آفتابنیوز : آفتاب: پس از گذشت 32 سال مجسمه میرزا تقیخان امیرکبیر ساخته زنده یاد ابولحسن خان صدیقی از ایتالیا به ایران انتقال یافت.
سیدمجتبی موسوی(مدیر مرکز حجم سازمان زیباسازی شهرداری تهران و مدیر نگارخانه برگ) گفت: مجسمه امیرکبیر در سال 1356 به سفارش انجمن مفاخر ملی ایران در کشور ایتالیا ساخته شد که این امر با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همزمان شد و این همزمانی موجب شد که در انتقال آن به ایران تاخیر ایجاد شود.
وی تصریح کرد: این اثر توسط هنرمند فقید ابوالحسن صدیقی که آن زمان در ایتالیا سکونت داشت، ساخته شد. پس از درگذشت صدیقی و صاحب کارگاه ریختهگری که این تندیس در آنجا ساخته شده بود، موضوع مجسمه امیرکبیر به طور کلی فراموش شد. در اردیبهشت سال 88 و در هنگام برپایی نکوداشت ابوالحسن صدیقی، یک سری اسناد به دست آوردیم که سازمان فرهنگی هنری شهرداری را از وجود چنین اثری باخبر کرد و سرانجام پس از تحقیقات مستمر؛ محل نگهداری مجسمه شناسایی شد.
موسوی خاطرنشان کرد: پس از کشف محل، فرزند ریختهگر مجسمه؛ مبلغی مطالبه کرد که پس از پرداخت آن؛ این اثر با طی مراحل قانونی در سال 89 وارد کشور شد.
مدیر هنرهای تجسمی سازمان زیباسازی گفت: مدیرعامل سازمان زیباسازی(دکتر ملاصالحی) و مدیر فعلی آن، حامدی(مدیر نشریه تندیس)، فرزندان ابوالحسن صدیقی، حسن واحدی(هنرمند نقاش مقیم ایتالیا) علیرضا اسماعیلی(رایزن فرهنگی پیشین ایران در رم) و محسن یزدانی؛ تلاشهای فراوانی در انتقال این اثر به ایران کردند.
وی خاطرنشان کرد: این مجسمه در اواخر شهریور ماه امسال در پارک ملت، نصب و رونمایی می شود. ارتفاع آن 3 متر و 10 سانت به وزن 450 کیلوگرم است. مجسمه به صورت پیکر ایستاده و از جنس برنز، ریختهگری شده است.
ابوالحسنخان صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محله عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا باقرخان صدیقالدوله از اهالی نور مازندران بود اما سالها قبل از تولد ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از محلات اعیاننشین پایتخت محسوب میشد.
ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسه اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسه آلیانس رفت و در آنجا بدون اینکه استاد نقاشی داشته باشد شروع به نقاشی کرد؛ نقاشیهای او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را درپی داشت.
هر چند خانواده اشرافی او آرزوهای دیگری برایاش میپروراند و پدرش تمایل نداشت که فرزندش به نقاشی روی آورد اما علاقه بیش از حد ابوالحسن به نقاشی و طراحی موجب شد درس را در سال آخر مدرسه رها کند و همراه دوستش علیمحمد حیدریان نزد کمالالملک غفاری برود و بر سر کلاس درس او در مدرسه صنایع مستظرفه حاضر شود. پس از سه سال تحصیل در سال ۱۲۹۹ با درجه ممتاز دیپلم گرفت و در همان مدرسه به عنوان معلم مشغول تدریس شد.
میل مبهم درونی صدیقی را به سوی مجسمهسازی میکشاند و درحالی که در آن زمان هیچ استاد مجسمهسازی در ایران وجود نداشت و در هیچ کجا ازجمله مدرسه صنایع مستظرفه تدریس نمیشد او در سال ۱۳۰۱ با وسایلی ابتدایی مجسمهای گچی از نیمتنه کودکی میسازد و به کمالالملک عرضه میکند. کمالالملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی که اکنون دیگر یکی از مدرسان نقاشی در مدرسه بود میشود و گلخانٔ مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمهسازی میکند و صدیقی ضمن تدریس نقاشی به تجربهاندوزی در زمینه مجسمهسازی میپردازد و با مطالعه کتابهایی که کمالالملک از اروپا با خود آورده بود تا حدودی به جنبههای نظری مجسمهسازی نیز آشنا میشود.
پس از آن که چندین مجسمه گچی میسازد و طی دو سه سال تبحر لازم را پیدا میکند روزی از کمالالملک میخواهد که امکان ساختن مجسمهای از سنگ را برای او فراهم کند که کمالالملک نخست مخالفت میکند و امکانات و تجربه صدیقی را کافی نمیداند اما سرانجام موافقت میکند و هزینه خرید سنگ را تقبل میکند.
صدیقی از روی عکسی از مجسمه ونوس دومیلو کار ساختن مجسمه ونوس را شروع میکند و سرانجام در سال ۱۳۰۴ کار این مجسمه سنگی به اتمام میرسد. کمالالملک که متوجه استعداد کمنظیر شاگرد خود میشود او را به همراه مجسمه سنگی ونوس میلو به حضور احمدشاه میبرد و در این دیدار احمدشاه پنجاه تومان که در آن زمان پول زیادی بود به کمالالملک میدهد و مقرری ماهانهای به مبلغ ۲۰ تومان برای پیشبرد و تداوم کارهای صدیقی برای وی تعیین میکند و کمالالملک نیز سرپرستی کارگاه تازه تاسیس شده مجسمهسازی مدرسه صنایع مستظرفه را به او میسپارد.
