کد خبر: ۱۱۶۰۷۹
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۳۸۹ - ۲۲:۵۱

تأملی مجدد بر قیام حسینی

دکتر محمدرضا عباسی‌فرد
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا عباسی‌فرد: غم و شادی دو احساس متضاد و واکنش‌هائی هستند که به‌طور طبیعی بر انسان در مواجهه با آنچه می‌خواهد یا نمی‌خواهد عارض شده و به اختلاف مراتب او را تحت تأثیر قرار می‌دهند. 

منشأ عروض این حالات به‌طور اعم اغلب عاطفه و در موارد معدودی عقل و اندیشه می‌باشد. با این تفاوت که عمق و پایداری در مواردی که علت غم و شادی عاطفه است با آنچه که غم و شادی زیربنائی از عقل و اندیشه دارد، متفاوت است و می‌توان گفت نقطه اوج و فراگیری آن در جائی است که سبب عقل و عاطفه توأماً جمع می‌شود. از معدود حوادثی که تمام ظرف وجود زمان و مکان و افکار را پرنموده و گذشت قرون و اعصار آن را کهنه نساخته حادثه جانسوز و دلخراش عاشورا در سرزمین عشق و ایثار کربلا و شهادت مظلومانه سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام و اصحاب و یاران باوفا و فداکارش می‌باشد. 

در این واقعه عظیم تمام علل و عوامل برای تشخیص عقل و تحریک عاطفه در حد اعلاء وجود دارند که شرح و بیان تمام واقعیت آن نه در این مقال که در عالم امکان نمی‌گنجد، ولی حقیقتی که در آسمان‌ها و ملأ بالا و در عرش خدا یاد و ذکر آن مایه بهت و حیرت اولیاء و انبیاء و فرشتگان مقرب است در تجلی قابل درک آن برای خاک‌نشینان عقول قاصر را محروم ننموده و پنجره‌ای از نور معرفت را به روی مشتاقان و شیفتگان زمینی گشوده‌اند تا به قول معروف: 

«آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید» 

از نظر عاطفی آنان که با حسب و نسب امام حسین‌(ع) آشنا هستند، آنان که دوران جاهلیت و جامعه عرب قبل از طلوع اسلام را می‌شناسند، آنان که دین حیات‌بخش اسلام و کتاب آسمانی آن را درک نموده‌اند، آنان که زحمات پیامبر اسلام و مقام و موقعیت امیرمؤمنان و جایگاه رفیع فاطمه‌زهرا سلام‌اله علیها را فهم و درک نموده‌اند و بالاخره وقتی دقت شود که چه کسانی و با چه سوابقی و چرا و چگونه عرصه را بر سلاله نبوت و امامت تنگ نمودند که شبانه از شهر و دیار و از مدینه جدش خارج شود و هم آنان به چه شیوه‌های زشت و ناپسندی متوسل شدند که امام حسین(ع) حج خود را مبدل به عمره نموده و قبل از موسم و انجام کامل مراسم حرم امن الهی را ترک و سر به بیایان می‌گذارد و محبوب‌ترین بندگان خدا در سخت‌ترین شرایط از نظر عده وعده و پشتیبانی و آذوقه و امکانات با اشقیا و دون صفتانی مواجه می‌شوند که تمام قدرت و توان همه مال و منال و زر و زور و سلاح و لشکر خود را در سایه اسلام و بنام اسلام به‌دست آورده و اکنون آن را صرف هدم و محو قرآن و اسلام و اولیاء دین می‌نمایند و آنان که فاصله مدینه تا مکه و از مکه تا نینوا این قافله را با چشم ‌دل و عینک عقل همراهی نمایند و به راز و رمز و اسرار آن بیاندیشند و آنگاه که ببینیم لشکریانی جرار با ساز و برگ نظامی و جمعیت بسیار راه پیش و پس را بر مهمان غریب و تازه‌وارد که اکثر آنان زنان و کودکان و در میان آنان افرادی پیر و بیمار وجود دارند بسته و حلقه محاصره هر روز و هر ساعت تنگ و تنگ‌تر می‌شود و اجازه رسیدن و استفاده از کمترین امکانات محدود پیرامون، حتی در حد برداشتن و استفاده از آب آشامیدن را هم به آنان نمی‌دهند و آنگاه که مجسم می‌‌کنند که لشکری به استعداد سی‌هزار نفر به اردوئی کمتر از یکصد نفر هجوم می‌بردند. 

