همین روحیه است که سبب شده فیلمهایی بسازد که در عین سادگی، جسارت و نوآوری را به رخ میکشند. چند روز پیش، اما این ویژگی در حوزهای غیر از سینما خود را نشان داد: در یک برنامه اینترنتی وقتی از او خواسته شد بین محمدرضا شجریان و اندی یکی را انتخاب کند، بیهیچ ملاحظهای گفت «اندی». پاسخ او موجی از بحث و جدل به پا کرد، چرا که شجریان برای دههها نماد «موسیقی فاخر» و حتی «صدای اعتراض» معرفی شده بود.
این شجریان برای ملت، آن شجریان نیست
عیاری در توضیح انتخابش گفت که موسیقی اصیل ایرانی و نماد برجستهاش، شجریان، اغلب برای او کسالتآور است؛ در حالی که اندی با ریتم و انرژیاش بیشتر به زندگی واقعی ربط دارد. این گزاره در نگاه اول شاید ساده و حتی عامیانه به نظر برسد، اما در بطن خود نقدی عمیق بر یک سنت فرهنگی است. شجریان در دهههای شصت و هفتاد به واسطه محدودیتهای رسمی و همچنین جایگاه خاصش، به شمایلی مقدس بدل شد. او نهتنها نماینده «هنر متعالی» شمرده میشد، بلکه در دوره اصلاحات به صورت نمادین صدای آزادیخواهی هم تصویر شد. در این میان هر گونه نقد به او، یا با سکوت مواجه میشد یا با خشم طرفداران.
دوران اندیها و شبپرهها شده؛ شک نکنید
با این حال، مرور تاریخی نشان میدهد که این قداست چندان هم بیحاشیه نبوده است. بسیاری از منتقدان یادآوری میکنند که در سالهای پس از انقلاب، حذف یا کمرنگ شدن صداهایی مثل گلپا، هایده و حتی بخشی از موسیقی پاپ، همزمان با اوج گرفتن شجریان و همراهانش اتفاق افتاد. در واقع، همانگونه که جریان رسمی موسیقی در دهه شصت اجازه ظهور بسیاری از سبکها را نمیداد، شجریان و حلقه اطرافش هم به نوعی از این انحصار سود بردند؛ بنابراین جایگاه اسطورهای او نه فقط محصول نبوغ فردی، که نتیجه شرایط تاریخی خاص هم بود.
از این به بعد خوشگلا باید برقصن!
عیاری با انتخاب اندی، به شکلی نمادین این روایت را به چالش کشید. اندی برای سالها نماد «موسیقی سطحی» تلقی میشد؛ خوانندهای پرانرژی برای مجالس و شادیها، اما بینصیب از «اعتبار هنری». همین دوگانه بود که باعث میشد او در قیاس با شجریان همواره در جایگاهی فرودست قرار گیرد. اما حالا وقتی یک کارگردان معتبر سینمای ایران او را ترجیح میدهد، مرزهای قدیمی سست میشوند.
این اتفاق را میتوان نشانه آغاز دورانی تازه در نگاه به موسیقی و فرهنگ عامه دانست؛ دورانی که در آن «غمگین بودن» لزوماً به معنای «وزین بودن» نیست، و موسیقی پرشور و شاد هم میتواند بازتابی از زندگی واقعی باشد. در چنین چشماندازی، اندی نه به عنوان رقیب شجریان، بلکه به مثابه نماینده نوعی تجربه زیسته مطرح میشود: تجربه شادی، رقص، و امید به زندگی.
اینها همه را بذارید کنار ریبرندینگی که از شهرام شبپره در سالهای اخیر شده، انگار بخشهایی از جامعه ایرانی دارد علیه تمام نمادهای جمود و سکون طغیان میکند، انگار که کارزار بازپسگیری زندگی به راه افتاده، اینجاست که دیگر پخش شدن یا نشدن ربنا مساله بخشهای زیادی از مردم نیست.