آفتابنیوز : آفتاب - ابراهیم اسکافی: حضور احمدینژاد در نیویورک امسال جنجالبرانگیزتر از سالهای گذشته بود. او از هر فرصتی برای ابراز عقاید خود استفاده کرد و تقریباً تمام رسانههای بزرگ جهانی فرصت گفتو گوی رودررو با وی را در طول اقامتش در نیویورک از دست ندادند.
البته موضوعی که اینبار برخی رسانههای فارسیزبان بر آن تأکید داشتند این بود که او چرا منحصراً با رسانههای خارجی مصاحبه میکند و پاسخ سوالات رسانههای فارسیزبان را نمیدهد.
نخستین بار این موضوع را خبرنگار بیبیسی فارسی هنگام خروج وی از سازمان ملل با وی مطرح کرد اما احمدینژاد پاسخی جز تکان دادن پی در پی دستها و سر از خود نشان نداد.
بعد از مصاحبههای جنجالی احمدینژاد با چندین رسانه معتبر جهانی، برخی از روزنامهنگاران خارج از کشور تصمیم گرفتند طی نامهای دستهجمعی از وی تقاضا کنند که به سوالات آنها هم پاسخ دهد.
اگرچه احمدینژاد کارهای غیرمترقبه زیادی انجام میدهد، از قبیل بهبود روابط با مصر تا پایان وقت اداری و خودکفایی بنزین در یک هفته، اما پاسخ ندادن وی به این نامه کاملاً قابل پیشبینی بود چون هیچ سودی در بر نداشت.
نامه مزبور عنوان «روزنامهنگاران تبعیدی» را در زیر خود داشت، بنابراین حتا اگر او حاضر میشد با گشادهرویی به سوالات آنان جواب دهد، نفس به رسمیت شناختن هویت نویسندگان نامه، خود مهری بود بر عدم آزادی بیان در ایران و تبعید روزنامهنگاران. البته شاید اگر او به همه پرسشها جواب میداد و در ضمن به تمام روزنامهنگاران اماننامه برای ورود به ایران میداد، میشد باور کرد که اوضاع آزادی بیان در ایران آنقدرها هم که آنها ادعا میکنند، وخیم نیست.
در هر حال، احمدینژاد که هیچگاه حتا پیش از دولت نهم هم حاضر نشده بود با رسانههای اصلاحطلب گفتو گو گند، اینبار هم ترجیح داد از کنار نامه با بیاعتنایی بگذرد. اما گویا مخاطب این نامه فقط احمدینژاد نبود.
نامه سرگشاده 67 روزنامهنگار خارج از کشور علاوهبر تقاضای مصاحبه، که چندان جدی نبود؛ در حقیقت اعلام هویت عدهای از شهروندان خارج از کشور بود که خودشان را از این پس با این نامه «روزنامهنگار تبعیدی» میخواندند. اگر چه بیگمان برخی از روزنامهنگاران امضاکننده هدفی جز گفتو گو با احمدینژاد نداشتهاند که دقیقاً در راستای عمل به روزنامهنگاری حرفهای است؛ این احتمال هم وجود دارد که برخی دیگر از امضاکنندگان که پیش از این روزنامهنگار محسوب نمیشدند، با امضای نامه خواسته باشند قبایی برای خود بدوزند. عنوان روزنامهنگار احتمالاً برخی از مشکلات مهاجرت و پناهندگی را برطرف میکند.
این موضوع از دید برخی منتقدان دور نماند و اندکی پس از انتشار نامه، مدیر سایت روزنامهنگار آزاد در یادداشت شدیداللحنی نویسندگان نامه را با القابی نه چندان زیبا خطاب قرار داد و سابقهی روزنامهنگاری آنان را زیر سوال برد.
او که گویا اطلاعات جامعی در مورد برخی از امضاکنندگان دارد، وضعیت برخی از نویسندگان را تشریح کرده و مدعی شده است برخی از آنها حتا یک روز هم در ایران روزنامهنگار نبودهاند.
در این میان به داستان مهیج یکی از از نویسندگان به نام ش.ش نیز اشاره میکند که با شرحی که بیشتر شبیه به فیلمهای جنایی است مدعی شده است در حالی که در انتظار اعدام بوده است خودش را وارد صف آزادشدگان کرده و از زندان گریخته است! نویسنده این سایت مدعی است که نویسندگان آن نامه با این اقدام قصد مخدوش کردن نام روزنامهنگاران را داشتهاند.
ژیلا بنییعقوب روزنامهنگار فعال در داخل کشور طی یادداشتی در وبلاگش به این موضوع واکنش نشان دارد و او هم از سوءاستفاده از نامه روزنامهنگاران گله کرد: «این درد امروز و دیروز ما روزنامهنگاران نیست. سالهاست که خیلیها میگویند روزنامهنگارند اما نیستند! شاید خیلیهایشان تقصیری ندارند و قصد ندارند دروغ بگویند. شاید واقعاً خودشان هم دچار شبهه شدهاند.» در انتهای نامه نیز نوشت: «کاش کسانی که برای این نامه امضا جمع میکردند اصراری نداشتند تعداد امضاها را بالاببرند. چه اشکالی داشت آن را با امضای سی نفر منتشر میکردید که واقعاً به عنوان روزنامهنگار در جامعه ایران شناخته شدهاند. فکر میکنم با کمی دقت میتوان آسیبهای کمتری به جامعه روزنامهنگاری وارد کرد.»
سایت خودنویس که نامه 67 روزنامهنگار را منتشر کرده بود از انتشار یادداشت شدیداللحن سایت روزنامهنگار آزاد به دلیل تکراری بودن آن خودداری کرد، اشارهای به یادداشت بنییعقوب کرد و در نوشتههای دیگری سعی کرد به اتهامات پاسخ دهد. سردبیر سایت در یادداشتی انتساب جمعآوری امضا به سایتش را رد کرد و نوشت: «نکته مهم این است که مرجع معینی برای تأیید هویت روزنامهنگاری عملاً وجود ندارد.» یکی از امضاکنندگان نامه نیز در همان سایت سعی کرد به جای آن که سوابق امضاکنندگان را برشمارد، تعریف روزنامهنگاری را آن قدر وسیع کند که همه به راحتی در آن جا بگیرند.
پیش از این نیز در میان روزنامهنگاران خارج از کشور زیر سوال بردن هویت روزنامهنگاری دیگران مرسوم بوده است. چند ماه پیش وقتی (روزآنلاین) سایت فارسی زبان خارج از کشور با خانم رهنورد مصاحبهای کرد و نظر وی را در مورد ارتباط سایت (جرس) ارگان روشنفکران دینی خارج از کشور و نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات پرسید، با انتقاد جدی گردانندگان آن سایت روبرو شد. در واکنش به این انتقادِ روشنفکران دینی، برخی از روزنامهنگاران سایت روز در شبکه اجتماعی فیسبوک اساساً روزنامهنگار بودن گردانندگان سایت روشنفکران دینی را زیر سوال بردند. جالب این است که همانهایی که روزنامهنگاری وزیر اسبق ارشاد را زیر سوال میبردند، اکنون به خاطر قرار گرفتن نامشان در فهرست روزنامهنگاران تبعیدی، هویت روزنامهنگاریشان زیر سوال رفته است. پایین آوردن سطح بحثهای انتقادی، در سطح زیر سوال بردن هویت طرف مقابل، تیغی دولبه است و ممکن است گریبان هر کسی، از جمله خود فرد را هم بگیرد.
از بحثهایی که حول و حوش درخواست روزنامهنگاران از احمدینژاد درگرفت و شاید تا مدتی ادامه پیدا کند، میتوان به مطالعه جامعهی روزنامهنگاری و فعالان سیاسی خارج از کشور پرداخت.
یکم؛ سطح واژگانی بحثها و اتهامات شدیداللحنی که هر گروهی علیه مخالفان خود به کار میبرد، نشان میدهد که روابط این افراد با یکدیگر ظاهراً چندان محترمانه نیست و در ضمن برای انتشار مطالب خود مقید به نظارتهایی از نوع سردبیری نیستند و بنابراین هر نوع اتهام و دشنامی را میتوان در لابلای بحثها دید.
دوم؛ جامعه روزنامهنگاری خارج از کشور این استعداد را دارد که بهجای پرداختن به مسائل بیرونی و حرفه خبرنگاری، ناگهان به شدت درگیر مسائل درونی خود شود و تا حد زیر سوال بردن همدیگر بحثها را با حرارت پیش ببرد.
در چند ماه اخیر زیر سوال بردن رسانههای رقیب و نیز روزنامهنگاران دیگر رسانهها، بحثی متداول در میان روزنامهنگاران خارج از کشور بوده است.
سوم؛ با وجود تمام مشکلاتی که روزنامهنگاران ایرانی عموماً با آن دست و پنجه نرم میکنند، از قبیل عدم تضمین شغلی، عدم تأمین مالی و مشکلات امنیتی، همچنان نام روزنامهنگار و خبرنگار اعتبار خاصی دارد تا حدی که سوءاستفاده از نام این حرفه با واکنشهای تندی در فضای عمومی روبرو میشود.