مردان‌شان را ناجوانمردانه قلع و قمع نموده و به خیام حرم‌شان که در آن زنان و کودکان ماتم‌زده غرق اندوه هستند ددمنشانه حمله می‌کنند و به دل‌خستگانی هجوم می‌برند امام‌شان همراه تمام یاران به شهادت رسیده و پیشوا و قافله‌سالار فعلی آنان در تب و تاب است و تازه این همه گوشه‌هائی از آن صحنه دل‌خراش است قطعاً در مقابله با این صحنه‌های عاطفی دل می‌سوزد و اشک جاری می‌شود. 

اما چه کسی باور می‌کند که این گستره عظیم و فراگیر تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی و انسانی عاشورا و کربلا تنها مربوط به جنبه‌های عاطفی جنگی باشد که امور نظامی آن نیم‌روز یا کمتر از یک روز جریان داشته و اخبار آن در زمان وقوع به کندی آنهم واژگونه به کوفه و شام و مدینه رسیده است و خوب می‌دانیم که واقعه کربلا از نظر نظامی نه اولین جنگ خونین و مصاف دو لشکر متخاصم بوده و نه آخرین آن و تاریخ شاهد جنگ و گریزهای بسیار سخت و خانمان‌براندازی بوده که گاهی در جریان آن اقوام و شهرهائی از صحنه تاریخ و صفحه روزگار حذف و محو گردیده‌اند و دامنه بعضی جنگ‌ها گاهی به گستره تمام نقاط معمور و آبادان کره خاکی بوده که جنگ‌های جهانی اول و دوم و قتل عام مردم بسیاری از کشورها و بمباران هیروشیما و ناکازاکی نمونه‌هائی از آن می‌باشد و چه قتل و کشتارهائی که همین روزها در جای جای عالم توسط استکبار جهانی بر بشریت تحمیل گردیده که مردم دو کشور مظلوم عراق و افغانستان امروز بدبختی و فلاکت و مرگ برایشان تبدیل به طبیعت ثانویه شد. 

این درست است که هر وجدان بیداری از مظالمی که بر انسانیت مظلوم می‌رود آزرده می‌شود اما عمق و گستره و میزان تأثیر و طول مدت آن با واقعه جانسوز کربلا نه تنها تفاوت دارد که قابل مقایسه نیست. حادثه‌ای که نه فراموش می‌شود و نه کم‌رنگ می‌گردد و نه در محدوده جغرافیا و جوامع خاص محصور می‌شود. ملاحظه کنید گاندی شیعه و مسلمان نیست اهل جزیره‌العرب یا عراق و ایران نیست ولی مبارزات آزادی‌بخش خود را از پس قرون و اعصار و با گذشت هزار و چند صدسال ملهم از مکتب امام حسین(ع) و عاشورا می‌داند. 

بنابراین در جریان عاشورا و روابط عمیق و ناپیوستنی قلوب و دلها باید علاوه‌بر مسائل عاطفی عاملی به مراتب نیرومندتر و تأثیرگذارتر وجود داشته باشد. خصوصاً که تحریک عواطف و امور احساسی در نزد اقوام و ملل و طی قرون و اعصار و حتی نزد افرادی از یک قبیله به حدی متفاوت است که امکان فراهم نمودن اجتماعی از این دست در ابراز ارادت و عشق به امام حسین(ع) و قیام خونین حضرتش در قرون متمادی و بین اقوام و ملل بلکه در نزد اهل ادیان و مذاهب و فرق مختلف آن هم به میزانی در نوع خود بی‌نظیر تقریباً غیرممکن می‌نماید. 

اکنون اجازه می‌خواهم در صحنه مقابله حق و باطل و در نبرد نور و ظلمت عقل را به داوری خوانده و مشعل نور عقل را هادی راهمان در همراهی قافله کربلا از مدینه تا مکه و از آنجا تا فرود آمدن در قربانگاه عشق و ایثار یعنی نینوا و در ادامه راه تا کوفه و شام و برگشت به نقطه آغاز مدینه و تکمیل دائره عشق و وصول قرار خواهیم داد. 

باشد که با اهداف این واقعه عظیم که اصلی‌ترین و اساسی‌ترین تفاوت‌های این مأموریت منحصر به فرد الهی است و همین اهداف آن را از جنگ‌ها و مبارزات و کشتن و کشته‌شدن‌های عادی و مادی و دنیوی و غیرخدائیی جدا می‌سازد دست یافته‌ و آشنا شویم. 

با انتشار خبر مرگ معاویه و صدور فرمان اقدام حکام بلاد و والیان برای گرفتن بیعت از مردم خصوصاً رجال و افراد با نام و نشان حال و هوائی مدینه شهر پیغمبر و محل زندگی خانواده آن حضرت دیدنی و تبیین‌کننده و حاکم آن شهر ولید باید از سبط پیامبر امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد وقتی از حضرتش دعوت نموده و مسأله را عنوان می‌کند و حضرت پیشنهاد تأمل در موضوع را مطرح می‌نماید و با اشاره مروان حکم که نباید فرصت را از دست داد و اگر در همین مجلس اول کار را تمام نکند امکان مدیریت موضوع از دست خواهد رفت. حضرت برآشفته شده و منشور آغازین را چنین اعلام می‌کند:« ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت هستیم و ملائکه در خانه ما رفت و آمد دارند و یزید فردی است فاسق و شرابخوار که خون مردم بی‌گناه را می‌ریزید و مثل منی با مثل او بیعت نمی‌کند». 

ملاحظه می‌شود که تقابل اصلی از این قرار است که امام حسین(ع) به خدا و بندگان خدا فکر می‌کند و چیزی را برای خود یا نفسانیت خود نمی‌خواهد و یزید مخالف خدا و برعلیه بندگان خدا و حضرت سازش و همراهی با چنین عنصری را تحمل نمی‌کند ولو به قتل و شهادت خود و اصحاب و یاران و فرزندانش تمام شود و عیالاتش را نیز به اسارت ببرند. 

آن حضرت حاضر است در این راه آواره شود و شهر و دیار و همه هستی را ترک نماید و اتفاقاً به هنگام خروج از مدینه در حالیکه اهل و عیال و فرزندان خود را آماده کوچ و مهاجرت نموده، این آیه شریفه را زمزمه می‌کند: «فخرج منها خایفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین» سخن و منشوری که اعلامیه آغازین موسی کلیم در هنگام بازنمودن جبهه خداجوئی و نفی و انکار فرعون در مبارزات نجات بنی‌اسرائیل بود. 

و در همین شهر و همین شرایط است که در پاسخ اظهارنظر و تظاهر به خیرخواهی مروان که عرضه می‌دارد خیر شما و اسلام و مسلمین در قبول بیعت می‌باشد بعد از بیان کلمه استرجاع و گفتی «انالله و اناالیه راجعون» می‌فرماید: «و علی الاسلام السلام» یعنی در این صورت باید فاتحه اسلام را خواند توجه به این بیان روشن می‌سازد که حضرت همراهی و بیعت با یزید را مساوی با مرگ و نابودی اسلام می‌داند و امام ترجیح می‌دهد که خود و همة عزیرانش بر روی ریگزارهای داغ عراق و زیر آفتاب سوزان قطعه قطعه شده و شربت شهادت بنوشند تا اسلام زنده بماند تا مسلمانان بار دیگر در قید و بند و زندان جاهلیت مدرن گرفتار نشوند که خوش فرموده: «انی لا اری الموت الا سعادهً و لاالحیوه مع الظالمین الابرماً» 

ترک دیار نموده و از مدینه خارج می‌شود ولی با همه عشقی که به سرزمین وحی و حرم امن خانه خدا و زیارت و اعمال حج دارد با اعلام این منشور که: «خط الموت علی ولد دم ...»
در جستجوی صاحب‌خانه حج خود را به عمره تبدیل و در جهت انجام رسالت و مأموریت الهی خویش به طرف قربانگاهی که خدا برایش مقرر داشته راهی عراق و نینوا می‌شود هم‌آنجا که پیامبر و علی و زهرا بارها از آن سخن گفته و در مواردی به معرفی آن پرداخته بودند و پدربزرگوارش امیرمؤمنان مشتی از خاک آن را بوئیده می‌فرماید: «واها لک ایتها التربه سیحشرون منک رجالاً یدخلون الجنه بغیر حساب» 

عجب خاک و سرزمینی که بوی بهشت می‌دهد اینجا دروازه ورود بدون معطلی و بی‌چون و چرای مردانی است که روزی در اینجا محشری خواهند آفرید و امام و یارانش در حالی وارد ارض موعود می‌شود که حرّ با سپاهی به استعداد هزار شمشیرزن زبده راه را بر حضرتش بسته و چه زود معلوم شد که عبیداله‌زیاد با نیرنگ و زور و تهدید و خشونت و وعده وعید و پول و پاداش اوضاع منطقه را دگرگون نموده سران و بزرگانی که طی طومارها از امام حسین (ع) برای ارشاد مسلمین و نجات اسلام دعوت نموده‌اند تار و مار گشته یا در خانه خود خزیده‌اند. نماینده امام مسلم‌ابن‌عقیل و بعضی یاران وفادارش به شهادت رسیده و برخی در زندان و تحت مراقبت می‌باشند ولی در همین شرایط هم لحظه‌ای از رسالت الهی خود غافل نیست و از هر راه ممکن برای بیداری خفتگان و احیاء مردگان قیام و اقدام می‌کنند و هنگامی که در محاصره لشکر بودند خطاب به اصحاب خود و هم به هرکس که لیاقت درک و شنیدن سخن حق را داشت بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «می‌بینید که دنیا از ما روی برگردانده و جرعه زندگی به آخر رسیده مردم دست از حق برداشته و بر باطل اجتماع نموده‌اند ولی بدانید که مرگ در راه خدا، در راه شرف و آزادی و در راه مبارزه با ظلم و ستم جز سعادت نیست و ادامه حیاه در سایه ظلم و ستم چیزی جز ننگ و محنت نمی‌باشد.» 

سیر و آهنگ این حرکت خیلی قابل توجه است و هرچه به شب و روز عاشورا نزدیک‌تر می‌شود درس و کلاس و اعلامیه و بیانیه و منشورها رنگ و جلای خدائیشان آنقدر تجلی و ظهور پیدا می‌کند که همه فهم می‌گردند و چه زیانکاران سیه روزی بودند اصحاب یزید که حتی آن جلوه و جذبه‌ها هم در آنان تأثیر نکرد و در عوض ستارگانی که در این منظومه شمسی گرد خورشید وجود نازنین حضرتش بودند در چه حال و هوائی بودند و شاید تنها غصه‌ای که داشتند این بود که چرا فقط یک جان دارند و تنها یک بار به شهادت می‌رسند. شب عاشورا چه دیدنی بود آن هنگامی که در نظاره ماه و ستارگان و در حسرت نگاه فرشتگان آسمان اصحاب خود را جمع نموده و نگین‌وار در میان ایستاده و بعد از حمد و ثنای الهی که سخن اول و آخر او و ایده لم‌یزل و لایزالش می‌باشد با توضیح شرایط و اعلام رضایت از اصحاب و ستودن مراتب ایمان و وفا و پایمردی آنان صریحاً شرایط و عواقب و پایان راه و آخر کار را اعلام نموده و می‌فرماید: «بیعت را از شما برداشتم از تاریکی شب استفاده نموده و برای ادامه حیات و پرهیز از مرگ و در جستجوی محلی امن مرا ترک نمائید.» 

ولی آنان با سرمایه ایمان و عقیده با پای دل و جان برکف و به شوق لقا آمده‌اند.‌آنان کارشان به جائی رسیده که امامشان می‌تواند با اشاره‌ای پرده‌های مادی و حجب را برایشان کنار زده و فاصله اندک تا رفیق اعلا را برایشان مجسم سازد و ماندند، نه از سر اجبار و اضطرار بلکه با عشق و ایثار و اصرار – چنان ماندنی که «یالیتنا کنا معهم» را آرزوی دست نیافتنی مشتاقان عارف نمودند. 

اما در روز واقعه ـ روز موعود ـ روز قرب لقاـ روز وصل و روز عاشوراـ یاللعجب اهل زمین و آسمان و تمام عقل و اندیشه از این واقعه مات و مبهوت می‌شوند. 

جمعیتی که در سخت‌ترین شرایط بدون ساز و برگ جنگی و با نداشتن برج و بارو و سنگر و استحکامات در حالیکه از ابتدائی‌ترین امکانات و حتی آب و آذوقه محروم می‌باشند و بقول مرحوم محتشم: «زآن تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد فریاد العطش ز بیایان کربلا». 

در برابر لشکر مزدور و خودفروخته و فریب خورده و تا بن دندان مسلح چنان با صبرو متانت و با رعایت تمام قواعد جنگ به تنظیم و آرایش جنگاورانی پرداخته می‌شود که مرگ از برابرشان می‌گریزد و سخت باورکردنی است اما این حقیقت را ار باب تواریخ ثبت نموده‌اند که سلطان کم‌سپاه و یارانش در چنان آرامشی بودند که علیرغم آنهمه شرارات و با وجود تحمل رفتار ننگین و ضد بشری آن دیوصفتان که در جریان عاشورا و در سرزمین کربلا بزرگترین لکه ننگ را بر پیشانی تاریخ زدند آغازگر جنگ نشدند و پس از آنکه فرمان حمله و تیر و باران به لشکر پرجمعیت اما بی‌وزن و اعتبار صادر و اشرار پست شیطان‌صفت به اردوی حق و فضیلت یورش آوردند طی فرمان کوتاهی ولی به عظمت تاریخ و تمام ارزش‌هایش و به عنوان یکی از اسناد معتبر تمجید و دفاع حضرت سبحان از خلق و تکریم انسان که فرمود: «انی اعلم مالا تعلمون« فرمان دفاع و مقاومت را به این شرح اعلام می‌کند: «قوموا الی الموت الذی لابدمنه فان هذه السهام رسل القوم الیکم»
هان در پاسخ سفیرانی از جنس تیر و پیکان و نیزه و سنان بپا خیزید و در استقبال از مرگ و شهادت صفوف خود را فشرده نمائید. 

اکنون مایلم قدری از سخن آغازین عدول نموده و با تمام وجود فریاد برآورم که نه احساس و نه عشق و حتی نه عقل یارای پرواز در بلندای افق فوق آسمانی امام حسین(ع) و اوج عظمت او و قدرت درک و شناخت تمام واقعیت عاشورا را ندارد و خوش گفت آنکه گفت:
«عقل مات آمد زدانشگاه سیار حسین که این‌چنین غوغا به پا در صحنه دنیا کند.»
 
اما عاشقانه تکرار می‌کنم که: «آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید»  
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین