاناش خلق کرده است، و در صورتبندی روایت، بسته به تم داستانی آن، به بیان جزئیات عینی وفادار میماند. به این ترتیب، بار اصلی خواستگاه استراتژیک این قصهها بر عهدهی طرحوتوطئه باقی میماند و دیگر تمهیدی در برساختن بنمایهی آغازین روایت به کار نمیرود. این چند قصه را میتوان به معنای دقیق کلمه رئالیستی (به همان کیفیتی که کارهای کوتاه گلشیری رئالیستیاند و نه قصههای بیخاصیت مد روز) دانست که هرکدام به طریقی نوشته شدهاند؛ برای مثال «مدالها» به روش سیال ذهن روایت میشود و «زیر درخت کاج» به روش خطی. گروه دوم قصههای «چشم زنگاری»، «ساس»، «ماهی در باد»، «شبح، وقتی قرار است خیس باشد»، «... و خاک» و «هضم دیگری» را در برمیگیرد. این گروه قصههاییاند که وقایع آنها بیرون از روابط علتومعلولی سادهی زندهگی واقعی اتفاق میافتد. زمینهی روابط حاکم بر این داستانها در همان متن به وجود میآید و در هر قصه جهانی ویژهی همان روایت خلق میشود. با این تفاسیر میتوان به نوعی این گروه از قصهها را سورئالیستی نامید (و البته این فرق میکند با آن وجه از هنر سورئالیستی که معطوف به نوشتن خودبهخودی است). بیشتر این قصهها شرح یک کابوس انسانی است که نویسنده بهطرز ماهرانهای از توصیف مستقیم آن کابوس شانه خالیمیکند.
«امر شگرف» حاکم بر طرح داستان، چنان درونی تکنیکهای روایت شده است که تجلی آن شگرفی در تشکل نحو داستانی قابل رصدکردن نیست. مسألهی مهم در ارزشداوری این دسته از قصههای کتاب به خصوصیات ژنریک آنها محدود نمیشود؛ چنین روایتهایی به خودی خود، فارغ از گرایشهای پیرامتنیشان، هیچ ارزشی ندارد. اگر برای ادبیات غایتی بیش از تکنیکمندی آن قائل باشیم، آنچه قصههای غیرواقعگرای این مجموعه را حائز اهمیت میکند سمتوسوی انتقادی آنها نسبت به وقایع تاریخی-اجتماعی جهانی است که داستان در آن روایت میشود. در لایههای درونی هر یک از این قصهها اشارات کمرنگی وجود دارد که آن را از پوستهی اختهگی فرهنگی-ادبیاش به بیرون پرتاب میکند.
4 - آنچه در بند قبلی راجع به ماهیت پیشروی قصهها از صرف ادبیات بودنشان شرح دادهشد، چهگونه عمل میکند؟ در تحلیل بوطیقایی-ساختاری قصههای این کتاب ظرفیت مستتری وجود دارد که با کشف آن تاحدودی مسأله روشن میشود. وقتی قصههای غیرواقعگرای آتشپرور را میخوانیم، از همان ابتدا حس میکنیم که همهی جملههای داستانی سمتوسویی نمادپردازانه دارد؛ اما این امر با روش خشک و عینی روایت جزئیات داستان که در بندبند آن جاری است در تناقض است. در صورتبندی تحلیل ساختاری قصههای این کتاب مرز باریک و نامطمئنی وجود دارد که سنتز تضادی است که شرح دادهشد. جملههای داستانی این متون، اگر در نحوشناسی روایتها دقیق شویم دارای خصیصهای است که آنها را در مرز مدل تقابلی یاکوبسن (استعاره/مجاز مرسل) قرار میدهد. واحدهای قابل تفکیک عبارات برسازندهی نحو قصهها، در کلیت امر به روش استعاری به هم پیوند میخورند و این مسأله خاصیتی شاعرانه و به این ترتیب نمادپردازانه به قصهها میبخشد. وقتی خاصیت کشفشده را در کنار لحن سرراست و بیغلوغش جملهها بررسی کنیم به آن چیزی دست مییابیم که در واقع غایت قصههای آتشپرور و وجه ممیزهی نوشتههای او با انبوه کتابهایی است که منتشر میشود.
****
ماهی در باد / حسین آتشپرور / نشر گلآذین / چاپ اول 1389