در این دوران او مجسمههای متعددی میسازد از جمله:مجسمه گچی فردوسی، مجسمههای نیمتنه و تمام قد امیرکبیر، مجسمه ابوالقاسم، مجسمه الیاس دورهگرد و دلاک حمام. ماندگارترین مجسمه این دوران، که در سال ۱۳۰۵ ساخته شدهاست، مجسمه سیاه نیزن (حاج مقبل) است که از گچ فرنگی پاتینه شده ساخته شدهاست و ارتفاع آن ۹۳ سانتیمتر است و هماکنون در موزه هنرهای ملی نگهداری میشود.
سال ۱۳۰۶ سالی است که کمالالملک از کلیه مناسب خود استعفا داد و به حسینآباد نیشابور کوچ کرد. او هنگام ترک تهران به صدیقی توصیه کرد به اروپا برود و تحصیلات تکمیلی خود را در آنانجا بگذراند؛ پولی را هم که کمالالملک در این مدت از محل دریافت مستمری احمدشاه برایاش پسانداز کرده بود به او داد.
با کوچ استاد شاگردان و معلمان مدرسه نیز پراکنده شدند و یک سال بعد در ۱۳۰۷ صدیقی با هزینه شخصی از تهران به آستارا و از آنجا به باکو و مسکو و از طریق مسکو به فرانسه رفت. مدتی به چند کشور اروپایی سفر کرد و سرانجام به مدت چهار سال در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر به فراگیری و کسب تجربه در مجسمهسازی و حجاری پرداخت.
صدیقی که در فاصله دو جنگ جهانی در اروپا به سر میبرد بیشتر وقت خود را به نقاشی میگذراند. او ۱۶۰ تابلو در این دوران کشید.
اسفند سال ۱۳۱۲ صدیقی با کولهباری از تجربه به کشور بازگشت او چند ماه بعد در اردیبهشت ۱۳۱۳ با دختر خاله خود قدرتالسادات میرفندرسکی ازدواج کرد.
با کسب اجازه از کمالالملک که در تبعید خودخواسته بهسر میبرد و با کمک دوست و همکلاسی قدیمیاش علیمحمد حیدریان دوباره مدرسه هنرهای مستظرفه را دایر کرد. پس از مرگ کمالالملک در ۱۳۱۹ به دلایل نامعلومی این مدرسه تعطیل شد.
اما بعد از مدتی مدرسه دیگری به نام مدرسه هنرهای زیبا وابسته به وزارت فرهنگ تشکیل شد صدیقی پس از مدتی سرانجام میپذیرد که در این مدرسه جدید به تدریس بپردازد. این مدرسه بعد از تاسیس دانشگاه تهران تحت عنوان دانشکده هنرهای زیبا به کار خود ادامه میدهد و ریاست دپارتمان حجاری در این دانشکده به صدیقی سپرده میشود.
در سال ۱۳۲۹ صدیقی به انجمن آثار ملی پیوست در این دوران او چهرهنگاری از مشاهیر علمی و ادبی ایرانی را به انجام رساند و مجسمههای ماندگاری از این مشاهیر ساخت. چهرهنگاری از سعدی، بوعلی سینا، فردوسی و حافظ حاصل این دوران است.
او سرانجام در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد اما تمام هم و غم خود را به مجسمهسازی اختصاص داد. با سفر به ایتالیا موفق شد مجسمههای ماندگاری در ایتالیا بسازد. مجسمه نادر و همراهاش در آرامگاه نادرشاه مشهد و مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران و مجسمه خیام پارک لاله تهران هم حاصل این سالها است.
در جریان انقلاب اسلامی مجسمه خیام آسیب جدی دید و به دلیل پرتاب سنگ به این مجمسه صورت و انگشتاناش شکست.
در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گروهی ناشناس سر مجسمه فردوسی را از تن جدا کردند که بعدها مرمت شد. در هنگام وقوع انقلاب، صدیقی در ایتالیا در کار ساختن مجسمه امیرکبیر بود، ماکت گچی مجسمه تمام شده بود.
صدیقی بعد از مدتی به ایران بازگشت و سالهای پایانی را در سکوت و انزوا بهسر برد. در هشتم تیر ۱۳۷۱ همسرش نیز درگذشت. در سال ۱۳۷۰ کمیسیون ملی یونسکو در ایران تصمیم گرفت از آثار صدیقی عکسبرداری کند و کتابی در این زمینه منتشر کند. کتاب در سال ۱۳۷۳ منتشر شد. صدیقی یک سال پس از انتشار این کتاب در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ درگذشت.
پس از مرگ برای او مجالس بزرگداشتی برگزار شد، همچنین سفارش ساخت مجسمهای از او به فرزندش فریدون صدیقی داده شد که این تندیس نیمتنه هماکنون در دانشکده هنرهای زیبا قرار دارد. در سال ۱۳۸۸ نیز تندیس نیمتنه دیگری از این هنرمند در جزیره کیش و در قطعه گذر هنرمندان برپا گردید.