آفتابنیوز : 
ابتدا محور شرارت بوش تشکیل شد و تمامی اقدامات ضد ایرانی آغاز گردید. اما این طرح فرو پاشید. این فروپاشی صبح یک روز خوب صورت گرفت که رامسفلد و پنتاگون ناگهان بیدار شدند و فهمیدند که در کمال شگفتی، امریکا نیروی انسانی کافی برای حمله نظامی به ایران ندارد. این قضیه به رغم کمک های برادر تونی، از گردابی که در عراق ایجاد شده بود نشات گرفت.
از جایی که تنها می توان این کار را با بمباران هوایی انجام داد، به پوتین های نظامی هم احتیاج است تا بتوان یک کشور را اشغال کرد. به علاوه تداوم تدریجی پرداختن به سلاح های کشتار جمعی ( یا شاید هم واژه های فریب جمعی)، طرح حمله ای نظامی در آینده را برهم زد.
اکنون که حتی نیمه عاقلان هم به عقل درستی رسیده و دست از باور گفته های جورج و تونی بر داشته اند، باید به سراغ طرح B رفت. تونی به همراه دوستان قدیمی بریتانیایی سعی کردند باقی متحدان خود را به ایجاد جنجال در مورد اهداف هسته ای ایران ترغیب کنند. تبعیدی های ایرانی (که قبلا عراقی ها بودند)، عنان (که ما از این پس با او ملایم خواهیم بود)، البرادعی (به نظر می رسد که از او بیزاریم ولی سپس به او نوبل می دهیم) و حتی شیراک، اگر این بار وارد بازی شود (که در غیر این صورت چهره خوبی از سارکوزی ارائه می دهیم)، و هرکس دیگری که هم آوازمان باشد را جمع کردیم.
فراموش کردیم که ایران اجازه بازرسی از تاسیسات هسته ای خود را داده در حالی که اسرائیل حتی از به رسمیت شناخته شدن هسته ای بودن رژیم خود امتناع می کند. فراموش کردیم که فرانسه، که خود قهرمان منع گسترش بود، به اسرائیل فناوری ساخت سلاح های هسته ای را انتقال داد، فراموش کردیم که عنان، البرادعی و آژانس او به ندرت درباره بمب های هسته ای اسرائیل حرفی می زنند و البته باز هم فراموش کردیم که امریکا تنها کشوری است که از سلاح های کشتار جمعی استفاده کرده، آن هم نه یکبار بلکه دوبار علیه کشوری دیگر که منجر به مرگ تعداد بی شمار و ناگفته ای از مردم بی گناه شد. همه اینها را فراموش کردیم و تنها به دنبال ایران رفتیم.
چون نمی توان از خارج به ایران حمله کرد، یا دست کم در زمان کنونی این چنین است، طرح B در پی ایجاد تنش ها داخلی بود تا نتیجه انتخابات منجر به روی کارآمدن حکومتی «نسبتا دوست» در ایران شود. اما این طرح هم کارساز نبود. مردم ایران که به راحتی فریب نمی خورند، تصمیم گرفتند دولتی را انتخاب کنند که موضعی سخت تر در برابر غرب بگیرد. آنها چگونه این کار را انجام دادند؟ با استفاده از « سیستم خوبی» که بوش و بلر از عرب ها می خواهند آن را پیاده کنند: این سیستم، دموکراسی است.
اما یک دقیقه تامل کنید، دموکراسی زمانی که نتایج مورد علاقه را به دست ندهد، دیگر سیستم خوبی نیست؛ این نتیجه نوعی دیکتاتوری دوست است که غرب می خواهد.
پس باید سراغ طرح C رفت. همیشه طرح C وجود دارد و معمولا قبل از طرح D می آید که طرح نهایی است و خداوند باید ما را در برابر آن حفظ کند. طرح C، آخرین چاره است و چنین طرحی معمولا کثیف ترین راه است و چون قهرمانان این طرح در کمترین حد ممکن قابل اعتماد هستند، پس باید با دقت بیشتری بر این طرح نظارت کرد.
اتحادیه عرب یکی از کار آمدترین نهادهای عرب است به ویژه هنگامی که موضوع بر سر دفاع از مسائل اعراب باشد. این اتحادیه ناگهان فهمید که باید نقشی در عراق داشته باشد که البته تنها محدود به تارهای صوتی آنها می شود. مثلا می توان حضور ایران را در عراق محکوم کرد بدون اینکه به این واقعیت پرداخت که خود اتحادیه عرب هیچ گونه کمکی به حتی یک شهروند عراقی نکرده است ولی ایران چنین کارهایی صورت داده بود. فراموش نباید کرد که این اتحادیه برای جلوگیری از ویرانی یک کشور عرب، موضع یکپارچه اعراب را نشان نداد و حتی پس از اینکه اشغالگران، حکومت خود را در عراق سرکار آورند، اصلا حرکتی برای حفظ اندکی از اقتدار عراق انجام نداد.
در عوض از همه جا صدای محکوم کردن ایران برای حضور در عراق شنیده می شود و نمی توان فهمید که با چنین اظهاراتی واقعا می خواهند چه چیزی را بدست آورند. به یکباره حضور ایران در عراق، موضوع اصلی منطقه شد و ما عرب ها در سرزمین رافضین، فلسطین، فلوجه، بصره، ابوغریب، در حملات به خانه های عراق، کودکان هراسان از حضور اشغالگران، امریکا، بریتانیا، و حتی اسرائیل، با آنها مسلح شدیم. اکنون تنها کاری که باید انجام دهیم انتظار برای آخرین طرح است تا نقش های ما را در بازی تعیین کند. و البته تمام اینها به دلیل بسیار والایی انجام می شود: به آن می گویند منع گسترش هسته ای.
جنگ امریکا و انگلیس با عراق غیر هسته ای و ترس از حمله به کره شمالی هسته ای، نمونه های بسیار خوبی از گسترش هسته ای هستند. اگر کسی سلاح هسته ای نداشته باشد، مانند عراق به آن حمله می کنند و در مقابل کره شمالی از چنین کاری دوری می کنند. پس کشورهایی که سلاح هسته ای ندارند برای دفاع از خود چه باید بکنند؟ با چند سلاح این چنینی مسلح شوند و منع گسترش را فراموش کنند همانطورکه اکنون هم به طور پنهانی در حال انجام است.
نگاهی سریع به نقشه خاورمیانه، طرح خطرناک امریکا را نشان می دهد. ایران در مرزهای خود، دو کشوری را دارد که در اشغال نظامی امریکا قرار دارند. طرح کنونی، استفاده از این موقعیت و تبعیدی های ایرانی است تا تنش های داخلی موجب سقوط حکومت ایران و تکمیل نقشه امریکا برای در دست گرفتن کنترل این بخش از منطقه به همراه تمامی منابع طبیعی آن شود.
چنین اقدامی در عراق شکست نخورد پس در ایران هم اینطور نخواهد شد، مهم از همه، تنها حرف آخر نام دو کشور متفاوت است [Ira
q , Ira
n].
ما عرب ها باید درک کنیم که ایران دلایلی مشروع برای نگرانی درباره امنیت خود در رابطه با ما و امریکا دارد. آیا ما جنگی هشت ساله و بدون توجیه را علیه آنها با دلارهای نفتی خود و ارتش عراق آغاز نکردیم؟ چگونه می توانیم بیم های ایران را درک نکنیم؟ چگونه نمی توانیم عدم اطمینان آنها به خودمان را بفهمیم؟ به غیر از ما، امریکا هم که اصلا قابل اطمینان نیست. همین امریکا و اعراب نبودند که از جنگ عراق علیه ایران حمایت می کردند؟ گیج کننده است؟ پس دوباره آن را بخوانید.
امریکا سعی دارد بالاتر از همه باشد و از کنترل هر ابرقدرت دیگری بر منطقه جلوگیری کند، ما باید از خود سوال کنیم که «فرزندان ما چه بهایی برای آن باید بپردازند و آیا اصلا قادر به تحمل آن هستند.» ما عرب ها به جای قرار گرفتن دردستان امریکا و ایراد اظهاراتی بی معنا مانند واشنگتن، باید با نیت درست با ایرانی ها درباره امنیت منطقه خود گفتگو کنیم تا همسایگی مثبتی هم ایجاد شود.
به جای اینکه اقدامات خود را در منطقه برای امنیت شخصی دنبال کنیم، نباید هیچ تصوری از امنیت خود داشته باشیم. گرگ هایی که دیروز عراق را دریده و امروز در پی ایران هستند، فردا همه ما را از بین خواهند برد چرا که گرگ های گرسنه هیچ دوستی را نمی شناسند. عرب ها و ایرانی ها باید مسلمانان را رهبری کنند و از قرن ها اختلاف شیعه و سنی دست بردارند چرا که تنها زمینه را برای دشمنان مشترکشان آماده می کند تا بذر دشمنی کاشته و نهایتا منجر به جنگ شود.