آفتابنیوز : آفتاب: بعد از ظهر سرد زمستانی سال 79 فرصت درهم شکستن آرزوهای او بود. مجاهد خذیروای به خوبی آن روز را در خاطر دارد. خیلی خوب به خاطر دارد که فردای آن روز، جلد تمام نشریات با عکسهای شطرنجی او مزین شده بود. خذیراوی خیلی زود بنای نابودی را گذاشت. او در سن 18 سالگی، در حالیکه به تازگی راهی استقلال شده بود و به عقیده کارشناسان میتوانست بزرگترین ستاره فوتبال ایران باشد، اسیر حاشیه شد. مجاهد در این گفتو گو تلاش میکند تمام حرفهایی را که تا به حال نزده، بگوید. بگوید که اگر او محروم شده باید نصفی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس هم محروم میشدند. مجاهد اعتراف میکند تمام گناهش این بوده که به یک میهمانی رفته، جایی که تنها فوتبالیست حاضر در آن نبود.
نزدیک به 11 سال از نخستین روزی که محروم شدی میگذرد. در این سالها همواره حرفوحدیثهای زیادی درباره تو و علت محرومیتت مطرح بود. دوست نداری تمام حقایق را در اینباره بگویی؟ فکر میکنم باید از بازی تیم ملی و اسلواکی شروع کنم. یادم میآید بلاژویچ سرمربی تیم ملی ایران مرا برای این بازی دعوت کرد. قبل از این ماجرا من پاسپورتم را به باشگاه استقلال داده بود. طبق روال همیشگی باید آنها پاسپورت من را در اختیار فدراسیون فوتبال قرار میدانند تا برای بازی های خارجی همراه تیم ملی بروم. در آن زمان علی خذیراوی پسر عموی من در تیم ملی جوانان بازی میکرد. بعد از آخرین تمرین در تهران بلاژویچ اعلام کرد که ساعت 2 صبح باید به فرودگاه برویم تا عازم اسلواکی شویم. من سر موقع خودم را به فرودگاه رساندم اما در کمال تعجب تنها بلیت داشتم. یعنی پاسپورتم ناپدید شده بود. فکر می کنم همه چیز از آنجا شروع شد. بلاژویچ که فکر می کرد من پاسپورتم را به فدارسیون نداده ام سیلی محکمی به صورتم زد و گفت من دوستت دارم و می خواهم پیشرفت کنی. اما مقصر من نبودم. حتی علی دایی هم در آنجا حضور داشت و به سرمربی تیم ملی گفت مجاهد پسری نیست که از این کارها کند. من گفتم قرار بوده استقلال پاسپورتم را به فدراسیون بدهد، اگر گم شده تقصیر من نیست. بلاژ خواست فردای آن روز به فدراسیون مراجعه کنم و پاسپورتتم را بگیرم تا بتوانم به تیم ملحق شوم. خلاصه من روز بعد به فدراسیون مراجعه کردم و موضوع را با مسئولین در میان گذاشتم. آنها همه جا را گشتند و پاسپورتم را پیدا نکردند. دست آخر میدانید کجا بود؟ در بین مدارک تیم ملی نوجوان، یعنی جایی که پسر عمویم بازی میکرد. این حرکت از پیش برنامه ریزی شده بود تا نگذارند کنار تیم ملی باشم. نمیخواستند در تیم ملی بازی کنم و از همان موقع برنامهریزی کرده بودند تا بلایی سرم بیاورند. من هیچکاری نکردم، هیچ اشتباهی مرتکب نشدم. تمام اینها یک توطئه بود که من را از فوتبال بیرون کنند و موفق شدند. مجاهد خذیراوی هیچ کاری نکرد، این مدیران استقلال و روسای فدراسیون بودند که اشتباه کردند و الان باید بیایند جواب بدهند.
چرا در آن زمان حرفهایت را نزدی و تنها سکوت کردی تا مقصر اول و آخر باشی؟ من یک بازیکن بودم. نمیدانستم در استقلال و فدراسیون فوتبال چه میگذرد. از علی دایی بپرسید که من چطور آدمی بودم؛ یک پسر خجالتی که فقط به تمرین میرفتم و با کسی حرف نمی زدم. اگر همان موقع که محرومم کردند به تلویزیون میرفتم یا در روزنامهها حقایق را میگفتم، الان چنین شرایطی نداشتم. دوست ندارم همه چیز را بگویم چون هیچ فایدهای ندارد. اما وقتی با تیم ملی به ایرلند رفته بودیم یکی از بازیکنان که الان بهترین بازیکن تیم ملی است به من گفت: «مجاهد حواست باشد، دارند زیر پایت را خالی میکنند.» الان که فکر میکنم میبینم تمام آن حرفها درست بود و اگر تجربه امروز را داشتم نمیگذاشتم اینطور نابودم کنند. نوجوان بودم و هیچوقت حدس نمی زدم چنین کاری با من کنند. فکر میکردم همه این حرفها یک شوخی است اما خیلی زود اتفاقات تازهای رخ داد و آن بلا را سر من آوردند.
تو یکی از پدیدههای فوتبال ایران بودی، چه دلیلی داشت این رفتار را کنند و یک سرمایه را از دست بدهند؟ سر من را بریدند. یک عده چشم نداشتند من را در تیم ملی ببینند. به همین خاطر علیهام توطئه کردند. بلاژویج اعتماد زیادی به من داشت، همه بازیکنان تیم ملی شاهد بودند. او می گفت مجاهد تنها بازیکنی است که مثل برزیلی ها بازی می کند. یادم می آید عادل فردوسیپور در برنامه 90 از او پرسید که در مقدماتی جام جهانی از چه بازیکنانی استفاده می کنید که او جواب داد: «فقط این را بگویم که رحمان رضایی، مجاهد خذیراوی و علی دایی در ترکیب ثابت تیم من هستند.» دقیقا از همان زمان توطئه چینی علیه من شروع شد. وقتی هم که مصدوم شدم بلاهای مختلفی سرم آوردند و باعث شدند از فوتبال محروم شوم.
بعد از محرومیت تو شایعات زیادی شکل گرفت. فکر میکنیم نیازی به شرح دادن آنها نیست و خودت به صورت کامل در جریان آنها باشی. بله، نمی دانم باید از کجا شروع کنم. می گفتند پلیس مجاهد را دستگیر کرده ولی به خدا این حرف دروغ است. تنها اشتباهم این بود که به یک جشن تولد رفتم. من سن و سالی نداشتم و در یک خوابگاه تنها زندگی می کردم. یادم می آید بعد از بازی استقلال و پرسپولیس که ما با گل علیرضا اکبرپور برنده شدیم، بازیکنان تیم من را به یک میهمانی دعوت کردند. هر کسی دیگری هم جای من بود می رفت چون از تنهایی خسته شده بودم. در آن میهمانی اغلب بازیکنان استقلال و پرسپولیس حضور داشتند؛ این نبود که تنها من باشم. یکی از طرفداران دو تیم این جشن را گرفته بود و به دلیل ارتباط خوبی که با بازیکنان داشت، اغلب آنها آمده بودند. وقتی این جشن تمام شد اتفاقات عجیبی برایم رخ داد. چند روز بعد یک فرد ناشناس با من تماس گرفت و گفت 10 میلیون به ما بده تا نگذاریم نابود شوی. من اصلا نمیدانستم جریان چیست. گفتم مگر از باشگاه استقلال چقدر پول می گیرم که 10 میلیون تومان به شما بدهم. فکر میکردم این تماس یک شوخی است ولی واقعا قصد داشتند از من اخاذی کنند. به فردی که تماس گرفته بود گفتم واهمه ای ندارم و هر کاری که دوست دارد میتواند بکند. چند روز بعد از این ماجرا دعوتنامه ای از باشگاه استقلال به دست من رسید. وقتی به آنجا رفتم فهمیدم تمام حرف های آن شخص ناشناس درست بوده چون من را از فوتبال محروم کرده بودند.
یعنی تنها به دلیل حضور در یک جشن تولد؟ چه مدرکی از تو داشتند؟ یک نفر در مراسم از من فیلم گرفته بود. همین فیلم را به مسئولان رسانده بودند. تنها به خاطر حضور در این مراسم 5 سال از فوتبال محرومم کردند. حرف من این بود که چرا تنها مجاهد خذیراوی باید محروم شود. خیلی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس در آن مجلس بودند ولی بدون اینکه محروم شوند به زندگی شان ادامه دادند. به همین خاطر است که میگویم تمام اینها یک توطئه بود و تنها میخواستند مجاهد خذیراوی را نابود کنند. باشد، شما مرا نابود کردید اما فکر میکنید همه چیز تمام شده؟ نه، من یک روز حقم را از فوتبال ایران و این آدمها میگیرم. اگر در دوران بازیگری به آن نرسیدم در دوران مربیگری میرسم. اگر من نتوانستم برادرم احمد که هست. اصلا اگر او هم نتوانست پسرم ماهان حق مرا از این فوتبال می گیرد. شما مجاهد را از بین بردید اما خذیراوی ها نمردهاند.
