دیاکو عزیزی- ۱۳ آبان ۱۳۵۸، یکی از جنجالیترین و تعیینکنندهترین روزهای تاریخ معاصر ایران است؛ روزی که دانشجویان موسوم به «پیرو خط امام» سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند و روابط ایران و ایالات متحده برای همیشه دگرگون شد. اما این رخداد صرفاً یک حرکت دانشجویی یا احساسی نبود؛ ریشههای آن را باید در لایههای عمیق تاریخ سیاسی، بیاعتمادی متقابل و تجربههای تلخ ملت ایران از مداخلات خارجی جستوجو کرد.
اشغال سفارت در شرایطی رخ داد که تنها نه ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود. فضای کشور پر از شور، بیثباتی و رقابت سیاسی بود و هنوز ساختار قدرت نوپا شکل کامل نگرفته بود. در چنین فضایی، بازگشت محمدرضاشاه پهلوی ــ که در مکزیک اقامت داشت ــ به بیمارستانی در نیویورک برای درمان سرطان، مانند جرقهای بر انبار باروت عمل کرد. برای انقلابیونی که از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نقش مستقیم سیا در بازگرداندن شاه خاطرهای تلخ در ذهن داشتند، پذیرش او در خاک آمریکا معنایی جز حمایت دوباره واشنگتن از سلطنت نداشت.
از سوی دیگر، دانشجویان انقلابی بر این باور بودند که سفارت آمریکا مرکز طراحی و هدایت توطئههای سیاسی علیه انقلاب است؛ ذهنیتی که در فضای آن روزگار، با شواهد تاریخی و واقعیتهای اطلاعاتی در هم آمیخته بود. آنان با شعار «لانه جاسوسی» به میدان آمدند تا پیامی روشن بفرستند: دوران سلطهپذیری گذشته است. این اقدام، هرچند در ابتدا با حمایت مردمی و تأیید ضمنی رهبر انقلاب همراه شد، اما پیامدهایی ژرف بر مناسبات بینالمللی ایران گذاشت؛ از قطع کامل روابط دیپلماتیک با آمریکا تا آغاز دورهای از تحریمها، انزوا و تقابل سیاسی که تا امروز ادامه دارد.
از نگاه علمی، اشغال سفارت آمریکا را میتوان تلاقی دو پدیده دانست: «انقلاب» و «ناامنی سیاسی». انقلابی که تازه قدرت گرفته بود، هنوز نهادهای پایدار و منطق دیپلماتیک لازم برای حفظ توازن خارجی را نیافته بود. در چنین شرایطی، هر نشانهای از تهدید خارجی، واکنشی احساسی اما ریشهدار برمیانگیخت. این رویداد را نمیتوان تنها با عینک مخالفت یا تأیید دید؛ بلکه باید آن را محصول دههها تحقیر سیاسی، دخالت بیگانگان و انفجار انباشتهشدهی بیاعتمادی میان دو کشور دانست.