در حالی که نیمه دوم سال معمولاً با فیلمهای پرزرقوبرق فصل جوایز شناخته میشود، نیمه اول ۲۰۲۵ نیز مجموعهای از آثار خلاقانه، متنوع و تاثیرگذار را به سینمای جهان عرضه کرده است.
فهرستی از بهترین فیلمهای نیمه نخست سال، بیاختیار این سؤال را به ذهن میآورد: آیا واقعاً تفاوتی میان فیلمهای نیمه اول و دوم سال وجود دارد؟ پاسخ واضح است: بله، قطعاً! نیمه دوم سال و دقیقتر بگوییم، سهماهه پایانی آن، همواره با آثاری مواجه است که برای فصل جوایز آماده شدهاند؛ آثاری سنگین و هنری که اغلب نامزد دریافت افتخارات بزرگ میشوند. همین موضوع باعث میشود نیمه نخست سال، در نگاه اول، دورهای کمفروغتر به نظر برسد.
اما واقعیت همیشه چنین نیست. در میان آثار این بازه زمانی، فیلمهایی یافت میشوند که شاید برای رقابت در گلدنگلوب یا اسکار ساخته نشده باشند، اما قدرت هنری و روایی بالایی دارند. فیلمهایی که بهنوعی بیادعا هستند، اما مخاطب را غافلگیر میکنند. در ادامه، نگاهی داریم به چند نمونه از این آثار که از دید دو منتقد ارشد مجله «ورایتی»، در میان بهترینهای ۲۰۲۵ تا اینجای سال جای دارند.
«شوالیههای آلتو» The Alto Knights
فیلمی که بهطور ناعادلانهای نادیده گرفته شد. فیلمنامه این اثر را نیکلاس پیلجی نوشته و بری لوینسون آن را کارگردانی کرده است. شاید نتوان آن را در حد «رفقای خوب» یا «باگزی» دانست، اما با روایتی واقعی و پیچیده از خشونت و روانپریشی در دنیای مافیا، جایگاه خاصی در ژانر گانگستری برای خود باز میکند.
فیلم به روایت زندگی گانگسترهایی میپردازد که در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی بر مافیای ایتالیا حکومت میکردند؛ همان پیرمردهای عینکی با کلاههای فدورایی که در عکسهای سیاهوسفید روزنامهها دیده میشدند. رابرت دنیرو در این فیلم دو نقش متفاوت را بازی میکند: فرانک کاستلو و ویتو جنووزه. بسیاری از منتقدان انتخاب دنیرو برای هر دو نقش را مورد انتقاد قرار دادند، اما اجرای استادانه و دوگانه او، بهنوعی یک کلاس درس بازیگری محسوب میشود. این فیلم را میتوان آواز قوی آرام ولی تماشایی ژانر مافیایی دانست.
«کیف سیاه» Black Bag
این فیلم تریلر جاسوسی از استیون سودربرگ، با نگاهی دقیق و انسانی به روابط زناشویی در دل دنیای پرتنش اطلاعاتی، ساخته شده است. جورج وودهاوس (با بازی مایکل فاسبندر) و همسرش کاترین (کیت بلانشت) دو مأمور سازمانی هستند که عشق و اعتمادشان به هم، مقدم بر هر مأموریت ملی است. اما زمانی که جورج به همسرش شک میکند که شاید یک «خائن» باشد، همه چیز به لرزه میافتد.
برخلاف تصویر رایج از مأموران زنباره در دنیای سینما، جورج نمونهای از وفاداری و تعهد کامل است. حضور پیرس برازنان در نقش رئیس آنها نیز بر جذابیت ماجرا میافزاید. این فیلم، علاوهبر تعلیق کلاسیک تریلرهای جاسوسی، بررسی دقیقی از روانشناسی روابط بلندمدت نیز ارائه میدهد.
«او را برگردان» Bring Her Back
یکی از نادرترین فیلمهای ترسناک امسال که بهراستی میتواند خواب شب را از تماشاگر بگیرد. سالی هاوکینز در نقش یک مادرخواندهی شیطانی، با بازی تحسینبرانگیز و نگرانکنندهاش، خط داستانی را به جایی میبرد که مخاطب در لایههای پیچیده کابوس، سوءاستفاده، و ترومای خانوادگی گم میشود.
داستان درباره دو خواهر و برادر یتیم است که به سرپرستی این زن درمیآیند. یکی نوجوانی ۱۷ ساله و دیگری دختری نابیناست. با پیشینهای که از طریق نوارهای ویدئویی قدیمی درباره فرقهای خشونتطلب فاش میشود، فضا بهطرز روانپریشانهای تاریک و سنگین میشود. فیلم، با بازیگران تازه کار، اما بااستعداد و کارگردانی زوج استرالیایی دنی و مایکل فیلیپو، تصویری دلهرهآور و سوررئال از روانآزارانهترین کابوسهای بشری ارائه میدهد.
«ماموریت غیرممکن: حساب نهایی» Mission: Impossible – The Final Reckoning
هشتمین فیلم از مجموعه «ماموریت غیرممکن» اگرچه شاید طولانیتر از حد استاندارد باشد و به برخی صحنهها بهطور کامل پرداخت نشده باشند، اما در کلیت خود، اثری پراضطراب و هیجانانگیز باقی میماند. تهدید بزرگ فیلم، هوش مصنوعیای است به نام «موجود»، که جهان را تا مرز نابودی پیش میبرد.
در یکی از صحنههای فراموشنشدنی، اتان هانت برای یافتن منبع کد این هوش مصنوعی، به لاشه یک زیردریایی غرقشده وارد میشود. حس تعلیق و خطر در این سکانس به اوج میرسد. بازی تام کروز نیز تنها اجرای یک مأمور نیست، بلکه بازتابی است از عشق او به سینما. کاری که اتان هانت برای نجات جهان انجام میدهد، درست همان کاری است که کروز برای نجات صنعت فیلمسازی انجام میدهد: عبور از مرزهای غیرممکن.
«دوست مرده من، زوئی» My Dead Friend Zoe
این درام روانی-اجتماعی که توسط کایل هاوسمن-استوکس سرباز پیشین ارتش آمریکا ساخته شده، بر شکاف میان نظامیان بازگشته از جنگ و جامعهای متمرکز است که در بازگشت آنان به زندگی عادی، حمایتی جدی و ساختاری ارائه نمیدهد. مریت با بازی سونیکا مارتین-گرین، شخصیت اصلی فیلم است که خود را بابت مرگ همرزمش زوئی مقصر میداند. آنها عهد کرده بودند که همیشه مراقب یکدیگر باشند.
حال، روح زوئی که شخصیتی شوخطبع و زنده دارد، در لحظات نامناسب ظاهر میشود، حرفهای طعنهآمیز میزند و جلسات درمان گروهی مریت را مختل میکند. نقش درمانگر گروه را مورگان فریمن ایفا میکند که یکی از چندین بازیگر کهنهسرباز واقعی در این فیلم است. در سوی دیگر، پدربزرگ مریت (با بازی اد هریس) کهنهسرباز جنگ ویتنام است که اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را جدی نمیگیرد.
«یک خانواده عادی» A Normal Family
فیلمهای موفق کرهجنوبی مانند «بازی مرکب» و «انگل» در سالهای اخیر علاقه جهانی به تولیدات سینمایی این کشور را افزایش دادهاند. اما در این میان، برخی آثار مانند درام «یک خانواده عادی» به کارگردانی هور جین-هو چندان در کانون توجه قرار نگرفتهاند، هرچند ارزش تماشا را دارند.
فیلم با صحنهای پرتنش آغاز میشود: رانندهای خشمگین با اتومبیل اسپورت خود، بهطور بیدلیل به یک شاسیبلند برخورد میکند. همین آغاز، سرآغاز مجموعهای از چالشهای اخلاقی و درگیریهای خانوادگی است. دو برادر، یکی وکیل و دیگری پزشک، در دو سوی ماجرا قرار میگیرند: وکیل از راننده دفاع میکند و پزشک در حال نجات جان دختری است که از حادثه جان سالم به در برده. اما در ادامه، مشخص میشود که فرزندان نوجوان این دو خانواده، مرتکب جنایتی عجیب شدهاند.
فیلم با مهارت و دقت، به مسائلی، چون عدالت، وظیفه خانوادگی و تربیت اخلاقی در جامعه مدرن میپردازد و هرچه جلوتر میرود، پیچیدگیاش بیشتر میشود. تماشای این فیلم مانند ورقزدن یک رمان جنایی-روانشناختی است که هر فصل آن، بیننده را به تأمل بیشتر دعوت میکند.
