آفتابنیوز : آفتاب- سرویس سیاسی: سید حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران، هفته گذشته در گفتگویی اختصاصی با گروه سیاسی آفتاب، شرکت کرد و به سؤالات خبرنگار آفتاب پاسخ داد. در این مصاحبه یکساعته، که همزمان با اوج گرفتن موضوعات و مباحث انتخاباتی انجام شد، مرعشی، با تأکید بر اینکه «برداشت ما این است و اطلاعات ما هم این موضوع را تایید میکند که جناح اصلاح طلب به صورت کاملا متحد وارد عرصه مبارزات انتخابات خواهد شد که آقای کروبی هم قطعا در این جریان حضور دارند»، به شدت از سیاستهای دولت نهم انتقاد کرد و در مورد توزیع نقدی یارانهها گفت: «اگر قرار است که واقعا یارانهها نقدی پرداخت شود. چرا 50 هزار تومان؟ این مبلغ حداقل باید 150 هزار تومان باشد. سهم هر ایرانی 150 هزار تومان است. چرا به مردم دروغ میگویید؟ 50 هزار تومان چه فایدهای دارد».
مرعشی، انتخابات 84، را بچهبازی بزرگان میداند که به حاکم شدن کودکان سیاسی انجامیده است و در عین حال یادآور میشود که حزب کارگزاران برای جلوگیری از تکرار بچهبازی مذکور، تمام تلاش خود را کرده و تا این جای کار موفق هم بوده است.
او در این مصاحبه بار دیگر از کارگزاران به عنوان یک تشکل «لیبرال دمکرات مسلمان» نام برد و از تلاش حزب خود برای تشکل حزب فراگیر اصلاحطلبان خبر داد و از اصولگرایان و اعتدالگرایان نیز خواست که هریک برای تشکیل احزاب واحد در جبهههای خود تلاش کنند.
مرعشی در این مصاحبه ضمن مخالفت با تشکیل دولت فراجناحی، آن را نوعی خلط مباحث سیاسی دانست و در عین حال تأکید کرد که در صورت نیامدن خاتمی، اجماع اصلاحطلبان روی شخصیت میانهرویی مانند دکتر حسن روحانی بعید نیست.
آنچه در پی میآید، مشروح مصاحبه سرویس سیاسی آفتاب با سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران است:
اهمیت احزاب و تحزب
در کشور ما دموکراسی پذیرفته شده ولی تحزب پذیرفته نشده است؛ هم نزد مسئولان نظام و هم نزد مردم (که این دومی مهمتر است).
حتی افغانها دموکراسی و تحزب را به صورت توام پذیرفتند ولی مردم ما در ایران از امام یاد گرفتهاند که دخالت درسیاست وظیفه است و باید باشد ولی اینکه باید سازمان یافته در سیاست دخالت کنند را خلاف استقلال خودشان میدانند.
لذا من میتوانم بگویم که ما حداقل به تعداد یک سوم مردم ایران حزب داریم و این بد است. تحزب در واقع در دوران تکامل دموکراسی جزء اجتناب ناپذیر دموکراسی است و اگر بخواهیم دموکراسی معایب کمتری داشته باشد باید به سمت تحزب روی بیاوریم.
دموکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم همهاش حسن نیست و معایبی دارد و یکی از معایب آن این است که انتخاب اصلح الزاما از آن خارج نمیشود. زد و بند ممکن است صورت بگیرد و فساد ایجاد شود. تبلیغات ممکن است گمراهکننده باشد، اطلاعات اغواکننده داده شود و یا حتی ممکن است نفوذ بیگانه صورت بگیرد.
احزاب بخش مهمی از این ایرادات را میتوانند کم کنند. یعنی حزب است که رای یک نخبه سیاسی را با افراد عادی جامعه متفاوت میکند. نخبگان جامعه در احزاب جمع میشوند و اثرات رای خود را افزایش میدهند و با جلب اعتماد عمومی، افراد نخبه و کارکشته سیاسی تاثیرگذاری و وزن آراء خود را افزایش میدهند.
تعریف کارگزاران از چپ و راست اصولا سیاستهای راست را آن گونه که در دنیا شناخته میشود میتوان به این صورت تعریف کرد که جناح راست معمولاً به دادن آزادیهای فردی و اجتماعی، آن گونه که مردم در زندگیشان آزاد باشند و حکومت هم یک هدایتگر کلی و سیاستگذار باشد، میل دارد، در حالیکه چپ معمولاً میل به مداخله و امر و نهی بیشتر در اقتصاد و مسائل دیگر دارد و در این سیاستها اصل بر منافع اجتماع است تا منافع افراد.
در حال حاضر به نظر من چپ و راست بیشتر گرایش هستند تا چپ و راست خالص، چپ خالص وجود ندارد راست خالص هم وجود ندارد و طیفی از این جهتگریها را میتوان مشاهده کرد.
کارگزاران چپ است یا راست؟
کارگزاران به لحاظ مبنایی و فکری یک تشکل «لیبرال دمکرات مسلمان» و در واقع به لحاظ مفاهیم مدرن، یک تشکل راست است اما اگر بخواهیم به لحاظ جناحبندی سیاسی رایج در ایران امروز،به موضوع نگاه کنیم، کارگزاران از بدو تولد خویش بنیانگذار یک حرکت اصلاحی علیه سیاستهای راست بوده است.
در واقع کارگزاران به این دلیل به وجود آمد که فکر میکرد جریان راست درحال پیش بردن سیاستهای بستهای است و بنابراین برای اینکه نگذارد کشور دچار آن سیاستهای بسته شود، پا به عرصه سیاست گذاشت.
به هر حال تولد کارگزاران در فضای سیاسی ایران در مجلس پنجم برای مخالفت با سیاستهای یک جانبهگرایانه جناح راست بود و تا الان هم این موضع را ادامه دادهاست.
البته ما با بخشی از اقداماتی که برخی گروههای به اصطلاح چپ یا اصلاحطلب در دوران حکومتشان برای محدود کردن یا حذف و یا به عبارت بهتر از اعتبار انداختن همان حریف بداخلاق انجام دادند مخالف بودیم.
ما نباید حریف بداخلاق را از گردونه مبارزات سیاسی خارج کنیم و یا بیاعتبار نماییم.
روند شکلگیری چپ و راست در ایران و نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی
اگربه تاریخ سیاسی بعد از انقلاب و روند شکلگیری احزاب سیاسی در ایران دقیق شویم، درمییابیم که نمیتوان خواستگاه سیاسی آقای هاشمی را از جناح راست تلقی کنیم.
در مجلس دوم که در واقع دوره شکلگیری چپ و راست در بین نیروهای خط امام است، برگردیم میبینیم که آقای هاشمی به نوعی در آن زمان رئیس چپ محسوب میشد.
به عبارت دیگر، بعد از حل مسئله بنیصدر و مسائل دیگری که در مجلس اول پیش آمد، جناح خط امام توانست تقریبا بدون رقیب انتخابات مجلس دوم، را در سراسر کشور ببرد.
بعد از این بود که جناح خط امام هم در مجلس و هم در حزب جمهوری اسلامی به دو گروه تبدیل شد.
مسائل داخل حزب معمولاً انعکاس بیرونی پیدا نمیکرد ولی در آن زمان، آقای هاشمی همانند حضرت آیتالله خامنهای، موضعشان به نفع هیچ کدام از این دو جریان نبود و به نوعی از موضعی بالاتر، نظارهگر تحولات داخل حزب بودند.
ولی در سطح جامعه و بر اساس موضعگیریهای حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی، این تصور ایجاد شدهبود که هریک از این دو بزرگوار به یکی از جریانات راست و چپ نزدیکتر است، البته معنی این حرف این نیست که واقعا آقای هاشمی چپ و آیتالله خامنهای راست بوده باشند.
آقای هاشمی در مجلس بیشتر موضعگیریهایی به نفع آقای مهندس موسوی میکرد و همین طور خطبههای نماز جمعهشان در باب عدالت اجتماعی، هنوز از خاطره ها پاک نشدهاست. بر همین اساس بود که آقای هاشمی یک چهره چپ تلقی میشد. هرچند که به نظر من آقای هاشمی را حتی در آن دوره هم نمیتوان چپ محسوب کرد.
در جامعه روحانیت مبارز هم این مباحث وجود داشت اما هنوز موضعی اتخاذ نکرده بود و به عبارتی جامعه روحانیت در آن دوره راست محسوب نمیشد و بعدها این تفکیکها شکل گرفت.
در همان احوال، بخشی از نیروهای چپ آن زمان، به محوریت و پشتیبانی دفتر امام و مرحوم حاج احمد آقای خمینی جریان جدیدی را از درون چپ به نام مجمع روحانیون مبارز بیرون آوردند که در واقع از این نقطه به بعد مفاهیم چپ و راست سیاسی وارد فضای روحانیت کشور شد.
آقای هاشمی در این زمان موضعش موضعی فراجناحی شد و درست است که ایشان با انشعاب مجمع روحانیون مبارز، از جامعه روحانیت مبارز، همچنان عضو جامعه روحانیت مبارز باقی ماندند، اما هیچگاه به طور کامل در موضوعاتی که پیش میآمد، طرف روحانیت مبارز را نمیگرفت و لذا در هردو طرف دوستان و در عین حال منتقدانی داشت؛ مثلا در مجمع، امثال آقای محتشمی منتقد آقای هاشمی بودند و در روحانیت مبارز هم آقای ناطق را میشد به نوعی منتقد آقای هاشمی محسوب کرد. از سوی دیگر افرادی نظیر آقای دکتر روحانی از هواداران آقای هاشمی در جامعه روحانیت مبارز بودند و در مجمع هم مرحوم آقای توسلی، از دوستان جدی آقای هاشمی بود.
این سیاست تا قبل از دوره سازندگی ادامه پیدا کرد و بعد از پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی این مفاهیم عضو شد.
در این زمان آقای هاشمی به عنوان کسی که در نوشتن سیاستهای بازسازی کشور نقش داشت و بعد هم ریاستجمهوری کشور را عهدهدار شد، نگاهشان به مسائل کشور یک نگاه کاملا فنی و تکنوکراتی شد و سیاستهای اقتصادی راست را به عنوان مشی دولت خود برگزید. حقیقت این بود که آقای هاشمی به صورت ذاتی با سیاستهای چپ دولت مهندس موسوی موافق نبود و آن سیاستها را درحد ضرورت دوران جنگ میپذیرفت و بعد از اینکه ضرورتهای دوره جنگ از بین رفت، آقای هاشمی هم به تبع از بین رفتن آن شرایط، معتقد به باز کردن فضای اقتصادی کشور بود و به همین دلیل سیاستهای باز اقتصادی را در پیش گرفتند.
