آفتابنیوز : آفتاب- استاد شهید مرتضی مطهری: شاید در بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصاً در این کتابهای بهاصطلاح تاریخی که به دست بچههای مدرسه میدهند. مینویسند که در سال شصتم هجرت، معاویه مرد، بعد مردم کوفه از امام حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند. امام حسین به کوفه آمد، مردم کوفه غداری و بیوفایی کردند، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد!
انسان وقتی این تاریخها را میخواند فکر میکند امام حسین مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود، کاری به کار کسی نداشت و درباره هیچ موضوعی هم فکر نمیکرد، تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد، دعوت مردم کوفه بود! در صورتی که امام حسین در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج میشود و چون مکه، حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان وحی را داشت. حضرت فردای آنروز از مدینه بیرون آمد و از همان شاهراه نه از بی راهه به طرف مکه رفت . بعضی از همراهان عرض کردند: «...بهتر است شما از شاهراه نروید، ممکن است مامورین حکومت، شما را برگردانند، مزاحمت ایجاد کنند، زد و خوردی صورت گیرد...». فرمود: «من دوست ندارم شکل یک آدم یاغی و فراری را به خود بگیرم، از همین شاهراه میروم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد».
در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است، مردم از اطراف و اکناف به مکه میآیند و بهتر میتوان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد. بعد موسم حج فراهم میرسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است. بعد از حدود دو ماه نامههای مردم کوفه میرسد. نامههای مردم کوفه به مدینه نیامده، و امام حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده است. نامههای مردم کوفه در مکه به دست امام حسین رسید، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود».
(خود امام و همه میدانستند که نه اینها از بیعت گرفتن دست بر میدارند و نه امام حاضر به بیعت است) بنابر این دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلکه عامل فرعی بود، و حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه میتوان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام بهوجود آورد.
...تاریخ مینویسد: محمد ابن حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، معیوب بود، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد. امام وصیتنامهای مینویسد و آن را به او میسپارد: «هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه محمدا المعروف بابن الحنفیه». در اینجا امام جملههایی دارد: «حسین به یگانگی خدا، به رسالت پیغمبر شهادت میدهد». (چون امام میدانست که بعد عدهای خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است). تا آنجا که راز قیام خود را بیان میکند: «انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بنابیطالب علیه السلام»
... دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مسأله امتناع از بیعت را هم مطرح نمیکند. یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من از بیعت، مسأله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند: «ما خرجت اشرا و لا بطرا» ، حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مردم مفسد و اخلالگری نبود، ظالم و ستمگر نبود، او یک انسان مصلح بود. «و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی»
...«الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت»
....امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمیبیند، مردم سست عنصر و مرعوب شدهای میداند. در عین حال جواب تاریخ را چه بدهد؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمیکرد، همین ما که امروز اینجا نشستهایم، میگفتیم چرا امام حسین جواب مثبت نداد؟
... ما از عمل امام میتوانیم بفهمیم که وظائف را چگونه باید تشخیص داد و چگونه باید عمل کرد.
از نظر عامل دعوت مردم کوفه، امام حسین وظیفه دارد به سوی کوفه بیاید تا وقتی که آنها سر قولشان هستند. از آن ساعتی که آنها جا زدند، زیر قولشان زدند و شکست خوردند و رفتند، دیگر امام حسین از این نظر وظیفهای ندارد. وقتی مسأله به دست گرفتن زمان حکومت از ناحیه آنها منتفی میشود، امام حسین هم دیگر وظیفهای ندارد. ولی کار امام حسین که منحصر به این نبوده است. عامل دعوت مردم کوفه یک عامل موقت بود، یعنی عاملی بود که از پانزدهم رمضان آغاز شد، مرتب نامهها متبادل میشد و این امر ادامه داشت تا وقتی که امام به نزدیکی کوفه یعنی به مرزهای عراق و عربستان سعودی رسیدند.
بعد که با حربن یزید ریاحی ملاقات کرد و آن خبرها از جمله خبر قتل مسلم رسید، دیگر موضوع دعوت مردم کوفه منتفی شد و از این نظر امام وظیفهای نداشت. و لهذا امام وقتی که با مردم کوفه صحبت میکند و مخاطبش مردم کوفه هستند نه یزید و حکومت وقت، به آن شیعیان سست عنصر میگوید: «مرا دعوت کردید، من آمدم. نمیخواهید، بر میگردم. شما مرا دعوت کردید، دعوت شما برای من وظیفه ایجاب کرده، اما حالا که پشیمان شدید، من برمیگردم». آیا این، یعنی دیگر بیعت هم میکنم؟ ابداً. آن، عامل و مسئله دیگری است، چنانکه خودش گفت: «اگر در تمام روی زمین یک نقطه وجود نداشته باشد که مرا جا بدهد (نه تنها شما مرا جا ندهید) باز هم بیعت نمیکنم» ... منطق شهید ماورای این منطق هاست.
برگرفته از: کتاب حماسه حسینی جلد دوم - استاد شهید مرتضی مطهری