آفتابنیوز : آفتاب: بهزاد نبوی در گفتو گوی مشروحی با مجله «نسیم بیداری» به برخی از چالش ها وحوادث دهه شصت از جمله در زمینه جنگ تحمیلی پرداخته است.
بخش هایی از این گفتو گو به این شرح است:
امام(ره) با طرح ولایت مطلقه می خواست اعلام کند که اموری مانند بانک، بیمه و...جز احکام ثانوی نیست بلکه این امور حکومتی است واز ملزومات هر حکومتی به شمار می رود. بسیاری از منتقدین بر این باور هستند که امام با اعلام ولایت مطلقه فقیه به دنبال تمرکز قدرت در دستان خود بود.اما اگر به درستی وقایع ان دوره مورد ارزیابی قرار گیرد در می یابیم که امام برای راهگشایی وبن بست زدایی از مسائل کشور از این مفهوم استفاده کردند.
امام(س) درزمینه اختلافات شورای نگهبان و مجلس با اشاره ولایت مطلقه اعلام نکردند که در این زمینه نظر من صائب است بلکه تاکید کردند اگر بیش از دوسوم نمایندگان به قانونی که توسط شورای نگهبان رد شده است رای دهند، آن قانون لازم الاجرا خواهد بود. پس از این تصمیم ، با مراجعات وابراز نگرانی های برخی از افراد، امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای حکمیت بین شورای نگهبان ومجلس تاسیس کردند.
من به عنوان وزیر کابینه ازماجرای مک فارلین از طریق تریبون نماز جمعه مطلع شدم وبسیاری از مواردی که در نامه استعفای غیر رسمی به آن اشاره شده است نشان از آن داشت که نه تنها اعضای کابینه که نخست وزیر نیز از این اقدامات بی خبر است.
اصولا پس از انقلاب با تصویب قانون حفاظت وتوسعه صنایع ایران،روند مصادره ها وملی کردن ها که اتفاقا در بخش عمده ان دولت آقای موسوی هیچ نقشی نداشت، بخش خصوصی بزرگ وقدرتمند کشور کاملا از بین رفته بود وکسی توانایی خرید واداره مستقل صنایع بزرگی چون ایران خودرو یا ماشین سازی تبریز و...را نداشت.
در آن دوره حدود700 واحد صنعتی مرتبط با بخش خصوصی را ایجاد ویا تقویت کردیم.دولت در حد امکان از این بخش حمایت می کرد. این نکته راهم باید تاکید کنم دولت آقای موسوی هیچ گاه به دنبال سوسیالیستی کردن اقتصاد کشور نبود.
بعضی از منتقدین دولت در ماه های ابتدایی فعالیت دولت در شورای اقتصاد تاکید می کردند که برنامه ریزی در اسلام وجود ندارد. این افراد برای ما آیه قرآن می خواندند که اگر تقوی پیشه کنید نعمت های الهی از زمین وآسمان بر شما باریدن خواهد گرفت.
سپاه در سال های میانی جنگ طرح هایی با عنوان «به سوی کربلای 1 و2» را طرح کرد که با توجه به امکانات کشور این طرح قابلیت اجرا نداشت.در طرح بلند پروازانه به سوی کربلای دو، اماده سازی وتجهیز 1200 گردان رزمی پیش بینی شده بود. این در خواست برای اجرا به ده ها برابر منابع مالی کشور نیاز داشت، در نتیجه امکان عملی کردن ان در حد صفر بود.
من در اینجا قصد قضاوت درباره صحت استراتژی جنگی ما در سال 67 ندارم.بلکه می خواهم تاکید کنم که مشکلات مالی کشور سبب ناکامی های ما در خوزستان نبود، زیرا ما پس از انتقال نیرو های خود به غرب کشور در این منطقه اصولا سازمان رزمی نداشتیم که برای ادامه مقاومت به پشتیبانی نیاز داشته باشد.در سلسله حملات جدید عراق احتمالا بنا به تجربه قبلی ارتش عراق تنها تا نقاط مرزی پیش روی می کرد و تجاوزی به درون خاک ما انجام نمی داد.به یاد دارم در جلسه ستاد فرماندهی کل قوا، یکی از فرماندهان ارشد نظامی اعلام کرد که اگر عراق بخواهد می تواند در مدت 3 ساعت دزفول یا آبادان وخرمشهر را اشغال کند ویا در کمتر از 8 ساعت اهواز را به تصرف در اورد وما نیز امکان هیچ گونه مقاومتی را نخواهیم داشت. کاملا قابل مشاهده است که این تحولات هیچ کدام جنبه اقتصادی نداشت.
با آزادی خرمشهر عملا 95درصد مناطق اشغال شده کشور از تصرف عراق خارج شد و5 درصد دیگر مناطق اشغالی نیز مناطقی بودند که اکثرا فاقد ارزش استراتژیک به شمار می رفتند.
[با اشاره به این اظهار نظر رئیس جمهور مبنی بر اینکه اگر ما در مصدر امور بودیم اجازه نوشیدن جام زهر را به امام نمی دادیم]به نظر من آقای احمدی نژاد از واقعیت های ان روز جنگ اطلاع چندانی ندارد. مسولان وفرماندهان نظامی ان دوران باید در فرصتی مناسب وضعیت کشور و جبهه های جنگ در سال 67 را برای وی توضیح دهند تا آقای احمدی نژاد تصویر ودرک درستی از حوادث ان روزگار پیدا کند.
شهید رجایی انسانی صادق، ساده زیست به معنای واقعی وبا گرایش های انقلابی متناسب با شرایط زمان ومکان بود.مهم تر اینکه زمان نخست وزیری وریاست جمهوری ایشان خیلی کوتاه بود وفرصت برخورد با وی برای مخالفان پیش نیامد.رجایی فردی کاملا وارسته بود. هنگامیکه به وی پست نخست وزیری پیشنهاد شد، طبق معمول که به صورت هفتگی به سازمان می امد وبا هم گفت وگو داشتیم به من گفت:« بهزاد می دونی چی شده، به من پیشنهاد نخست وزیری شده است» با شنیدن این خبر هردو به شدت خندیدیم. اصولا انسان های وارسته معمولا خود را کمتر از چیزی می داند که دیگران ارزیابی میکنند. بعد از اینکه به پست نخست وزیری نیز رسید وی اصطلاح جالبی داشت و با شوخی همیشه می گفت «اشکال من این است که اولین بار است که نخست وزیر شده ام وهنوز نخست وزیری را بلد نیستم.» در اولین دیدار پس از انتخاب به سمت ریاست جمهوری، با فروتنی رو به من کرد و گفت:«بهزاد! دیدی چه اتفاقی افتاد.تازه راه وروش نخست وزیری را یاد گرفته بودم که رئیس جمهور شدم. مشکل اینجا است که اولین باره رئیس جمهور می شوم وبلد نیستم چه کار کنم؟!»
در ابتدای فعالیت آقای رجایی در سمت ریاست جمهوری، برخی سیاسیون فردی را به عنوان وزیر کشور به وی پیشنهاد می کرند. شهید رجایی این فرد را نمی پسندید. همین امر هم سبب شده بود که وی از من بخواهد که آن وزارت را قبول کنم. ایشان معتقد بود با معرفی من پشنهاد دهندگان ان شخص، بر انتخاب قبلی خود پافشاری نخواهند کرد. من به اقای رجایی گفتم چرا ازآقای مهدوی کنی نمی خواهید این پست را بپذیرد. وی پاسخ داد ایشان این در خواست را نپذیرفته است. من همان جا تاکید کردم که راضی کردن اقای کنی با من. من با توجه به اینکه از موضعگیری اقای مهدوی کنی در قبال نامزد پیشنهادی آگاهی داشتم به ایشان خاطر نشان کردم که در صورتیکه این پست را نپذیرید، نامزد مورد نظر برخی آقایان وزیر کشور خواهد.همین مساله سبب شد آقای کنی به حضور در وزارت کشور رضایت دهد.پیش از اینکه من نتیجه جلسه را با اقای رجایی مطرح کنم. وی در مجلس جلسه ای با فراکسیون خط امام داشت وبحث نامزدی بنده برای وزارت کشور را طرح کرده و با واکنش منفی برخی از نمایندگان مواجه شده بود.در این جلسه شهید رجایی از من دفاع خوبی کرد وبا ناراحتی از جلسه بیرون امده بود. بعد از جلسه ایشان از من خواستند که به ملاقاتشان بروم. در آن دیدار مرحوم رجایی بسیار عصبانی بود وخطاب به من گفت با این وضعیتی که من مشاهده می کنم دیروز نوبت «بنی صدر» و«قطب زاده» بود وفردا نوبت من وتو است. من ضمن اعتراض به این تحلیل گفتم ما با بنی صدر فرقی می کنیم.او به میز ریاست جمهوری چسبیده بود،اما ما که این گونه نیستیم.با این همه به نظر می رسید که این مسله ذهن مرحوم رجایی را به خود مشغول کرده بود. از این جهت است که به نظر می رسد،به دلیل شهادت رجایی فرصتی برای تخریب آن مرحوم فراهم نشد.