کد خبر: ۱۴۳۶۶۰
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۰:۳۲

يادي از چهره‌هاي سرشناس دنياي هنر در روزهاي تولد و مرگشان

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: در هفته‌ جاري، دنياي هنر و ادبيات با نام‌هاي بزرگي چون « آمادئو موديلياني»، «ادوارد مونش»، «جي. دي«سلينجر» و «جورج اورول» خداحافظي مي‌كند. از متولدين اين هفته نيز مي‌توانيم به نويسندگان تاثيرگذاري چون «آگوست استريندبرگ» و «ويرجينيا وولف» اشاره كنيم. 

طبق روال هفته‌هاي گذشته به گزيده‌اي از زندگينامه‌ي اين بزرگان عرصه‌ي هنر و ادب مي‌پردازد:

«ادوارد مونش»هنرمند سرشناسي است كه جهان او را با نقاشي «جيغ» مي‌شناسد. وي متولد 12 دسامبر 1863 است. تابلوي «جيغ» كه معروفترين اثر اين نقاش اکسپرسيونيست نروژي است در مجموعه‌اي به نام «کتيبه زندگي» قرار مي‌گيرد. در اين مجموعه، مونش موضوعات مختلف زندگي از قبيل : عشق، ترس، مرگ و ديوانگي را مورد بررسي قرتر داده ‌است. كارهاي مونش سمبليك هستند و بيشتر از واقعيات بيروني کيفيتي از ذهن را بيان مي‌كنند.

او در ابتدا در کالج فني براي تحصيل در رشته‌ي مهندسي ثبت نام کرد. اما بيماري‌اش مانع از ادامه‌ي تحصيلش شد و در سال 1881 در مدرسه‌ي هنر و طراحي ثبت نام کرد. مونش در شهر اسلو، بزرگ شد. او مادرش را در سال 1868 به خاطر بيماري سل از دست داد و بعد از او نيز خواهرش را از دست داد. پس از مرگ مادرش، پدر مونش اين ترس را در ذهن کودکانه‌ي او جاي داد که اگر به هر طريقي گناه کنند، بدون هيچ بخششي محکوم به مرگ و فنا خواهند شد.

يکي از خواهران مونش در سن جواني به بيماري روحي مبتلا شد. مونش نيز تقريبا بيمار بود. از پنج خواهر و برادر مونش تنها يکي از برادرانش ازدواج کرد که او نيز مدتي پس از عروسي مرد.

مونش بعدها دراين رابطه مي‌گويد: بيماري، ديوانگي، و مرگ، فرشته‌هايي بودند که تمام زندگي‌ام مرا احاطه کرده بودند.

اين نقاش نروژي در 23 ژانويه 1944 درگذشت.

***

در اولين روز اين هفته «اريك آرتور بلر»، كه بعدها نام مستعار «جورج اورول» را براي خود برگزيد، براي هميشه با عرصه‌ي قلم خداحافظي كرد. دنياي ادبيات وي را با شاهكارش، رمان «قلعه حيوانات» تا ابد به ياد خواهد داشت.

***

آدلاين ويرجينيا وولف:

آدلاين ويرجينيا وولف» بانوي رمان‌نويس، مقاله‌نويس، ناشر، منتقد و فمنيست انگليسي بود که آثار برجسته‌اي چون «خانم دالووي»، «به‌سوي فانوس دريايي» و «اتاقي از آن خود» را به‌ رشته‌ي تحرير درآورده است. وي در بيست و پنجم اولين ماه ميلادي ديده به جهان گشود تا دنياي ادبيات با يكي از برجسته‌ترين نويسندگان زنش آشنا شود.

او نويسنده‌اي بود كه اولين كمك‌ها را به تي. اس. اليوت كرد تا وي در عرصه‌ي ادب ديده شود.

وولف مادرش را وقتي سه ‌ساله بود، از دست داد. پدر او «لسلي استفن» نويسنده، کوهنورد و منتقد برجسته‌ي آثار ادبي عصر ويکتوريا بود. ويرجينيا از کتابخانه‌ي غني پدر بهره‌ي بسياري برد و از جواني ديدگاه‌هاي ادبي خود را، که متمايل به شيوه‌هاي بديع نويسندگاني چون «جيمز جويس»، «هنري جيمز» و «مارسل پروست» بود، در مطبوعات به‌ چاپ مي‌رساند.

ويرجينيا پس از مرگ پدرش در 22 سالگي‌، بعد از آنکه توانست از زير سلطه‌ي برادر ناتني‌اش «جورج داک‌ورت» آزاد شود، استقلال تازه‌اي را تجربه کرد. برپايي جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش «ونسا»، و برادرش «توبي» و دوستان آنها تجربه‌ي نو و روشنفکرانه‌اي براي آن‌ها بود. استقلال مالي او در جواني و پيش از مشهور شدن، از طريق ارثيه‌ي مختصر پدرش، ارثيه‌ي برادرش «توبي» که در سال 1906 بر اثر بيماري «حصبه» درگذشت و ارثيه‌ي عمه‌اش «کارولاين اميليا استفن» که در کتاب «اتاقي از آن خود» بدان اشاره کرده است، به‌ دست آمد.

او در سال 1912 با «لئونارد وولف» کارمند پيشين اداره‌ي دولتي «سيلان» و دوست قديمي برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات «هوکارث» را در سال 1917 برپا کردند. انتشاراتي که آثار نويسندگان جوان و گمنام آن هنگام از جمله «کاترين منسفيلد» و «تي. اس. اليوت» را منتشر مي‌کرد.

ويرجينيا وولف نويسنده‌ي رمان‌هاي تجربي است که سعي در تشريح واقعيت‌هاي دروني انسان را دارد. نظرات فمينيستي وي که از روح حساس و انتقادي او سرچشمه يافته، در دهه ششم قرن بيستم تحولي در نظريات جنبش زنان پديد آورد. وي در نگارش از جريان سيال ذهن بهره گرفته است.

کتاب «اتاقي از آن خود» وولف در کلاس‌هاي آيين نگارش پايه‌هاي مختلف تحصيلي دانشگاهي تدريس مي‌شود. علاوه بر اهميت شيوه نگارشي آن، اين کتاب ويژگي‌هاي نثر مدرنيستي را در مقاله‌نويسي وارد کرده و سبک جديدي ايجاد کرده است. گذشته از اين، «اتاقي از آن خود» را شکل‌دهنده‌ي جريان نظري فمينيستي و به‌طور خاص نقد ادبي فمينيستي مي‌دانند.

وولف طي جنگ‌هاي جهاني اول و دوم بسياري از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگي شديد او شد و در نهايت در تاريخ 28 مارس 1941، پس از اتمام آخرين رمان خود به‌نام «بين دو پرده‌ي نمايش»، خسته و رنجور از وقايع جنگ جهاني دوم و تحت تأثير روحيه‌ي حساس و شکننده‌ي خود، با جيب‌هاي پر از سنگ به رودخانه‌ي «اوز» در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد. او يکي از بنيان‌گذاران بنياد «بلومزبري» بود.

نخستين زندگينامه‌نويس رسمي وولف خواهرزاده‌اش، «کوئنتين بل»، است که گذشته از ويژگي‌هاي مثبت، چهره‌اي نيمه‌اشرافي و پريشان از او ترسيم کرده است. در دهه‌هاي 1980 و1990 پژوهشگران مختلفي درباره‌ي وولف نوشتند و به ‌تدريج هم تصويري واقع‌بينانه‌تر و متعادل‌تري از اين نويسنده به وجود آمد و هم به اهميت سبک و فلسفه‌ي او در ادبيات و نيز نقد فمينيستي پرداخته شد.

رمان‌هاي او عبارتند از:«سفر به بيرون»، «شب و روز»، «اتاق جيکوب»، «خانم دالووي»، «به‌سوي فانوس دريايي»، «اورلاندو»، «امواج»، «فلاش»، «سال‌ها»، «بين دو پرده‌ي نمايش». از آثار غيرداستاني او مي‌توان به «اتاقي از آن خود» و «سه گيني» اشاره كرد.

***

از ديگر نقاشان سرشناسي كه در اين هفته دنياي هنر از او ياد مي‌كند، «سالوادور دالي» هنرمند سورئال اسپانيايي است.

«سالوادور فليپه ژاسنتو دالي دوفك» نام كامل نقاش و هنرمند معروف اسپانيايي است كه در سال 1904 در شهر كوچكي در شمال اسپانيا زاده شد.

پدر او فردي مستبد بود كه به كار محضرداري مشغول بود. او هميشه بر ريشه‌ي عرب خود تاكيد داشت و ادعا مي‌كرد كه اجدادش به نسل «مورها» كه جنوب اسپانيا را براي تقريبا 800 سال در اختيار داشتند بازمي‌گردد. همچنين خانواده‌ي مادري او ريشه‌اي يهودي در بارسلونا داشتند.

سالوادور زماني كه هنوز دانش‌آموز بود تحت تاثير نقاشي‌ها و تابلوهايي كه مي‌ديد قرار مي‌گرفت. وي نقاشي «Angelus de Millet» را از يكي از مشاهدات دوران كودكي خود كپي كرد. او هربار كه از پنجره‌ي مدرسه به مناظر بيرون نگاه مي‌كرد درخت‌هاي سرو را مي‌ديد كه در اغلب آثارش ديده مي‌شوند.

