آفتابنیوز : آفتاب- اسماعیل حیدرپور، فرهاد عشوندی(خبرآنلاین): خودش هم خسته شده. این قدر که سالها میگذرند و هرسال شب عید باید برای تعطیلات نوروزی حرف از خاطراتش با فرزندان، نوهها و مادرش بزند. وقتی می گوییم مصاحبه نوروزی، میگوید: «بگو عید همه مردم مبارک. ایشالله که سال خوبی داشته باشند و همه در زندگیهای شون موفق باشن. خوبه دیگه بسه یا باز باید از مامان نصرت بگم؟»
او علی پروین، یکی از دوست داشتنی ترین فوتبالیست های ایرانی. او که همه چیزش با بقیه فرق می کند. او که شیرین حرف می زند و برای همین لحن شیرینش است که تا اسمش میآید همه لبخندی شیرین بر لبان شان نقش میبندد. اوست سلطان فوتبال ایران که در گفتوگویی شیرین با مجله نوروزی خبرآنلاین، سعی کرده حرفهایش کمی متفاوتتر از همیشه باشد.
علی پروین یدونه ست، فقط یکی لنگه علی پروین پیدا نمیکنی. همه دنیا رو هم که بگردی یکی مثل من پیدا نمی کنی. نمی خوام از خودم تعریف کنم. نه اصلا اهلش نیستم. من رو پای خودم اومدم جلو . خیلی ها تو این سال ها سعی کردن تقلید کنن که علی پروین باشن اما هیچ کی علی پروین نمی شه. میدونی چرا؟ چون من همیشه سعی کردم خودم باشم، نه هیچ کس دیگه. من از بچگی همین جوری بودم. حرف زدنم، رفتارم، کارهایم همین بوده. سعی نکردم کسی رو تقلید کنم. گاهی وقت ها می گم خدایا، تازه خیلی ها وقتی علی پروین رو ببری، می فهمن اون کی بوده. به قرآن اگه خیلی از کارایی که واسه یکسری از این آدما تو این فوتبال کردم رو بگم، می رن مجسمه ام رو از طلا میسازن. این کارا وظیفه ام بوده ولی گاهی دلم می گیره از بعضی حرفا.
از بالای منبر گفت برای سلامتی سلطان صلوات چند وقت پیش رفته بودم مجلس ختم یکی از بزرگای این فوتبا . همه بودن. خیلیها بودن. از کوچیک و بزرگ، دور تا دور مجلس نشسته بودن. آقایی هم داشت روی منبر سخنرانی میکرد. من که رفتم تو مجلس یکهو دیدم، حاج آقا از بالای منبر گفت: «برای سلامتی سلطان فوتبال ایران صلوات» ما هم که هر جا میریم، ماشاالله 20 تا بدتر از خودم دورمون هستن(میخندد) همین رفیقام هستن دیگه، هیچ جایی تنهام نمیذارن. همچین صلوات فرستادن که داشتم آب میشدم. بابا به هر حال، این همه بزرگ تو اون مجلس نشسته بودن. نمی دونم چرا شیخ مراسم علی پروینی در اومد. یادته یکبار هم که رفتیم کنفرانس مطبوعاتی بازی با بایرن مونیخ در تهران که داد زدن وگفتن ببرای سلامتی سلطان صلوات، که بنده خدا «آقا ماگاتن» همین جوری هاج و واج مونده بود. بابا این چیزا رو ننیویس تو رو قرآن.
مشتیگیری نیست به مردم بگی وقت نداری تو خیابون از جلوی هر مغازهای که رد میشم، میگن علی آقا بیا تو. بیا یه چایی با هم بخوریم. من هم میمونم تو رودربایستی. نمیدونم چی کار کنم. میان و وقتی میریم تو مغازه، مجبور میشم یکسری چیز، میز بردارم. فکر کنم الان 40 دست کت و شلوار داشته باشم. الان که دیدی، دو دست کت و شلوار برداشتم. بعدش هم که دیدی بنده خدا صاحب هتلی میگفت بیا. بعضی وقتها از کارم میمونم اما رسم مشتیگیری نیست که بخواهی مردم رو دلگیر کنی. علی پروین از بچگی عادت داشته خاکی باشه. من تو اون محلهها بزرگ شدم. نمیتونم بگم مردم وقت ندارم.
واسه اینه که استیل ریپ میزنه
استیل میبازه چون خوب بسته نشده. من که اهل جادو جمبل نیستم و به خرافات هم اعتقادی ندارم که بگم تیم طلسم شده. من از اول هم گفتم این بنده خدا هدایتی خیلی پول خرج تیمش کرده ولی همهشون روی هم یک تیم نمیشن. چرا؟ چون گلر خوب ندارن و با مصدوم شدن سوشا، فقط میتونستن از حمید نشاطجو استفاده کنن. یا مثلا الان تو فوتبال ایران همه میگن چپ پا نداریم ولی 6 تا چپ پا واسه استیل خریدن. اون دفاع ندارن بذارن تو زمین. این جوری میشه که این تیم ریپ میزنه.
دلم میخواست برم تو رختکن استیل و بگم آخه... هیچ کدومشون به من نگفتن علی آقا حق نداره تیم رو از راه دور ارنج کنه. من داشتم پای تلوزیون سکته میکردم. روز بازی استیل با صنعت داشتم بازی رو از شبکه استانی میدیدم. نیمه دوم اونا 10 تایی شدن و ما به جای دو تا باید 6 تا میخوردیم. پای تلویزیون داشتم از عصبانیت میترکیدم. بعد که خوندم نوشتن چرا علی پروین از پای تلویزیون تیم رو ارنج کرده داشتم شاخ در میآوردم چون هیچ کدوم از بازیکنا، جرات ندارن که رو حرف علی پروین حرف بزنن. اگه اونجا بودما میخواستم برم تو رختکن و بگم آخه... بابا ولش کن. باز که داری مینویسی.
مگه اینکه چیزی بذارن بیخ گلوم که برم تلویزیون هیچ وقت نمیرم تلویزیون. میدونی چرا؟ چون خوشم نمییاد. برم بگم چی؟ من دهنم وا بشه، خیلی حرفا دارم که بزنم. این قدری که این فوتبال رو زیر و رو کنم. از همه آدمای این فوتبال حرف دارم واسه گفتن. دیگه علی پروین بلده که کی چی کاره هستش. ولی نمیرم تلویزیون. مگه اینکه بیان به زور یک چیزی بذارن زیر گلوم که پاشو بیا اونجا. البته خوب اونها هم چون میدونن من اگه برم یک وقتی یک چیزیایی میگم که نباید گفت، اصرار نمیکنن. «علی آقا با صدایی بلند میخندد و همه را به خنده وا میدارد.»
علی پروین بد بود که خیلیها رو خونهدار کرد؟ آخه میرن میشینن میگن علی پروین بد بود. من بد بودم که واسه 5 هزار تومن پول میاومدن جلوی در خونم؟ از گنده تا کوچیکشون رو کم براشون کار کردم؟ یادشون رفته خونههای زمین شهری رو که براشون تو غرب تهران گرفتم. این زمینها رو واسه کی دادن؟ طرف اومد گفت علی آقا من دوست دارم، میخوام به عشقت به هرکی بخوای زمین شهری بدم. نه فقط برای بازیکنای پرسپولیس که به استقلالیها شم خونه دادم. میرفتیم سر زمینا، دیوار میکشیدیم و بعد قطعهبندی میکردیم. یک شب بومیهای منطقه فکر میکردن ما غیرقانونی کار میکنیم، با بیل زدنمون اما ما سند داشتیم. دستم نمک نداره، میدونی اقلا واسه 50 تاشون از این کارا کردم.
گفتم ای بابا نذاشت چلو کبابمو بخورم رفتن به وزرا و سند گذاشتن که کارم بود. دیگه عادت داشتم به این کارا. من دفترم هم تو میدون 7 تیر بود، جلدی میرفتم تا وزرا. اون روزا که این همه ماشین تو خیابون نبود که ترافیک شه. یک بار دیگه آخرش بود. صبح رفتم تا ظهر واسه سه تا از اون اسمیهای تیم سند گذاشتم، آوردمشون بیرون. سر ظهر بود که برگشتم اتوسورتمه. هنوز تا چلو کباب بگیرن بیارن بچهها واسه نهار دیدم زنگ زدن گفتن علی آقا بیا ... رو گرفتن بردن وزرا. گفتم ای... ، نذاشت یه چلوکباب بزنیم، بابا من همین الان سند برات گذاشته بودم. اون موقعها آخه صدای ضبط بلند کردن هم جرم بود. این حرفا گفتن نداره. همه هم میدونن.
اسم مجتبی بد در رفته بود مجتبی بازیکن بزرگی بود. اون تو خونه من بزرگ شد. بچه خوبی بود ولی شیطون. البته این هم اسمش بد در رفته بود بابا. بقیه از مجتبی هم بدتر بودن. منتهی مجتبی تابلو شده بود. ازش دلخور نیستم. هنوز هم دوستش دارم. اون نسلیها، اون بهروز رهبریفر و بقیه بابا لوطی بودن نه مثل این ستارههای پفکی امروز.
گفتم بچه کاری نکن مثل رهبریفر هر روز با شیرینی بیای آشتیکنون گرده میاد رو نیمکت. منتهی من ندیده بودم که برگشته. واسه همین شاکی شدم و بعد از بازی رفتم گفتم الیاس (مسئول تدارکات استیل آذین) این بچه دیگه از فردا نیاد تمرین. الیاس هم میدونه که وقتی بگم یکی نیاد، اگه بیاد چی میشه. شبش دیدم یکی زنگ زدم موبایلم. همین جوری عدد... بود که ردیف شده بود. گفتم یا خدا، بردنم. این کیه با این شمارش. برداشتم دیدم همون بازیکنی که گفت ، گفت علی آقا من برگشتم و بعد هم درودگر قسم خورد اومده بوده. بهش گفتم بچه نکن این کارها رو میشی مثل بهروز رهبریفرد و هر روز باید بری گل و شیرینی بگیری بیای سر تمرینها!
پیکانمو فروختم 17 هزار تومن سال 51 از طرف دنیای ورزش شدم بهترین بازیکن سال فوتبال ایران. اون موقع بهم یک پیکان صفر گوجهای دادن. من خودم یکی از این پیکان جوانانهای همون رنگی داشتم. اون موقعها فوتبال ایران دو تا ستاره داشت. من و پرویز قیلیچخانی. ما همش سر بهترین بودن با هم کلکل داشتیم. اون سال نوبت من بود که بهترین بشم. یادمه چند ماهی با ماشینه دور زدم، بعد هم بردم فروختمش 17 هزار تومن. الان با پولش میشه یک کیلو گوشت خرید.
یادش بخیر اون روزا عکسی که همه فامیلم توش هستن. همه بچههای قد و نیم قد، داداشام هستن، خواهرا و خدابیامرز مامان نصرت رو سال 54 بود که یونس علیشیری واسه دنیای ورزش گرفت. فکر کنم واسه همون شماره نوروزشون هم بود. یادش بخیر چه روزگاری بود. همه دور هم زندگی میکردیم. اون موقعها فوتبال کلی طرفدار داشت. بازیها خیلی قشنگ بودن، یک جور دیگهای بود.
هر ماه پیکان قلیچ رو میخوابوندم وحید قیلیچ بدبخت رو من خیلی اذیتش میکردم. دوستش داشتم و گلر مورد علاقم بود اما سر به سرش میذاشتم. بنده خدا اومد از من یک پیکان ورداشت که باید ماهی 5 تومن قسطش رو میداد. هر ماه قسطش عقب میافتاد من هم نامردی نمیکردم و تا دو روز دیر میکرد، ماشینشو میخوابوندم. «با صدایی بلند میخندد و میگوید یادش بخیر» بعد میاومد با التماس، ماشین رو بر میداشت میبرد دوباره ماه بعدش.
اگه الان جوون بودم میشدم فیکس بارسلونا این بازیهایی که الان از این بازیکنا میبینی هم اسمش رو گذاشتیم فوتبال. به قرآن اینها که فوتبال بازی نمیکنن. دوره ما فوتبال، فوتبال بود. من اگه الان قرار بود سنم 20 سال باشه و بتونم با شرایطی که بازیکنای ما دارن، تمرین کنم میشدم فیکس بارسلونا، یکی هم قواره مسی. همنسلای ما جور دیگهای فوتبال بازی میکردن نه مثل امروزیها.
بشینم رو نیمکت که فحش بخورم؟ واسه چی آخه؟ میدونی چرا رو نیمکت نمیشینم؟ بذار یه چیزی برات بگم. وقتی خواستم دیگه بازی نکنم، یک مسابقه بود که قبل بازی مریض بودم. به محمود خردبین گفتم، محمود حالم خوب نیست. گفت با آمپول خوب میشی، برو تو زمین. آمپول زدم، رفتم دیدم کف کرده دهنم و اومدم بیرون. بعدش دیگه به محمود گفتم این فوتبال برای من تموم شد. گفتم تموم و دیگه بازی نکردم. اون سالی هم که مربیگری رو گذاشتم کنار، همین جوری شد. میگن بیا بشین رو نیمکت. بشینم و بذارم بهم فحش بدن واسه چی؟ من اهل فحش مجانی خوردن نیستم. بسمه. دیگه مربیگری نمیکنم.
بدونم داراییم واسه بقیه زندگیم بسه، فوتبال رو میذارم کنار واسه همیشه روزی از این فوتبال میرم که بتونم راحت زندگی کنم. خیلی دیر نیست. یک روز منتظر باش همین روزا میام میگم خداحافظ فوتبال و اصلا نزدیکشم دیگه نمیشم. حرفامو میزنم و میرم واسه همیشه. البته از ایران نمیرم. می رم یک گوشه واسه خودم راحت زندگی میکنم. این قدری که بدونم داشتههام واسه زندگیم بسه، میذارم میرم. البته از ایران نمیرم چون هیچ جایی تهرون خودمون نمیشه. من دور از ایران راحت نیستم. میخواستم برم که کم پیشنهاد نداشتم. حاضر بودن ببرنم دبی، کلی هم بهم میدادن اما من از ایران برو نیستم.
برند؟ چی هست؟ چی؟ برند؟ چی هست؟ آها لباس خارجی رو میگی؟ نه بابا من اهل این چیزا نیستم. لباس خارجی رو محمد باید بپرسی. اون همه این لباس، مباس خارجیها رو بلده. همه لباساش خارجی هستن. من همین ایرونی میپوشم اما این پسره همه پولاشو میبره میده به لباس خارجیو. هر چی میخوای از این چیز میزا بپرسی برو از این محمدمون بپرس. حالا میذاری کتم رو بخرم؟ تموم شد سئوالات؟