کد خبر: ۱۱۵۳۰۱
تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۸

گفت‌و گو با مادر لاله قبل از اعدام شهلا؛ به آرزویم رسیدم

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب(روزنامه وطن امروز): وقتی خانه‌مان در قطر را ترک می‌کردیم هر دو مرا می‌بوسیدند و به روح مادرشان قسم می‌دادند که نکند احساس تنهایی کنی و شهلا را ببخشی! می‌گفتند ما که نیستیم نروی خرابکاری کنی. قول دادم که شهلا را نبخشم. نمی‌توانم ببخشم به جز ما 70 میلیون ایرانی مجازات این زن را می‌خواهند، به جز گروه کمی که طرفدار شهلا هستند.

در این لحظه چه احساسی دارید؟

خیلی خوشحالم، به هدف و آرزویم رسیده‌ام، خدا را هزار بار شکر می‌کنم که حق را به حق‌دار رساند. این همه سال آمدیم و رفتیم. الان هم ما راحت می‌شویم، هم شهلا و هم شماها!

خانواده شهلا اقدامی برای جلب رضایت انجام داده‌اند؟

تا امروز هیچ تماس و ملاقاتی نداشتیم. 2 ساعت پیش یکی از خواهرانش به نام «جمیله» زنگ زد به موبایل پسرم، نمی‌دانم آن شماره را از کجا آورده است؟! گوشی را گرفتم و با هم حرف زدیم.

اگر امکان دارد بگویید چه تقاضایی داشت؟

می‌گفت خاک پایت هستیم، پرسیدم در این 8 سال کجا بودید؟! گفتند حتی شیراز آمده‌ایم تا رضایت بگیریم که واقعیت ندارد، گفتم چرا باید ببخشیم؟ بروید از خواهرتان بپرسید چرا 2 بچه را بی‌مادر کرد، مرا بی‌لاله کرد. خواهر شهلا گفت که نمی‌دانیم خواهرم چرا این کار را کرده است؟

یعنی او هم پذیرفت خواهرش قتل کرده؟

بله، طوری حرف زد که یعنی پذیرفته. بعد گفت تا او را به جای شهلا قصاص کنیم که گفتم چرا؟ برادر را به‌جای برادر و خواهر را به‌جای خواهر مجازات نمی‌کنند، باز می‌خواست به حرف زدن ادامه دهد که خواستم دست از سرمان بردارد.

کی با خبر شدید شهلا اعدام می‌شود؟

شب دوشنبه، سریع از قطر به تهران آمدیم.

پسران لاله نیامدند؟

«عرفان» که نیازی نبود چون سن قانونی ندارد و پدر – ناصر- قیم و ولی قهری است. «علی» هم مشکل سربازی داشت حتی امروز رفت سفارت ایران در قطر تا نامه بگیرد اما نشد.

نوه‌هایت چه نظری دارند؟

علی که نخستین کسی بود که جنازه مادرش را دید، هرچه بزرگ‌تر شده، بیشتر اصرار به قصاص شهلا دارد. می‌گوید تا نبینم باور نمی‌کنم او اعدام شده است. عرفان هم این نظر را دارد. آنها خیلی ناراحت هستند با وجود اینکه من، خاله‌ها و دایی‌اش نمی‌گذاریم احساس تنهایی کنند اما هیچ‌کدام نمی‌توانیم جای خالی لاله را پر کنیم. الان علی بهترین فوتبالیست قطر است. همیشه می‌گوید مامان‌بزرگ بازی ما را در تلویزیون ببین، باور کنید مدام گریه می‌کنم این بازی‌ها و افتخارات نوه‌هایم را باید لاله می‌دید و قربان‌صدقه بچه‌هایش می‌رفت.

علی و عرفان وقتی به ایران می‌آمدید چه خواستند؟

وقتی خانه‌مان در قطر را ترک می‌کردیم هر دو مرا می‌بوسیدند و به روح مادرشان قسم می‌دادند که نکند احساس تنهایی کنی و شهلا را ببخشی! می‌گفتند ما که نیستیم نروی خرابکاری کنی. قول دادم که شهلا را نبخشم. نمی‌توانم ببخشم به جز ما 70 میلیون ایرانی مجازات این زن را می‌خواهند، به جز گروه کمی که طرفدار شهلا هستند.

یعنی هیچ گذشتی در کار نیست؟

هیچ گذشتی!! اولا به‌خاطر خدا، من نه کینه‌ای، نه دعوایی و نه کاری با شهلا داشتم تا حالا هم بی‌حرمتی‌ای به او و خانواده‌اش نکرده‌ام. او جنایت مرتکب شده و باید اعدام شود.

پای چوبه‌دار، شهلا چه بگوید او را می‌بخشی؟

اگر حرفی برای گفتن داشت در این 8 سال می‌گفت، هر حرفی بزند او را نخواهم بخشید. او دروغ‌گوی خوبی است. بگذارید حرف بزند. مطمئن هستیم شهلا قاتل بود و تنهایی این کار را کرده، مگر قطره خون روی تشک را کسی اطلاع داشت؟ خودتان که در صحنه بازسازی بودید، پس چه حرفی می‌خواهد بزند که ما او را ببخشیم، التماس هم فایده ندارد مگر او به التماس‌های لاله توجهی کرد.

ناصر چه می‌گوید؟

وقتی از دادسرا به خانه خواهرش آمدیم خیلی خوشحال و شاد بود. او هم می‌خواهد قصاص لاله را ببیند.

مطمئنید؟ شهلا دیگر با او تماس ندارد؟

نمی‌دانم اما این‌طوری نشان می‌دهد.

دختران‌تان چه می‌گوید؟

همه قصاص می‌خواهیم و بعد از این 8 سال محکم‌تر شده‌ایم و مطمئن‌تر که کسی جز شهلا قاتل نیست.

در این 8 سال لاله را در خواب دیده‌اید؟

خیلی، مدتی می‌شد که لاله به خوابم نمی‌آمد؛ در بیداری گله‌ می‌کردم و به خوابم آمد. نمی‌‌دانید چقدر نورانی بود، در آغوش هم فقط یکدیگر را می‌بوسیدیم.

لاله در خواب‌های‌تان از شهلا حرفی زده بود؟

در خواب من خیر! به‌جان نوه‌هایم اهل دروغ نیستم اما همان روزهای اول به خواب یکی از دایی‌هایش که آدم معتقدی است و همدیگر را خیلی دوست داشتند، رفته بود و در آنجا گفته بود که یک زن قاتل وی است و خیلی سخت و طولانی می‌شود تا او را بگیرند.

حرف آخر؟

از 8 سال پیش تاکنون سیاهپوش شده‌ام، از فردای اعدام شهلا دیگر لباس عزا را از تنم درمی‌آورم البته چند روز بعد به خاطر محرم سیاه می‌پوشم، دیگر می‌خواهم کمی شاد باشم. 
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین