دیاکو عزیزی- یکی از بحثهای قدیمی و پرچالش در اقتصاد ایران، موضوع «استقلال بانک مرکزی» است؛ واژهای زیبا و پرطمطراق که در عمل، همواره قربانی ملاحظات سیاسی و منافع کوتاهمدت دولتها شده است. پرسش اصلی این است: چرا هر بار که سخن از استقلال بانک مرکزی به میان میآید، موجی از مقاومت پنهان و آشکار در برابر آن شکل میگیرد؟
واقعیت آن است که استقلال بانک مرکزی یعنی جداسازی تصمیمات پولی از فشارهای بودجهای و سیاسی دولتها. اما در ساختار اقتصادی ما، بانک مرکزی نه نگهبان ارزش پول ملی، بلکه گاوصندوق اضطراری دولتها بوده است. هرگاه درآمدهای نفتی کاهش یافته یا هزینههای دولتی از کنترل خارج شده، اولین نگاه به سمت بانک مرکزی دوخته شده تا با چاپ پول یا تزریق منابع، کمبودها را جبران کند. در چنین فضایی، استقلال این نهاد حیاتی، تهدیدی برای «راحتی تصمیمگیران» تلقی میشود.
مقاومت در برابر استقلال بانک مرکزی ریشه در همان جایی دارد که سیاست و اقتصاد به هم گره خوردهاند. سیاستمدارانی که عمرشان به دورههای کوتاه مسئولیت محدود است، طبیعتاً بهدنبال راهحلهای سریع و موقتیاند؛ در حالیکه بانک مرکزی مستقل، نهاد صبر و انضباط مالی است. تضاد میان این دو منطق، باعث شده استقلال بانک مرکزی نه بهعنوان ضرورتی اقتصادی، بلکه بهعنوان محدودیتی سیاسی تعبیر شود.
از سوی دیگر، نبود شفافیت، منافع پنهان گروههای خاص، و وابستگی شبکه بانکی به تصمیمات دولتی، از دیگر عوامل مقاومت در برابر این استقلالاند. بانک مرکزی مستقل یعنی نظارت واقعی بر خلق پول، کنترل بر نرخ سود و مهار تورم؛ یعنی پایان دوران «وامهای دستوری» و «تسهیلات سفارشی». طبیعی است که بسیاری از ذینفعان فعلی چنین اصلاحی را خوش نداشته باشند.
استقلال بانک مرکزی، نه آرزویی انتزاعی بلکه پیششرط ثبات اقتصادی، کنترل تورم و بازگشت اعتماد عمومی است. تا زمانی که این استقلال بهطور واقعی و نه شعاری تحقق نیابد، چرخه تورم، بدهی و فرسایش ارزش پول ملی همچنان ادامه خواهد داشت. شاید روزی سیاستمداران ما به این بلوغ برسند که استقلال بانک مرکزی، محدودیت برای دولت نیست؛ بلکه بیمهنامهای برای اقتصاد کشور است.