در این دوره راست سابق، لباس جدیدی برتن کرد و کاملا در مسائل اقتصادی به الگوهای چپ رو آورد. در عین حال چپ قدیم هم با سیاستهای باز اقتصادی آقای هاشمی مخالف بود و در نتیجه راست و چپ، هر دو در مخالفت با سیاستهای آقای هاشمی متحد بودند و این موضوع حرکت آقای هاشمی را خیلی کند کرد چرا که دولت آقای هاشمی از سال سوم فعالیت خود تا پایان دوره 8 ساله ریاستجمهوری آقای هاشمی با این مشکل مواجه بود.
با روی کار آمدن دولت آقای خاتمی، چپ به تدریج از سیاستهای قبلی خودش فاصله گرفت؛ چرا که با قرار گرفتن در مصدر امور کشور، با واقعیتهای کشور و با مفاهیم جدید مدیریت و سرمایهگذاری آشنا شد و چپ که مظهر سختگیری بود، از لحاظ اقتصادی و حتی فرهنگی و سیاسی تبدیل به راست شد.
در این شرایط، راست هم، لباس چپ خودش را پررنگتر کرد و حتی از لحاظ مسائل سیاسی هم به مدلهای بسته رو آورد، مخالفت با دولت منتخب مردم، اعمال نظارت استصوابی، حذف مخالفان و همه روشهایی که چپ در دنیا به کار میبرد، این دفعه در دستور کار راست قرار گرفت.
به نظر من در شرایط حاضر چپ و راست کاملا تغییر جایگاه دادهاند بدون آنکه اسمشان تغییر کرده باشد.
ثبات در مواضع و تاکتیکهای جناحها شاید لازم نباشد؛ بلکه گرایشها و جهتگیریهای جناحها در طول 30 سال گذشته ثبات نداشته، در حالی که این جهتگیریها نباید عوض شود. مواضع و تاکتیکها متناسب به شرایط زمان و مکان تغییرمیکند. سیاست یک پدیده اجتماعی است و پدیده های اجتماعی هیچ وقت ثابت نیستند. من معتقدم که جهتگیریها و راهبردهای جناحها نباید تا این اندازه متغیر باشد.
تشکیل دولت فراجناحی، نوعی خلط مباحث سیاسی استاز نظر من تشکیل دولت فراجناحی، نوعی خلط مباحث سیاسی است. سیاست باید شفاف باشد. نمیتوان در مسائل سیاسی باز بود و در مسائل فرهنگی بسته عمل کرد و یا نمیتوان در مسائل فرهنگی و سیاسی باز بود و در اقتصاد بسته عمل کرد. اینها در واقع باید به صورت یک بسته هماهنگ عرضه شود.
من فکر میکنم بهتر است هر حزب و جناحی سیاستهای روشن و مشخصی داشته باشد و بعد از به قدرت رسیدن از نیروهای خودش هم استفاده کند. در این حالت، ضرورتی نخواهد بود که ما دولت فراجناحی تشکیل دهیم چرا که تنها افراد معدودی در ایران قابلیت تشکیل چنین دولتی را دارند نظیر مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی.
نباید انتظار داشته باشیم که یک رئیسجمهور راست روی کار بیاید و از شخصیتهای چپ استفاده کند و یا رئیسجمهور چپ در دولت خود از شخصیتهای راست استفاده کند.
پستهای سیاسی باید محدود باشداما نکته این جا است که اولا چه جناح چپ برنده انتخابات باشد و چه جناح راست، دخالت مسائل سیاسی در مسائل کشور، باید محدود و پستهای سیاسی هم باید تا حد ممکن، محدود باشد.
اداره کل آب، مسکن، برق، فاضلاب، صادرات نفت و .... سازمانهایی نیستند که سیاسی باشند.
چپ و راست باید یاد بگیرند و قوانین محدودکنندهای هم باید وجود داشته باشد که پستهای سیاسی در هر دولتی، به هیات وزیران، استانداران، تعداد محدودی از سفارتخانهها و تعداد معدودی از معاونان وزراتخانهها محدود بشود و هر دولتی که بر سر کار میآید در این پستها از نیروها، و شخصیتهای جناح خود بهره بگیرد ولی این که نه تنها، رئیس سازمان غله هم با تغییر دولت تغییر کند، بلکه مدیران کل غله هم در سراسر کشور زیر و رو شوند و یا تمام نیروها در یک سازمان بسیار بسیار تخصصی، مثل سازمان میراث فرهنگی هم تغییر بکنند، این خیلی جاهلانه و خیلی خلاف منافع ملی است.
پستهای سیاسی باید محدود باشد و دامنه تغییرات باید محدود به همین پستها باشد.
سیاستهای کلی کشور نباید با تغییر دولتها، دچار تنش شود
نکته دوم این جاست که سیاستهای کلی کشور نباید با تغییر دولتها، دچار تنش شود.
دامنه تغییرات سیاستهای کلی با روی کار آمدن دولتهای جدید باید محدود و مثلا حداکثر در حد ده درصد باشد، (در حد سیاستهای اجرایی و بعضی از مقررات و بعضی از جهتگیریها)؛ والّا اینکه ما بگوییم که با تشکیل دولت جدید در سیاست خارجیمان، اولویتهای کشور هم به طور کامل عوض شود و مثلا از اروپا به سمت خاور دور میل کنیم و یا به جای روابط خوب با همسایگان خودمان با کشورهای دوردست رابطه برقرار کنیم، این گونه مسائل صحیح به نظر نمیرسد و ما باید سیاستهای کلان را به عنوان خطوط خطوط قرمز بپذیریم.