«گناهکاران» Sinners
ترکیبی عجیب و جسورانه از ژانرهای مختلف. این فیلم که از ذهن خلاق رایان کوگلر سرچشمه گرفته، هم فیلمی درباره خونآشامهاست، هم تصویری شاعرانه از دل دلتا میسیسیپی در سال ۱۹۳۲، هم درامی اجتماعی درباره سیاهپوستان جنوب آمریکا و هم تماشاییترین تجسم موسیقی بلوز در قالب سینما.
دو برادر دوقلو با نامهای اسموک و استک (با بازی درخشان مایکل بی. جردن) به شهر بازمیگردند تا یک کلاب موسیقی راه بیندازند. اگرچه گاه فیلم بار روایی سنگینی میگیرد، اما جذابیت تصویری و موسیقایی آن، بیننده را تا پایان با خود همراه میسازد. کوگلر اعلام کرده که دنبالهای برای فیلم در کار نخواهد بود، اما صحنه پایانی آن، که یادآور فیلمهای ابرقهرمانی مارول است، فضای کافی برای تصور نسخهای دیگر باقی میگذارد.
«سِلای زنده است!» Sly Lives! (یا «رنج نبوغ سیاه»)
پنج ماه پیش، مستند قدرتمند و تماشایی احمیر کوئستلاو تامپسون در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد. عنوان این مستند، «سِلای زنده است!» اشارهای تلخ به واقعیتی داشت که پیش از مرگ سلای استون نیز بر همگان آشکار بود: او گویا از سطح زمین محو شده بود. نهتنها حضور فیزیکیاش، بلکه میراث هنری و فرهنگیاش نیز بهنوعی نادیده گرفته شده بود.
پس از مرگ او در ۹ ژوئن، نگاهی تازه به زندگی و تأثیر عمیقش بر موسیقی آمریکا در رسانهها شکل گرفت. اما کوئستلاو، پیش از این بازنگری، به سراغ نبوغ مهجور او رفته بود. از ترکیب نژادها در گروه «سِلایاند د فمیلی استون» گرفته تا تأثیر عمیقش بر ساختار موسیقی فانک و سول، این مستند همه را در قالبی سرزنده و پرشور روایت میکند. کوئستلاو، تصویری پرشکوه از خوانندهای ارائه میدهد که از وودستاک تا برنامه «اد سالیوان» همه جا را تحت سلطه خود داشت.
«متاسفم عزیزم» Sorry, Baby
طرفداران استودیوی مستقل A۲۴ بهخوبی میدانند که این شرکت دو نوع فیلم تولید میکند: آثار شوکآور و ساختارشکن مانند «تعطیلات بهاری» و «موروثی» و درامهای احساسی و معاصر مانند «زندگیهای گذشته» و «مهتاب». فیلم «متأسفم عزیزم» به دسته دوم تعلق دارد؛ اثری آرام، صمیمی و دردناک درباره مرزهای قدرت و اعتماد.
نویسنده، کارگردان و بازیگر فیلم اوا ویکتور در نقش اگنس، دانشجوی کارشناسی ارشد درگیر بحرانی روانی میشود. استاد راهنمای او، از قدرت خود سوءاستفاده کرده، اما این حادثه خارج از قاب رخ میدهد. این اتفاق، درک اگنس از روابط انسانی را بهطور کامل دگرگون میکند. فیلم، در سکوت و با ظرافت، تأثیر تروما را بر زندگی فردی و روابط اجتماعی او بررسی میکند.
«۲۸ سال بعد» ۲۸ Years Later
کلمه زامبی تنها یکبار در قسمت دوم فیلم معروف «۲۸ روز بعد» به زبان میآید. دنی بویل، کارگردان اثر، بههمراه الکس گارلند، فیلمنامهنویس، با آگاهی از تجربه جهانی پاندمی کرونا، سعی کردهاند نسخهای تازه و متفاوت از وحشت زامبیمحور خلق کنند.
در این فیلم، دنیا از دید کودکانی روایت میشود که چیزی از دوران پیش از فاجعه به خاطر ندارند. آنها با جهانی ویرانشده روبهرو هستند، جهانی که بهواسطه یک بیماری مسری نابود شده است. در صحنهای تکان دهنده به نام «معبد استخوانها»، کارگردان فرصتی فراهم میکند تا مخاطب، همراه شخصیتها، بر فقدانها و خاطراتی که از دست رفتهاند، تأمل کند.