آفتابنیوز : جورج بوش پدر كه محل تولدش همان خانه در تقاطع خيابان هاي آدامز وهاچينسن است، به هنگام تماشاي پسرش جورج دبليو بوش كوچك، ديگر به خانه سابقش در ماساچوست فكر نمي كرد. وقتي هم كه به پسر دومش جب بوش، يعني فرماندار فعلي فلوريدا و عروس مكزيكي اش و فرزند دورگه آنها جورج.پي.بوش مي نگريست، ديگر به كليساهاي تخته كوبي شده و شاخ و برگ هاي پاييزي فكر نمي كرد.
سفر خانواده بوش از نيواينگلند به سان بلت، نقطه عطفي در سياست آمريكا بود اما تا 15 سال پيش، يعني به هنگام رئيس جمهوري جورج بوش پدر، كسي به اين موضوع پي نبرد. خانواده بوش كه هنوز تحت تأثير سنت يانكي ها وا قتضاهاي اشراف زادگي بودند، نمونه كوچكي از تغييرات سياست داخلي و جمعيتي آمريكا بودند. تغيير شرايط آنها، تا حدي شرايط خانواده هاي آمريكايي را به تصوير مي كشيد.
اين تغيير، زماني نمود يافت كه جورج بوش پدر در سال 1948 به تگزاس رفت. اين اقدام، خانواده بوش را در حالت تغيير اقتصادي قرار داد. بوش، نمايندگي شركتي را پذيرفته بود كه توسط نزديكترين دوست پسرش اداره مي شد و به اين ترتيب، تركيب ارتباطات او با ساحل شرقي آمريكا در كنار روابطش در غرب اين كشور، شرايط سياسي خاصي را براي او به وجود آورد، طوري كه بعدها اين شرايط، در تاريخ هم مورد توجه قرار گرفت.
بروس بوچانان، استاد دانشگاه تگزاس مي گويد: آنچه خاندان بوش را در ميان سلسله هاي سياسي مشخص كرده است اين است كه آنها هيچ جايگاه خاصي نداشتند. آنها نوعي جاه طلبي را به نمايش مي گذاشتند و از فرصت هاي موجود براي اثبات خودشان استفاده مي كردند. آنها توانايي خوبي در انجام اين كار دارند.»
كارشناسان سياسي گاهي خاندان بوش را به خاطر داشتن ديدگاه هاي سياسي متفاوت از محافظه كاري رونالد ريگان يا ليبراليسم ليندون جانسون، مورد انتقاد قرار داده اند اما ظهور بوش پسر و جب بوش، يك راه مشترك را در ميان آنان نمايان كرده است، آنان تمايل زيادي به تغيير دادن راه هاي گسترش هويت و جهت گيري هاي سياسي نمايش گذاشته اند.
رابرت دالك، نويسنده بيوگرافي هاي پرفروش جان اف كندي و جانسون مي گويد: «رفتن به تگزاس موجب شد آنها دوباره خودشان را پيدا كنند. تگزاس يكي از آن جاهايي است كه به يافتن چنين راه هايي كمك مي كند.»
در دهه هاي پس از اشتغال جورج بوش پدر در شركت نفتي ايدكو و رفتن آنها به اودسا و تگزاس، سان بلت هم بيشتر از ساير نقاط كشور پيشرفت كرد. توسعه، همواره با تگزاس همراه بوده است اما از سال 1950 تا سال گذشته، سهم آن از جمعيت داخلي از 1/5 درصد به 7/7 درصد رسيده است. فلوريدا، كه بعدها به محل كار جب بوش بدل شد، تغيير بسيار بزرگتري داشت طوري كه جمعيت آن از 8/1 درصد در سال 1950 به 9/5 درصد در سال گذشته رسيد.
در همان حال، ماساچوست كه در سال 1950 ميلادي، 1/3 درصد جمعيت را تشكيل مي داد، تا سال گذشته به رقم 2/2 درصد نزول كرد و احتمالاً هم بيشتر به همين راه كشيده خواهد شد. خانواده بوش هم شايد اين تغييرات را حس مي كردند. آنها مي دانستند كه در حال ترك يك استخر كوچك و ورود به آب هاي بزرگ هستند؛ اما در خطر غرق شدن هم نيستند: روابط آنها با سواحل شرقي مي توانست در سان بلت بسيار مفيد واقع شود.
پس از كار كوچكشان در اودسا، خانواده بوش مي توانست قبل از بازگشت به ميدلند تگزاس، كمي در كاليفرنيا بماند. ميدلند بسيار براي بازرگانان نفتي در شرق جذاب بود.
هنوز هم موانع فرهنگي زيادي بود كه بايد پشت سر گذاشته مي شدند. اما در حالي كه تگزاس بر خانواده بوش تأثير مي گذاشت، بوش پدر هم الگوي خاص خودش را براي موفقيت در پيش گرفته بود. او هم مثل پدرش پرسكات بوش، سال هاي اوليه زندگي خانوادگي اش را به ارتباطات خانوادگي و روابط اقتصادي اختصاص داد تا به تدريج زمينه فعاليت سياسي خود را فراهم كند.
پرسكات بوش، دو دوره را به عنوان سناتور كانكتيكات خدمت كرده بود اما جورج بوش پدر، دو بار براي كسب نمايندگي سنا براي تگزاس تلاش كرد و شكست خورد. سياست در تگزاس در دهه 1960 ميلادي، ملغمه اي از توسعه طلبي و محافظه كاري، دشمني با قوانين حقوق مدني و برنامه هاي اجتماعي و مبتني بر قراردادها بود. ايدئولوژي، چندان خطوط احزاب را به خود مشغول نكرده بود.
دموكرات ها، حزب غالب بودند اما درمورد حقوق مدني با هم تفاهم نداشتند. بوش جمهوريخواه در مقابل رالف ياربورو ليبرال در سال 1964 قرار گرفت و سعي كرد اين دموكرات هاي متمايل به راست را كنار بزند. شش سال بعد هم دوباره در مقابل دموكرات محافظه كاري به نام ليويد بنستن قرار گرفت و سعي كرد ليبرال ها را كنار بزند.
هر بار، او برنامه محترمانه اي داشت اما موفق نشد، چون آن رابطه دوستانه لازم را با رأي دهندگان برقرار نكرده بود.
اما وقتي بوش پدر براي اولين بار در سال 1980 ميلادي، كانديداي رياست جمهوري شد، اطلاعاتش از سياست تگزاس، شرايط خوبي را براي او مهيا مي كرد. بوش پدر كه در دهه 1970 ميلادي چندين پست انتصابي داشت، از سوي برخي از گروه ها به عنوان نماينده «شاخه راكفلر» معرفي مي شد اما به هر حال، بوش مواضع محافظه كارانه مناسبي را در مورد مسائلي مثل سقط جنين اتخاذ كرد و به عنوان كانديداي پست معاونت ريگان مورد توجه قرار گرفت.
اين شرايط، راه را براي رياست جمهوري خود او در هشت سال بعد فراهم كرد و پسران او جورج و جب را در شرايط رقابت براي كسب پست هاي دولتي قرار داد.
در اكثر مواقع در تاريخ آمريكا، خاندان هاي سياسي حتي آنهايي كه به كاخ سفيد راه يافتند، به نام ايالت خاصي هم نسبت داده مي شدند. مثلاً خانواده تافت به اوهايو و خانواده كندي به ماساچوست نسبت داده مي شدند. وقتي بستگان آنها به جاهاي ديگر رفتند، نفوذ سياسي خاندان را به ايالات ديگر هم منتقل مي كردند.
اما خانواده بوش به جاي آن كه فقط يك نام باشد، حالتي از تأييد را به همراه دارد. وقتي جورج بوش پدر براي اولين بار در تگزاس كانديدا شد، تا حدودي از جمهوري خواهي ليبرال منتسب به پدرش فاصله گرفت، اما پدرش همچنان در موضع خودش بود. وقتي جورج بوش پسر و جب هم در سال 1994 براي پست هاي دولتي نامزد شدند، پدرشان به آنها توصيه كرد كه راه خود را در پيش بگيرند و در مورد احساسات او نگران نباشند. در اين خصوص، پيتر شوايتزر و راشل شوايتزر در كتاب خود به نام «خانواده بوش» نوشته اند: «آنها با پدري مقايسه مي شدند كه انگليسي برايش مثل زبان دوم بود و «خاندان» برايش مفهومي نداشت.»
جورج بوش پسر كه اخلاق متفاوتش در تگزاس نمايان شده بود، از سخنان پدرش طور ديگري برداشت كرد. پست او را مي توان واكنشي به اظهارات پدرش دانست: بوش پدر گفته بود كه رئيس جمهوري را «به خاطر افتخار آن» مي خواهد. اما بوش پسر به خود مي باليد و مي گفت به واشنگتن آمده است تا كارهاي خاصي انجام دهد. گفته مي شد كه بوش پدر، از اصول و روش هاي مشاوره بهره اي نبرده است اما بوش پسر مي گفت: «شما خودتان مي دانيد من كجا ايستاده ام.» بوش پدر حتي به خاطر ترس از بحران و آشفتگي در عراق، فكر حمله به بغداد را از سرش بيرون كرد، اما بوش پسر از ايجاد ناامني و آشوب در عراق و حمله به اين كشور نمي ترسيد.
دارون شاو، مشاور سابق امور تبليغاتي بوش درسال 2000 ميلادي كه اكنون استاديار دانشگاه تگزاس است مي گويد: «من از اين كه مردم به روانشناسي عمومي روي آورند خوشم نمي آيد اما درمورد دو رئيس جمهور آخر آمريكا، انگار روانشناسي عمومي مؤثر واقع شده ست.»
اما پدر، پسرها و سياستمداران آينده خاندان بوش هنوز هم از همان چشمه روابط فاميلي سيراب خواهند شد، دوستان بوش مي توانند براي تمام نامزدهاي اين خانواده مؤثر واقع شوند.
بوش پسر در جريان تبليغات انتخاباتي سال 2000 مي گفت: «تمام دشمنان پدرم و نيمي از دوستان او به من هم به ارث رسيده اند.» اما شايد هم او اشتباه كرده باشد: دوستان پدرش، دوستان او هم هستند و دشمنان پدرش، با ديد جديدي به او مي نگرند.
به همين ترتيب، اگر شرايط خانواده بوش از جورج به جب هم منتقل شود، حتي دشمنان رئيس جمهور هم برادر جوان تر او را نسخه اصلاح شده، صادق تر و با سياست تري نسبت به خود او خواهند يافت.
جب اسپانيايي زبان، با تمايلي فاميلي براي رفاه جمعيت رو به افزايش اسپانيايي- آمريكايي ها تلاش خواهد كرد. شمار آنها از 5/6 درصد از جمعيت آمريكا در سال 1980 به 5/12 درصد در سال 2000 رسيده است.
اين كه جب هم رئيس جمهور خواهد شد يا نه، سوالي است كه در ذهن تحليلگران سياسي مطرح شده است. بوچانان، استاد دانشگاه UT، مي گويد اين مسأله به عملكرد برادرش در دور دوم رياست جمهوري بستگي دارد. دالك هم نسبت به نفرت آمريكايي ها از سلطنت خانوادگي هشدار مي دهد. شاو مي گويد: پرزيدنت بوش بعدي، شايد جب نباشد بلكه فرزند پرتحرك او، جورج پي باشد كه براي عمويش در تلويزيون هاي اسپانيايي زبان هم تبليغ مي كرد.
شاو در مورد جورج پي 28 ساله كه در دالاس به تحصيل در رشته حقوق مشغول است مي گويد: اگر او بخواهد فرصت هاي بزرگي براي رسيدن به اين هدف خواهد داشت. هم ظاهر او مهم است و هم سياست او.»
تاريخچه اين خاندان هم همين را نشان داده است. همان طور كه شاو هم مي گويد خاندان يكي از همان عملكردهاي حزبي سياسي و قديمي خودش را پيش خواهد گرفت.
ليبراليسم به سبك كندي، رنگ باخته است و ساير خانواده ها مثل راكفلر و روزولت هم نقشه هاي مدوني ندارند. اما خانواده بوش، درصدر قدرت هستند. خا نه هاي آنها، كتابخانه هايي از سوابق رياست جمهوري هستند كه در تاريخ آمريكا ثبت شده اند.
در ميلتون هم، آن خانه بزرگ در خيابان آدامز همچنان، شاهدي بر نظم اجتماعي است كه زماني بر طبقه نخبه جامعه، حاكم بود. اما تاريخ نگاران با اين نظر موافقند كه اگر اين لوح را در مقابل خود قرار دهيم و پرچم آمريكا هم كنار آن قرار دهيم يك طبقه نخبه جديد را براساس قدرت نوآوري جديد خواهيم ساخت.