با استمرار سیاستهای کلان است که توسعه کشور محقق میشود. نمیشود سیاستهای کلی اجرای اصل 44 را بپذیریم و دولت با ایجاد حاشیهای بر این اصل که از خود این اصل پررنگتر است، آن اصل را نادیده بگیرد و آن را زیر و رو کند. این ظلم به کشور است و به مقدار زیادی کار کشورداری را لنگ میکند.
رئیسجمهور باید بتواند همه ایرانیها را درک کنداصولا رئیسجمهور هرکس که باشد باید این ظرفیت را داشته باشد که همه با او کار بکنند، منتها همه کسانی که کار میکنند لازم نیست در کابینه حضور داشته باشند. همه باید با رئیسجمهور کار کند و رئیسجمهور هم باید با همه کار کند. هیچ کس در کشور نباید احساس کند که نمیتواند با رئیسجمهور کار کند، اگر رئیسجمهوری وجود داشته باشد که اکثریت قاطع کارآفرینان و فعالان عرصههای اقتصاد به فرهنگ وسیاست نتوانند با او کار بکنند باید این موضوع فکر کرد که جایی از کار مشکل دارد و مشکل از رئیسجمهور است نه از بقیه.
رئیسجمهور باید ظرفیتی داشته باشد که به عنوان رئیس همه مردم، بعد از پایان دوره انتخابات که دوره رقابت است، حامی همه فعالیتهای مشروع باشد. او باید بتواند که همه را پوشش دهد و همه باید بتوانند با رئیسجمهور کار کنند.
اگر رئیسجمهوری وجود دارد که چشم خود را روی بخشی از جامعه میبندد خود او است که مشکل دارد و یک رئیسجمهور کوچک است. رئیسجمهوری که کوچک نباشد و در قد و قواره ایران باشد این رئیسجمهور باید بتواند همه ایرانیها را درک کند؛ حتی ایرانیهایی که با انقلاب میانهای ندارند.
همه شهروندان ایران باید احساس امنیت و ارتباط با رئیسجمهور بکنند. منتهی این به معنی آن نیست که همه این افراد وارد کابینه بشوند. کابینه باید با سیاستهای رئیسجمهور هماهنگ و بیانگر و نماینده طیف برنده انتخابات باشد ولی از طرف دیگر این کابینه باید با همه مردم کار کند و موافق و مخالف برای آن مساوی باشند.
تحلیل کارگزاران از انتخابات ریاستجمهوری سال 84
بچهبازی بزرگان ... فروپاشی نظم سیاسی در ایران
انتخابات ریاستجمهوری سال 84 یک انتخابات استثنایی بود که طی آن شاهد یک فروپاشی در عرصه سیاسی ایران بودیم. نه چپ توانست منسجم عمل کند و نه راست؛ و نه میانه توانست به خوبی یارگیری کند.
من انتخابات سال 84 را بچهبازی بزرگان میدانم که نتیجه آن حاکم شدن طیفی از بچگان -به لحاظ سیاسی- بر کشور بود. انتخابات 84 در واقع اوج گسست سیاسی در فضای سیاسی ایران بود و کاملا به عنوان یک موضوع مستقل و یک Case باید مورد مطالعه قرار بگیرد و بررسی شود که چرا این همه سیاستمدار در ایران خطا کردند.
در واقع در انتخابات 84 پشت کردن به فضلیتها به اوج خودش رسید. یعنی هیچ فضلیتی در عرصه انتخابات ریاستجمهوری محترم شمرده نمیشد. نه سابقه،نه رای و اقبال عمومی، نه جا افتادگی و نه برنامه در آینده.
مثلا در طیف چپ؛ آقای معین که معقتد بود که اگر با حکم حکومتی تایید شود اصلا در انتخابات شرکت نمیکند، با حکم حکومتی تایید شد و در انتخابات هم حضور پیدا کرد. علاوه بر آقای معین، آقای کروبی هم، با آن همه سابقه در انتخابات حاضر شد و آقای مهرعلیزاده هم بود. در طیف راست هم، هم آقای قالیباف و هم آقای لاریجانی و هم آقای احمدینژاد حضور داشتند.
در انتخابات سال 84، هیچ کس به هیچ کس رحم نکرد، هیچ کس به ملت هم رحم نکرد و هیچ کس به انقلاب هم رحم نکرد.
آن انتخابات در واقع فروپاشی نظم سیاسی در ایران بود؛ هم به معنی فروپاشی نظم سیاسی کل کشور و هم به معنی فروپاشی نظم سیاسی در درون خود جناحها.
بچهبازی بزرگان به حاکم شدن کودکان سیاسی منجر شد
اجازه بدهید تکرار کنم که بچهبازی بزرگان به حاکم شدن کودکان سیاسی منجر شد.
حاکم شدن آقای مشایی (با همه احترامی که من برای ایشان قائلم) و آقای ثمره هاشمی، فضیلت نیست و نخواهد بود.
بنابراین من انتخابات 84 را یک استثنا میدانم که باید به عنوان یک Case Study مطالعه شود.
نقش کارگزاران در میان اصلاحطلبان
کارگزاران در حال حاضر از این موضوع دفاع میکند که گروههای جناج اصلاحطلب که در حال حاضر به صورت مقطعی و پروژهای (مثلا در ا نتخابات شوراها،مجلس و یا ریاستجمهوی) در حال همکاری با هم هستند، به تدریج از همکاری پروژهای به یک همکاری درازمدت جبههای روی بیاورند و در نهایت این جبهه به یک حزب تبدیل بشود.
همکاریهای پروژهای، گروههای متعدد اصلاحطلب را به لحاظ سیاسی خیلی به هم نزدیک کرده و میتوان گفت که این گروهها، زیر یک سقف قابل جمع هستند.
هرچند که ممکن است هنوز بر سر بعضی مسائل اختلافنظر وجود داشته باشد، اما من عقیدهام این است که اگر کار پروژهای به کار جبههای تبدیل شود، گروههای اصلاحطلب میتوانند به چارچوبهای مورد توافقی دست پیدا کنند و این جبهه متحد در آینده به یک حزب تمام عیار تبدیل شود.
توصیه من به جناح اصولگرا هم این است که آنها هم همین برنامه را داشته باشند. گروههای دیگری هم که در میانه وجود دارند باید به همین سمت حرکت کنند.
خوب است که کشور به دو یا سه جناح رقیب تبدیل شود
تشکیل جناح سوم خیلی سخت به نظر میرسد
خوب است که کشور به دو یا سه جناح رقیب تبدیل شود؛ هرچند که تشکیل جناح سوم خیلی سخت به نظر میرسد، چرا که از مجلس دوم و سوم به این طرف، شاهد یک جناحبندی خیلی پررنگ دوقطبی در کشور بودهایم و به سادگی نمیتوان یک راه میانه و راه سومی را در فضای سیاسی کشور باز کرد.
تجربه کارگزارن این است که انتخابات در ایران نهایتاً دو قطبی میشود. بنابراین با وجود آنکه ممکن است کارگزاران علاقه سیاسیاش به سمت ایجاد جریان میانه باشد، اما از لحاظ کارشناسی به چیز دیگری غیر از این معقتد است.
ما مخاطب خودمان را همان مخاطب مشارکت و روحانیون مبارز میدانیم. با مخاطب مشترک نمیتوان سهم جدا کرد.
حتی آقای کروبی هم با وجود آنکه سابقه طولانی در بنیانگذاری چپ، با ایجاد مجمع روحانیون مبارز دارد، اگر بخواهد راه خود را از گروههای اصلاحطلب جدا کند، مخاطبان محدودی را برای خود خواهد داشت. آقای کروبی بیش و پیش از آقای خاتمی در تاسیس چپ نقش داشته و دوستان زیادی هم در چپ دارد و برای سیاسیون این طیف هم جاذبههای زیادی دارد، امابا این حال اگر ایشان بخواهد حزب خود را از گله اصلاحطلبان جدا کند، تنها میماند. هر کس که تنها بماند گرگ به او حمله خواهد کرد.
ما به عنوان کارگزاران تشخیصمان این است که هیچ چارهای نداریم جز اینکه با هم حرکت کنیم؛ علیرغم اینکه ممکن است اختلاف نظر همه داشته باشیم. لذا کارگزاران میل به این ندارد که از مجموعه گروههای اصلاحطلب بیرون بیاید و مخاطبان زیادی را از دست بدهد.
با همه اینها، اگر گروهی موفق شوندکه جریان میانه را شکل دهد، کارگزاران هم به آن میپیوندد ولی کارگزاران از لحاظ کارشناسی به این باور نرسیده است که میتوان جریان سومی را در کشور به وجود آورد.
تشکیل جریان میانه در کشور تنها در صورتی محقق میشود که آقای هاشمی خود رأساً وارد این کار شود، ولی تا زمانی که ایشان بخواهند نقش فراجناحی خودشان را حفظ کنند و وارد مبارزات سیاسی به معنی جناحی و حزبی نشوند، تشکیل جریان میانه با دشواریهای فراوانی روبهرو خواهد بود.
نقش جناحهای سیاسی در آستانه انتخابات دهم
مبارزه «برد- برد- برد»، جایگزین مبارزه «باخت- باخت- باخت» شود
اصلاحطلبان به صورت کاملا متحد وارد مبارزات انتخاباتی خواهند شد
اگر هر یک از دو جناح سیاسی کشور مسئولانه وارد انتخابات شوند، هرکدام که پیروز انتخابات باشند، ملت برنده است و اگر قرار باشد که هر یک از دو جناح مسئولانه وارد انتخابات نشوند و دوباره جریانات بیریشه کشور را در دست بگیرند، همه ضرر میکنند.
ما میتوانیم مبارزه «برد- برد- برد» را جایگزین مبارزه «باخت- باخت- باخت» کنیم. در دوره گذشته هم جناح اصولگرا، هم جناح اصلاحطلب و هم ملت باخت، در حالی که میتوان این مبارزه با به گونهای انجام داد که هر کدام از جناحها که برنده نهایی باشد، جناحهای دیگر هم یک حداقلِ برد را به دست بیاورند و ملت هم برنده باشد و این وقتی است که همه جناحهای سیاسی مسئولانه وارد انتخابات شوند و اگر دوباره بزرگان بازیهای بچگانه از خودشان به نمایش بگذارند دوباره ممکن است آن اتفاق تکرار شود.
ما به عنوان حزب کارگزاران تمام تلاشمان را کردهایم که جلوی تکرار آن اتفاق را بگیریم و تا این جای کار موفق هم بودهایم. گروههای و جناح اصلاحطلب در حال طی یک حرکت منسجم و هماهنگ با هم هستند، کارگزاران تلاش کرده است که جهتگیری و روحیه همکاری و وحدت را در جناح اصلاحطلب پیگیزی کند که خوشبختانه موفق هم بوده است.
برداشت ما این است و اطلاعات ما هم این موضوع را تایید میکند که جناح اصلاح طلب به صورت کاملا متحد وارد عرصه مبارزات انتخابات خواهد شد که آقای کروبی هم قطعا در این جریان حضور دارند.
خاتمی؛ آمدن یا نیامدن؟استنباط من از صحبتهای آقای خاتمی این است که ایشان تصمیمشان را برای حضور در انتخابات گرفتهاند. ولی زمان اعلام این موضوع به خود ایشان ارتباط دارد. آقای خاتمی هرلحظه ممکن است تصمیم به نیامدن بگیرد، اما به نظر من درحال حاضر تصمیم آقای خاتمی به حضور در انتخابات است، ولی به هر حال این تصمیم ممکن است تغییر کند.
چه کسی نامزد اصولگرایان خواهد شد؟
من فکر نمیکنم که حتی با قطعی شدن حضور آقای خاتمی، جناح اصولگرای کشور، با یک کاندیدا وارد عرصه انتخابات شود و در کنار آقای احمدینژاد کاندیدای دیگری هم حضور خواهد داشت.
یک احتمال دیگر هم وجود دارد که آنها هم منسجم عمل کنند و احمدینژاد را تنها به عنوان یک گزینههای محتمل در جبهه خودشان میبینند که در نهایت ممکن است ایشان به عنوان کاندیدای نهایی اصولگرایان معرفی شود و یا گزینه دیگری جایگزین آقای احمدینژاد شود.
اگر اصولگرایان آقای احمدینژاد را کاندیدا نکنند بعید است که آقای احمدینژاد تمکین کند ولی اگر شرایط سیاسی و اجتماعی با همین شرایط فعلی پیش برود، در آن زمان، هیچ بعید نیست که آقای احمدینژاد به خواسته اصولگرایان تن بدهد، چرا که ایشان باید به این جمعبندی رسیده باشد که وضعیت رای خیلی بدی دارد.
دراین شرایط کاندیداهای مختلفی میتوانند جایگزین آقای احمدینژاد شوند. اگر اصولگرایان بخواهند با آقای خاتمی رقابت پررنگی بکنند میتوانند سراغ آقای قالیباف یا آقای ناطقنوری بروند (هرچند آمدن ناطق نوری قاعدتا بعید است) و آقای احمدینژاد کنار بکشد.
آگر خاتمی نیاید اصلاحطلبان چه میکنند؟
اگر آقای خاتمی نیاید فروض مختلفی وجود دارد. یک فرض این است که آقای خاتمی و آقای کروبی با هم توافق کنند و روی نامزد مرضیالطرفین و کسی که جناح اصلاحطلب کاملا او را قبول داشته باشد اجماع کنند.
در این حالت شخصیتهای مختلفی میتوانند مطرح باشند، هم در سطح ژنرالها و هم در سطح نیروهای میانی. در شرایطی که آقای خاتمی قصد نیامدن داشته باشد میتوان روی گزینه میانهای توافق کرد. در این شرایط آقای روحانی از گزینههایی است که مطرح است.
روحانی از نامزدهای مطرح میان اصلاحطلبان است
آقای روحانی به لحاظ شخصیت و توانایی و مدیریت، جزو شخصیتهای ممتاز کشور است که در صورتی که یارگیری درستی هم انجام دهند میتوانند وارد میدان انتخابات شوند. من هم با ایشان صحبتهایی داشتهام. تا آنجایی که اطلاعات من نشان میدهد هر چند بخشی از طیفهای تندرو اصولگرا با آقای روحانی مخالف هستند ولی اگر جامعه روحانیت مبارز به سمت ایشان میل کنند وضع متفاوت خواهد بود.
در جریان اصلاحطلب هم آقای روحانی از افرادی است که مطرح است و در صورتی که آقای خاتمی نیاید یکی از کاندیداهای مطرح جریان اصلاحطلب میتواند باشد و اجماع جریان اصلاحطلب روی آقای روحانی در شرایط ویژه، بعید نیست.
رای سیاسی شرط لازم و بلکه بیش از شرط لازم است
انتخاب احمدینژاد بر اساس ویژگیهای شخصی نبود
رایآوری کاندیداها بر اساس ویژگیهای شخصیتی مهم است ولی رای سیاسی هم باید باشد. رای سیاسی شرط کافی نیست ولی شرط لازم و بلکه بیش از شرط لازم است.
گاهی ممکن است این تصور ایجاد شود که آقای احمدینژاد براساس ویژگیهای شخصیشان بوده که در انتخابات گذشته موفق شدهاند. در حالیکه برخی حمایتهای پشتپرده که از آقای احمدینژاد شد شاید به لحاظ عِدّه و عُدّه از احزاب کشور کمتر نباشد.
استعداد فرد، شجاعت در صحبت کردن، جاذبه و کاریزما برای جذب آراء، به اضافه رای یکی از جناحهای اصلی کشور، برای پیروزی هر کاندیدایی لازم است.
انتقادات کارگزاران از دولت نهمما از اول منتقد آقای احمدینژاد بودیم. اما گمان نمیکردیم که دولت نهم با این حجم و با این گستردگی به مردم لطمه بزند. حق این مردم نبود که به این صورت لطمه بخورند. این مردم هممیهن و هم کشوریهای آقای احمدینژاد بوده و هستند (حتی اگر به لحاظ فکری هممسلک آقای احمدینژاد نباشند).
بخشی از مردم به آقای احمدینژاد امید بسته بودند و به شعارهای ایشان به عنوان شعارهایی متفاوت رای داده بودند. حق این مردم نبود که این قدر لطمه ببینند. به نظر من آقای احمدینژاد خیلی به مردم ایران بد کرد. حق این مردم نبود که میلیاردها دلار از منابعشان برای ایجاد تورم هزینه شود. جایی نیست که از آسیب دولت در امان مانده باشد. همین کنکور امسال، تورم، بیکاری و ... نمونههایی از این مسائل هستند.
شان مردم ایران این است؟
حقوق بازنشستگان، یک سال و نیم قبل با تصویب مجلس افزایش پیدا کرده ولی این افزایش حقوق بعد از 18 ماه و در آستانه انتخابات درحال اعمال شدن است. آیا مردم ایران باید مثل بردگان مورد سوء استفاده قرار بگیرند. آیا این حق مردم ایران است؟ شان مردم ایران این است؟
آیا درست است که معادل 150 هزار تومان از جیب ملت به عنوان یارانه برداشته شود ولی تنها 50 هزار تومان آن در اختیار مردم قرار بگیرد؟ اگر قرار است که یارانههای غیرنقدی به صورت نقدی پرداخت شود باید همه آن پرداخت شود. اگر قرار است که واقعا یارانهها نقدی پرداخت شود. چرا 50 هزار تومان؟ این مبلغ حداقل باید 150 هزار تومان باشد. سهم هر ایرانی 150 هزار تومان است. چرا به مردم دروغ میگویید؟ 50 هزار تومان چه فایدهای دارد.
به نظر من از آقای احمدینژاد در تاریخ نام نیکی به جا نخواهد ماند؛ هرچند ممکن است تا زمانی که حاکم هستند، کسی جرات نکند و به ایشان حرفی نزند.
دولت نهم در حالی نیروهایی را بدون دارا بودن حداقل صلاحیتها به کار گرفت که با شعار مبارزه با فساد و شایستهسالاری انتخاب شدهبود. در هیچ دولتی سابقه نداشته که کسی با مدرک جعلی بیاید و وارد عرصهای بشود.
خود آقای کردان خوب میداند که دانشگاه نرفته است و تز ننوشته است. خود آقای کردان خوب میداند که امتحان نداده است. چهطور مدرک ایشان را قبول میکنند. یعنی فقط یک آقایی آمده است و به ایشان مدرک جعلی داده است؟ یعنی خود ایشان نمیداند که دانشگاه نرفته است.
بالاخره گروهی با دانشگاه هاوایی قرارداد بستند و پولی پرداخت کردند و تزشان را هم کس دیگری برایشان نوشته و بعد هم مدرک هاوایی گرفتند. کسی تا به حال نیامده و مدرک آکسفورد را جعل نکرده است و یا با یک جاعل وارد مذاکره نشده است. آقای احمدینژاد با این همه شعار مبارزه با فساد باید چنین عناصری را وارد دولت میکرد و شان وزرای جمهوری اسلامی را پایین میآورد؟
آیا باید از لابی هوشنگ امیراحمدی برای حل مسائلمان با آمریکائیها استفاده کنیم؟
خیلی از ما معتقد بودیم که باید مسائل ایران و آمریکا عادی شود و الان هم اگر به قدرت بازگردیم از این موضوع دفاع میکنیم ولی آیا واقعا باید از لابی هوشنگ امیراحمدی و لابی اسرائیل برای حل مسائلمان با آمریکائیها استفاده کنیم؟ یعنی ایران تا این حد باید کوچک شود که به اسرائیلیها چراغ سبز نشان بدهیم تا روابطمان را با آمریکا حل کنیم و آقای مشایی بیاید و آن حرف غلط را نه به خاطر دفاع از آن مردم که برای حل مسئلهمان با آمریکا عنوان کند؟
این همه شعار عدالت داده شود و این همه شکاف بین فقیر و غنی به وجود بیاوریم؟ یک شبه با تورم، پروتمندان، داراییهاشان چند برابر شود و آنهایی که اجاره نشین هستند قدرت پرداخت اجارهشان را هم نداشته باشند؟ یعنی تا این اندازه شکاف باید تشدید شود؟
احمدینژاد باید به خیلی از سوالات جواب بدهد
آقای احمدینژاد باید به خیلی از سوالات جواب بدهد و من خیلی خیلی متاسفم؛ هم برای سیاسیون ایران و هم برای بخشی از روحانیت معظم که هیچکدام داد مردم را نمیزنند.
آقای احمدینژاد؛ تو رئیسجمهور ایرانی. تو رئیس این ملتی. ملت به تو احترام میگذارند. این ملت به تو اعتماد کردند. آیا باید از اعتماد مردم این گونه علیه خودشان استفاده میشد؟ ممکن است گفته شود که دولت قصد نداشته که این طور بشود؛ ولی خوب فایده این حرف چیست؟ جنازه ملت روی زمین مانده است.
مردم ایران امروز نیازمند دفاع علما، روحانیون، مراجع، سیاسیون و نمایندگان مجلس هستند.
نفرت مردم ما از مرعشي و حزب منفور كارگزاران كه نماينده مرفهان بي درد در جامعه انقلابيست محصول روحيه متكبرانه مرعشي و سخنان متكبرانه اوست اين [...] به اندازه يك طفل شعور سياسي نداشته و فهم اين را كه مردم ايران از هركس يا هر مقامي تكبر را قبول نكرده و مسلما بازهم در انتخابات سيلي محكمي بر گونه هاي سرخ و گلابي اقايان خواهند زد. ننگ ونفرت بر تكبر آقايان و آقازادهها.
[...] عمده آراي هاشمي رفسنجاني مفلوك به واسطه همين گستاخي تو و نوبخت توي جوب آب ريخته شد.
شما محاسن وجود اين رييس جمهور كه براي ما محترم است را تشريح نماييد و مشكلات پيش آمده را توجيه نماييد و بگويد از وجود احزاب چرا نگران هستيد و وجود دردهاي فقيران را ببينيد نه رفاه مرفهان را آيا فقيران از اين وضع راضي هستنند آيا رييس حمهور نبايد قوانين مجلس را اجرا كند مگر قوه مجريه نيست
البته من از آقاي مرعشي بابت اينكه حزب را شجاعانه ليبرال دموكرات مي داند از بقيه افراد شجاع تر مي دانم كه البته اين هم به خاطر حس آقا زاده گي و شهروند درجه اولي ايشان است
پارسال هم شجاعانه گفتند كه اسلام برنامه اقتصادي ندارد
در تفكرات ايشان و مرادشان واضح است كه خوب براي خود در انقلاب سهمي قاپل اند
حال 20 درصد يا 80 درصد
اينها خود را پدر خوانده انقلاب مي دانند به اين چند نفر هم محدود نمي شوند
ولي بايد به اين شيوخ گفت
اي بزرگان سياسي اسلام طلحه و زبير بسيار به چشم ديده است
يا علي مدد
اما برادر يا خواهر محترم تا زماني كه ما ايراني ها نياموزيم كه موظفيم در چارچوب قانون به تك تك هم وطنانمان با هر نوع اعتقاد و سليقه ديني و مذهبي و سياسي و فرهنگي و... احترام بگذاريم و حق ابراز راي و نظر آزادانه ايشان را به رسميت بشناسيم، اوضاع كشور و زندگي مان به سامان نخواهد شد كه نخواهد شد.
حركت در مسير عقل و تدبير و تن دادن به دانش تنها راه نجات همه ما است،نه تن دادن به احساسات و هيجانات زود گذر و
بي پشتوانه!
به هر حال پشتوانه عقلي دين مبيت اسلام سرمايه ماو تجربه ملل موفق جهان پيش روي ما است،افسوس كه همچنان غفلت كنيم و بهره نبريم، افسوس!
تنها چيزي كه براي اين ملت مهم است حل مشكلات اقتصادي و اجتماعي است كه اكثريت ملت در آتش اين مشكلات در حال سوختن اند وگرنه اين بازي هاي سياسي آقايان هيچ ارزشي براي اين ملت ندارد در اين كشور هر كه آمد گره اي بر گره ها بيفزودو برفت آقاي احمدي نژاد بيشتر از بقيه گره افزود ولي تاوقتي آقايان ملت را نفهمند همين است مگر آقا امام زمان ظهور كنند
بايد تشكر كرد از سايتهايي چون افتاب كه امكان بحث را براي طرفين فراهم ميكنند واز ديگر سايتها هم خواست از يكسويه كردن مطالب بپرهيزند با تشكر
گمان نمي كرديم كه دولت نهم با اين حجم و با اين گستردگي بر مردم لطمه بزند .
اما نظر خودم : خداوند حق همه كساني كه حقشان را با شعار و دروغ و هوچي بازي و سخنرانيهاي احساسي سوزانده خصوصا قشر ما بازنشسته را از احمدي نژاد و كساني كه او را علم كردند و هنوز هم با جديت از او دفاع مي كنند بگيرد . انشاالله
دعوا هاي آقاي مرعشي يا احمدي نژاد و يا سايرين دردي را از ما دوا نمي كند.
نظامي اسلامي كه با اين همه خون به پا شد امروز به كدام سو مي رود؟
تاريخ را بازنگريد و عبرت گيريد
ديگر بس است !!!!
30 سال از انقلاب گذشته است . كدام دستاورد مثبتي را نثار اين ملت شهيد داده كرديد. تورم را مي گوييد ؟اشتغال را مي گوييد؟
انزواي سياسي در جهان را مي گوييد؟آزادي سياسي را مي گوييد؟احترام بر باد رفته ايراني را در جهان مي گوييد؟
عدالت را مي گوييد؟ شايسته سالاري را مي گوييد؟
فقط شعار
مردم ايران هم صبر و تحملي دارند . انقلاب سال 57 و خون هاي ريخته شده توسط رژيم يادتان هست؟
8 سال جنگ با عراق متجاوز و خون هاي ريخته شده براي دفاع از حيثيت ايران اسلامي يادتان هست؟
بترسيد از آن زمان كه ملت خود دست بكار شود و از حيثيت ايران اسلامي اش دفاع كند كه ديگر هيچ چيز جلودارش نخواهد بود.
خداواند ما و شما را براه راست هدايت فرمايد
اميدوارم روزي برسد كه احزاب به شكل واقعي در ايران حضور داشته باشند تا ملت شريف ايران فريب عوام فريبي مثل احمدينژاد را نخورند من بعنوان يك ايراني از رهبري براي جلوگيري از اين همه مديريت ضعيف و عوام فريب احمدي نژاد و دولتش انتظار دارم براي اينده بهتر و كنار گذاشتن افرادي با مشخصات احمدي نژاد از حكم برنده حكومتي استفاده كند