دالي طراحي ماهر بود كه بيشتر به خاطر خلق تصاويري گيرا و خيالي در آثار سورئالش به شهرت رسيد. معروف‌ترين اثر سالوادور دالي، «تداوم حافظه» نام دارد كه در سال 1931 خلق شد.

اين نقاش معروف به دليل شخصيت متظاهر و سبك نقاشي ويژه‌اش يكي از بهترين هنرمندان دوره‌ي مدرن باقي مانده است. با وجودي كه منتقدان بارها از وي به دليل داشتن شخصيت متظاهرانه انتقاد كرده‌اند،اما همواره آثار باارزشش سبب نجات شهرتش شده‌اند.

تابلوهاي سبك سورئاليسم وي با چنان وسواسي كشيده شده‌اند كه انسان هنگام نگاه ‌كردن به مناظر خشك و لم‌يزرع وي در احساسي روياگونه فرو مي‌رود. مناظر تابلوهاي اين هنرمند اغلب مملو از اشياي عجيب است. طي سال‌هاي گذشته محققان بسياري به طور جدي مطالعه‌ بر روي آثار اين هنرمند را آغاز كرده‌اند. سالوادور دالي همچنين درعرصه‌ عكاسي، مجسمه‌سازي و فيلم‌سازي هم فعاليت داشت. او با «آلفرد هيچكاك» در ساخت فيلم «طلسم شده» (1945) همكاري داشت.

دالي كه نقاش سبك سورئاليسم اسپانيا محسوب مي‌شود در 23 ژانويه سال 1989 در اثر سكته‌ي قلبي درگذشت و همان‌طور كه تقاضا كرده بود در نزديكي موزه‌ي دالي به خاك سپرده شد.

***

«جروم ديويد سلينجر» نيز از ديگر نويسندگاني است كه در اين هفته دنياي ادبيات سالروز درگذشت او را گرامي مي‌دارد. خالق «ناتوردشت» متولد اول ژانويه 1919 در منهتن نيويورك بود. وي با انتشار رمان «ناتور دشت» در سال 1951 به شهرت جهاني رسيد. سلينجر از دوره‌ي راهنمايي نگارش داستان‌هاي كوتاه را آغاز كرد و در دهه‌ي 40 پيش از حضور در جنگ جهاني دوم، چندين داستان از او در نشريات به چاپ رسيدند.

«ناتور دشت» كه تقريبا به تمام زبان‌هاي زنده دنيا ترجمه شده است،سالانه حدود 250 هزار نسخه در جهان فروش دارد و تاكنون 62 ميليون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.

وي تا پيش از مرگش در 27 ژانويه 2010 هرگز اجازه‌ ساخت اثري سينمايي براساس اين كتاب را نداد. گفته مي‌شود مخالفت جدي او با اقتباس‌ سينمايي از كتاب‌هايش به‌دليل نوع ساخت فيلم «عمو ويگيلي در كانكتيكات» برمي‌گردد كه هاليوود براساس يكي از داستان‌هاي او ساخت.

هرچند موفقيت «ناتور دشت» موجب شهرت فراوان سلينجر شد اما او با گوشه‌نشيني، از مردم دوري مي‌كرد و به‌ندرت داستان يا كتابي از وي منتشر مي‌شد. گوشه‌گيري سلينجر به‌حدي بود كه طي سه دهه‌ي گذشته هيچ مصاحبه‌اي از وي در رسانه‌هاي جهان منتشر نشد.

سلينجر مجموعه داستان كوتاه «9 داستان» را در سال 1953 بعد از «ناتور دشت» نوشت، در سال 1961 «فراني و زويي» را منتشر كرد و دو سال بعد «تيرهاي سقف را بالا بگذاريد نجاران» كه متشكل از دو رمان كوتاه بود را به چاپ رساند.

آخرين اثر به چاپ رسيده از سلينجر به ژوئن سال 1965 برمي‌گردد كه «شانزدهم هپ‌ورث» را در مجله‌ي «نيويوركر» منتشر كرد.

سه سال قبل نويسنده‌ ناشناخته‌اي با نام «جي.دي كاليفرنيا» قصد داشت كتابي با نام «60 سال بعد؛ رهايي از دشت» را كه دنباله‌ي «ناتور دشت» بود منتشر كند، اما سالينجر با اقامه‌ي دعوي به دادگاه فدرال منهتن، از اين اقدام جلوگيري كرد.

