آفتابنیوز : آفتاب: نوشته "دو روز مانده به کودتا " به قلم دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکتر مصدق/ به نقل از روزنامه باختر امروز:
ساعت 30/11 دیشب چند افسر مسلح و قریب 50، 60 نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر به دست، مثل راهزنان که در کتابهای افسانه قرون وسطایی خواندهاید به خانه من ریختند و بدون اینکه حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل 11 ماهه و مادرش مرا به سعدآباد- کاخ سلطنتی - توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اتاق خانهام نیز تا ساعت چهار صبح، 12 سرباز بیتوته فرمودند.
در این مقاله نمیخواهم ماجرای این جنایت - این کودتای ننگین - این دستبرد و تجاوز «شاهنشاهی» را به حقوق ملت شرح دهم، بلکه میل دارم حقایقی را که تا امروز قسمت مهم آن از مردم مخفی مانده است ذکر کنم:
یک هفته بعد از واقعه نهم اسفند در جراید مرکز منعکس شد که من برای عرض گزارش درباره هیأت اعزامی ایران به بغداد به حضور ملوکانه شاه شرفیاب شدهام! آن روز که ملاقات من با شاه قریب دو ساعت و نیم طول کشید شاید تنها حرفی که نزدیم موضوع هیأت اعزامی بغداد بود.
پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت من دیگر تا آن وقت به دربار نرفته بودم ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم. دیدم شاه از دکتر مصدق گله میکند و میگوید مصدق از من رنجیده است به گمان اینکه در حادثه نهم اسفند من دست داشتهام، شما چه میگویید؟
بیپروا به او گفتم من تردید ندارم اعلیحضرت؛ به وجود آورنده این صحنه شرمآور بودهاید. بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند نگاه کرده، گفتم: به من بفرمایید تا کجا میخواهید بروید، آیا اعمال فاروق برای شما درس عبرتی نیست؟
فاروق تا توانست نوکری انگلیسها را کرد. پشت به ملت خود تا آنجا رفت که تاج و تخت خویش را در روز موعود از دست گذاشت، آیا شما هم از آن راه میخواهید بروید؟
اینها که به شما نصیحت میدهند با نهضت مردم جنگ کنید چه کسانی هستند؟ مگر شما چه بدی از این ملت دیدهاید که در صف اول مخالفان قرار میگیرید؟
آن روز خیلی صحبت کردیم بالاخره به او گفتم یکبار در سیام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید و آیا خیال میکنید ممکن است آن آزمایش را تکرار کرد؟
دربار در تمام طول 10 سال اخیر قبلهگاه هرچه دزد، هرچه بیناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیهگاه خارجیان و نقطه اتکای سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است.
من در طول 12 سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوشخط و خال که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سردرهم میکشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را میزند سر فرود نیاوردهام و این آخرین دفعه هم که به ابتکار خودش نشان همایون به من داد هرگز نشان اهدایی او را به سینه نزدم زیرا میدانستم که این «همایون» از قماش همان «همایونهایی» است که 50، 60 (راجه) نظیر او را انگلیسها در موقع اشغال هند در خاک وسیع آن کشور ایجاد کردهاند.
این جوان هوسباز با یک چنین اندیشه خام و احمقانهای فراموش کرده بود ملتی وجود دارد که همه این مبارزات و جهاد ملی شدن نفت در طرد نفوذ شوم استعمار انگلستان از اوست. دربار دشمن همه آزادمردان، وطنپرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است.
به نقل از روزنامه باختر امروز / دوشنبه، 26 مرداد 1332