بعد از محرومیت تو در تریبون های مختلف حرف هایی درباره ات زده شد. حتی می گفتند باید مجاهد خذیراوی کشته شود! 5 سال محرومم کردند اما ای کاش من را میکشتند تا این روزها را نبینم. خذیراوی بازیکنی بود که میتوانست ستاره فوتبال ایران باشد ولی الان باید بنشیند جلوی تلویزیون و بازیکنانی را ببیند که کوچکند اما پولهای قلمبهای میگیرند. من به خاطر پول ناراحت نیستم؛ ناراحتم چون میتوانستم بهترین باشم و نگذاشتند. من الان هر چه بگویم آب رفته بهجوی بازنمیگردد. بعدها یکی از مربیان معروف به من گفت، مجاهد این بازیکن و آن بازیکن در تیم ملی و استقلال زیر آب تو را میزدند. دوست ندارم اسمی از این آدمها بیاورم اما امیدوارم در زندگی موفق نباشند. این واقعیتهایی بود که پنهان ماند و الان همه فکر میکنند مجاهد خذیراوی مشکلات اخلاقی داشت. اما به جان بچههایم قسم میخورم واقعیت همانی بود که گفتم.
خانوادهات باید بابت این ماجراها خیلی اذیت شده باشند. من باید از تک تک اعضای خانواده ام تشکر کنم چون خیلی چیزها را تحمل کردند. باید به همان اندازه از همسرم و خانوادهاش تشکر کنم. آنها به من اعتماد کردند و میدانستند تمام این اتفاقات برنامهریزی شده بود.
در زمان محرومیت تو مدیر عامل استقلال علی فتحالله زاده بود. آیا او از تو حمایتی نکرد؟ اگر حمایت میکرد حال و روز من این میشد؟ هیچکس پشت من نبود و کمرم شکست. قانون میگوید اگر شما فلان خطا را کرده باشید اینقدر زندان می افتید و اینقدر هم جریمه پرداخت میکنید. اگر من کاری کرده بودم پس چرا زندان نیفتادم؟ اصلا این موضوع به فوتبال چه ارتباطی داشت؟ برای چه مجاهد خذیراوی را 5 سال از فوتبال محروم کردید؟ درد من همینها است. ای کاش واقعا کاری میکردم چون الان راحتتر بودم و اینقدر حسرت نمیخوردم.
الان حسرت گذشته را نمیخوری؟ میتوانستی یکی از بهتری بازیکنان ایران باشی.... حسرت خوردن فایدهای ندارد. هی چی بگویم چی شد و چی نشد، فایدهای ندارد. ولی اگر آن اتفاق برای من نمی افتاد و این مسایل پیش نمی آمد، امروز در یکی از بهترین تیم های اروپا بازی می کردم. همان موقع بارسلونا اسپانیا و نانت فرانسه به من پیشنهاد داده بودند. ولی محرومیت و مصدومیت پیاپی اجازه نداد به اروپا بروم. الان هم دیر نشده. من 29 سال دارم و اگر حمایت شود میتوانم همان مجاهد خذیراوی سابق باشم.
الان کسی از تو حمایت میکند؟ نه در گذشته از من حمایتی شده و نه الان.
منظورت از گذشته، بعد از اتفاقی است که افتاد و مجبور شدی چند سال محروم شوی؟ بله، هیچکس از من حمایت نکرد. مجاهد خذیراوی یک بازیکن ملی بود. نه تنها باشگاهم بلکه تمام فوتبال باید من را حمایت می کرد. خذیراوی یک بازیکن ملی بود که برای تیم ملی زحمت کشید. بعد از آن اتفاق تلخ باید از من حمایت می شد و یک نفر می آمد دستم را می گرفت ولی هیچکس این کار را نکرد.
کمی شفافتر در باره این موضوع حرف بزنیم. بعد از سالها بهتر نیست کمی درباره حقایق حرف بزنی؟ این روزها اتفاقات مختلفی مانند همان اتفاقی که برای تو افتاد در فوتبال ایران رخ میدهد ولی هیچوقت کسی مانند تو محروم نمیشود... این حرف کاملا درست است. من مظلوم واقع شدم. مجاهد خذیراوی یک آدم مظلوم بود که برای نابود کردنش هر کاری کردند. هر جا می روم این حرف را می زنند. من بازیکنی بودم که تکنیک داشتم و سرعتی بودم. قصد ندارم از خودم تعریف کنم اما الان در فوتبال ایران یک نفر را می بینم مانند من فوتبال بازی می کند؛ خسرو حیدری بازیکن استقلال که تازه کند است و سرعت من را ندارد. کی بود اینها را درک کند؟ بعد از اتفاقی که در زندگیام رخ داد آن حمایتی که باید از سوی باشگاه، فدراسیون فوتبال و اشخاص مختلف میشد، از من نشد. نگذاشتند که دوباره به فوتبال برگردم.
خود تو مقصر اصلی بودی. شاید هر بازیکن دیگری هم جای تو بود، چنین رفتاری با او میشد.
من مقصر نیستم. من یک بچه 18 ساله بودم که از آبادان بلند شدم آمدم تهران. باید از من حمایت میکردند. من اصلا کمک نمیخواستم، ای کاش حداقل شرایطم را بدتر نمی کردند. خیلی حرفها دارم که بزنم. مجاهد خذیروای مگر چه هیزم تری فروخته بود که باید اینطور با او برخورد میکردید. باید کاری میکردند که برگردم و دوباره بازی کنم. فوتبال در ذات من بود و هست. الان بچههایی که هیچ چیز را نمی دانند می گویند تو فلان کار را کردی و باید برای همیشه محروم میشدی ولی اگر از من حمایت می شد الان همه چیز فرق میکرد. خذیروای میتوانست بهترین بازیکن ایران شود.
فکر میکنی چرا حمایت نشدی؟ نمیدانم. مانده ام چرا از من حمایت نکردند و نمیکنند. مجاهد یک آدم تنهاست که باید قربانی میشد. من مقصر نبودم به خدا.
این اتفاقات هنوز در فوتبال ایران رخ میدهد اما هرگز برخوردی به آن شدتی که با تو شد، با کسی نمیشود. شما همه چیز را میدانید. الان دوست دارم مردم حقیقت را بفهمند. باید یکی قربانی میشد که آن آدم من بودم. حالا ما کلی با هم بحث کنیم و بگوییم چرا اینطوری شد. شما هر روز مشابه اتفاقاتی که برای من افتاد در فوتبال ایران میبیند اما چرا کسی قربانی نمیشود؟ آنها میخواستند من را قربانی کنند که این کار را کردند.
«آنها» چه کسانی هستند؟ چرا تمام حرفهایت را نمیزنی و به صورت شفاف همه چیز را نمیگویی؟ منظور من آدم خاصی نیست. من کل فوتبال را میگویم. تمام آدمهای فوتبال من را نابود کردند. جوی درست کردند که خذیراوی دیگر برنگردد. هیچکدام از آدمهای این فوتبال من را نخواستند. اگر کسی بود شاید میتوانست جلوی نابودی من را بگیرد.
ولی تو نگفتی که آیا شخصی به صورت مستقیم مقصر بوده یا نه؟ بله، این وسط آدمی بوده که مقصر صد در صد باشد.
این آدم بازیکن بوده؟ بازیکن مقصر که زیاد بود! ولی بیشتر مدیران استقلال بودند که من را رها کردند و چشمشان را روی همه چیز بستند. مگر الان خیلی از بازیکنان این کارها را نمیکنند؟ حتی فیلمشان هم بیرون آمده. حالا که من دیگر نیستم پس چرا با کسی برخورد نمیکنند؟ به جرات میگویم خیلی از بازیکنان ایران کاری بدتر از کار من را انجام می دهند ولی کسی به آنها چیزی نمیگوید. آدمی که باید قربانی می شد، شد. دیگر کسی نباید قربانی شود. مگر برخی از بازیکنان را منشوری نکردند ولی آخرش چه شد؟ بدون اینکه به اندازه من محروم شوند، آزاد شدند و توانستند بازی کنند. چه کسی واقعا این بازیکنان را خراب کرد؟ هیچکس. همه تلاش کردند آنها دوباره برگردند و این اتفاق افتاد. ولی چرا کسی این کار را برای من نکرد؟
یعنی فکر میکنی باید خیلی از بازیکنان ایران محروم شوند. من فقط مثلا برایتان بزنم. با تیم ملی مقابل تایلند بازی داشتیم یک بازیکن ما کارهایی کرده بود که می خواستند بین دو نیمه او را شلاق بزنند! ولی همان مسئولین فدراسیون فوتبال رفتند از بازیکن حمایت کردند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد. یک چیزهایی هست که من اگر بخواهم بگویم خیلیها باید بیایند جواب بدهند. کلی حرف دارم چون من را قربانی کردند تا به مردم بگویند ما حواسمان به بازیکنان فوتبال هست. الان چرا این کار را نمیکنید؟ من را از زندگی عقب انداختند، از فوتبالم. همه چیزم را گرفتند، فوتبال همه چیز من بود. خیلی دوست دارم امروز بیایند دست من را بگیرند و حمایت کنند. اما کسی نیست دنبال مجاهد خذیراوی بیاید و دستم را بگیرد. فوتبال در ذات من است. به خدا من همان مجاهد قدیمیام فقط باید حمایت شوم. اگر یک نیمفصل به من فرصت بدهند برمیگردم و همان بازیکن سابق میشوم. اینکه بروم تمرین و برگردم خانه هیچ فایدهای ندارد. من باید بازی کنم. در این چند سال فهمیدم بعضیها یا نمیخواهند من برگردم یا اینکه دستور دارند کاری کنند که برنگردم. شاید امیر قلعهنویی در استقلال و مجید جلالی در فولاد دوست داشتند به من فرصت بدهند اما کسانی جلوی آنها را گرفتند. نمیدانم حقیقت چیست.
شاید حقیقت این است که بابت آن اشتباه باید قید فوتبالت را بزنی. این برای من ناراحت کننده است. من تاوان اشتباهم را دادم. از نظر خانوادگی و فوتبالی اذیت شدم. اگر من بخواهم با شما درد دل کنم باید یک کتاب بنویسید. الان هر چی بگویم فایدهای ندارد. کیست که توجه کند. کیست که فردا بیاید دستم را بگیرد و بگوید برگرد به فوتبال.
روزهای بعد از آن اتفاق را خوب یادت هست؟ میتوانی بگویی چه شرایطی داشتی؟ خیلی سخت بود. اصلا نمیتوانم فکر آن روزها را کنم. هر کس، هر حرفی دوست داشت به من میزد. انگار 100 سال برایم گذشت. اگر از شما زندگی و کارتان را بگیرند چه اتفاقی میافتاد؟ فوتبال همه چیز من بود، همه وجود من بود. از بچگی با فوتبال بزرگ شدم. شب ها توپ فوتبال بغل من بود، حتی همین الان. اما آنها آمدند فوتبال را از من گرفتند. نگذاشتند به رویاهایی که داشتم برسم. میخواستم کارهای بزرگ کنم. بچه که بودم رویاهایی داشتم. شاید کمی به آرزوهایم رسیدم اما این تمام خواستههای مجاهد خذیراوی نبود. من را نابود کردند. دوست داشتم همان موقع زندگیام تمام شود. ولی ایستادم و با همه چیز جنگیدم. الان مشکل چیست؟ چرا نمیخواهید مجاهد سرپا بایستد؟
وقتی آن اتفاق افتاد تو مدتی محو شدی. در آن روزها چکار میکردی؟ من در اکباتان خانه داشتم و تنها راه درآمدم آرایشگاهی بود که در ولیعصر داشتم. اموراتم میگذشت و تا مدتی از تمرینات به دور بودم. وقتی محرومیتم تمام شد به استقلا برگشتم و قرارداد بستم. بعد از آن به فولاد رفتم. واقعا از مسئولان این تیم ممنون هستم چون در استقلال شرایطی بحرانی داشتم. اگر فولاد نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میآمد. مایلیکهن در این تیم به من فرصت داد و داشتم آمده میشدم که متاسفانه در بازی فولاد و پیکان دوباره مصدوم شدم. اگر آن موقع آسیب نمیدیدم شاید الان همان مجاهد آماده بودم.
وقتی آن اتفاق برای تو افتاد شایعات زیادی دربارهات وجود داشت. از زندان گرفته تا صادرات....! تمام این شایعات دروغ بود. من زندان نرفتم. جوی درست کرده بودند که هر روزنامهای درباره من یک چیز مینوشت.
حتی حرف از شلاق خوردن تو بود... نه، اصلا این چیزها نبود. من فقط محروم شدم، همین. آنها میخواستند من را نابود کنند که این کار را با موفقیت کردند. اینکه میگویند من شلاق خوردم، یا .... صادرات میکردم امارات، اصلا درست نبود. اگر میخواستم از این کارها کنم اصلا چرا وارد فوتبال شدم؟ چرا آمدم در یک شهر غریب؟ در همان آبادان میماندم که راحتتر این کارها را انجام میدادم. من یک بچه کوچک بودم، اصلا میتوانستم چنین کارهایی کنم؟
بعد از آن ماجرا برخورد مردم با تو چگونه بود؟ خیلی از آنها من را درک می کردند. طرفداران همیشه به من لطف دارند و می گفتند حیف شد که این بلاها سرت آمد. من آدم ساکتی بودم و واقعا کاری به کسی نداشتم. حقم نبود این بلاها را سرم بیاورند. من قربانی این فوتبال شدم.
منبع: مجله همشهری سرنخ