«يادداشت‌هاي شخصي يک سرباز»، «هفته‌اي يك‌بار آدمو نمي‌کشه»، «نغمه‌ غمگين»، «دلتنگي‌هاي نقاش خيابان چهل و هشتم»، «بالا بلندتر از هر بلند بالايي»، «جنگل واژگون» و «درست قبل از جنگ با اسکيموها» از معروف‌ترين آثار جي.دي سلينجر هستند.

***

«جان هوير آپدايک» نويسنده رمان و داستان کوتاه، شاعر،منتقد ادبي و هنري آمريکايي بود كه سه سال پيش در 27 ژانويه درگذشت. وي را بيشتر با مجموعه رمان «خرگوش‌»ش مي‌شناسند.

او از سال 1955 همکاري‌اش را با مجله‌ي «نيويورکر» آغاز کرد و به سرعت در عرصه‌ي نثر و نظم و نقد صاحب‌نام شد. او بيش از همه به خاطر رمان‌هاي چهارگانه‌ي «خرگوش‌» ـ «خرگوش، بدو»، «خرگوش برگرد»، «خرگوش پولدار است» و «خرگوش در آرامش» ـ به شهرت رسيد.

آپدايک نگارش مجموعه رمان‌هاي «خرگوش» (Rabbit) را با نوشتن رمان «خرگوش، بدو» در سال 1960 آغاز کرد. نخستين رمان از چهارگانه‌ي «خرگوش»، جايگاه او را به عنوان يک رمان‌نويس برجسته تثبيت کرد. اين سري از رمان‌ها درباره‌ي شخصيتي به نام «هري ربيت انگسترام» است که داستان زندگي او در اين مجموعه پيگيري مي‌شود. قهرمان اصلي اين رمان‌ها در قالب يک بسکتباليست دبيرستاني، فروشنده، خانه‌دار، و شوهر خيانتکار به‌عنوان نمادي از طبقه متوسط جامعه آمريکا، ظاهر مي‌شود.

«جشن نوانخانه»، «سانتور»، «زوج‌ها»، «جادوگران ايست‌ويک»، «نسخه‌ي راجر» و«اس» از جمله رمان‌هاي آپدايك هستند. او در سال 2000 در زمينه‌ي نقد ادبي کتابي با عنوان «ماده‌ي بيشتر: مقاله و نقد» را منتشر کرد.

***

«شکسپير سوئد» از ديگر چهره‌هاي مهم ادبي است كه در اين هفته به دنيا آمده است.

«يوهان اگوست استريندبرگ» داستان کوتاه،رمان و نمايشنامه‌نويس پرکار سوئدي است که در كنار هنريک ايبسن، سورن کيرکگارد و هانس کريستين آندرسن از مهمترين و تأثيرگذارترين نويسندگان اسکانديناوي به‌ شمار مي‌آيد.

استريندبرگ در 22 ژانويه 1849 در خانواده‌اي فقير در استکهلم به دنيا آمد و در طول زندگي خود به حرفه‌هاي گوناگوني همچون معلمي،بازيگري، روزنامه‌نگاري و کتابداري پرداخت. استريندبرگ در سال 1877 ازدواج کرد، اما مشکلاتي که پس از آن براي او پيش آمد، به قدري مصيبت‌بار بود که برخي بدبيني نهفته در آثار او را ناشي از آن مي‌دانند.

استريندبرگ يکي از بنيان‌گذاران تئاتر مدرن شمرده مي‌شود و در وطنش به «شکسپير سوئد» معروف بود. او استاد مسلم اکسپرسيونيسم در تئاتر است. «پدر»، «بانو جوليا»، «به سوي دمشق» و «رقص مرگ« از معروفترين نمايشنامه‌هاي او هستند.

***

«آمادئو کلمنته موديلياني» نقاش و مجسمه‌ساز برجسته يهودي‌تبار ايتاليايي بود كه در همين هفته چهره در نقاب خاك كشيد.

موديلياني بيشتر دوران کاري خود را در فرانسه گذراند. وي متولد شهر ليورنو در شمال غربي ايتاليا بود و تحصيلات هنري خود را در ايتاليا، قبل از رفتن به پاريس در سال 1906، آغاز کرد. با وجود اين‌که او تحت تاثير دوستان هنرمندش،نوع خاصي از فعاليت‌هاي هنري، و هنر اوليه بود اما آثاري منحصر به فرد و مخصوص به طرز فکر خود را داشت.

او در پاريس از مرض سل مننژيتي که نتيجه‌ي فقر، کار بيش از حد و افراط در مصرف الکل و مواد مخدر بود، در سن 35 سالگي درگذشت. 

به گزارش ايسنا.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین