آفتابنیوز : 1- ما در سياست خارجي دچار بحران نيستيم و مشكلي در اين بخش وجود ندارد كه حل آن دشوار باشد، بلكه مشكلات عمده ما در بخشهاي داخلي كشور است.
2- برخي به دنبال يكسري عمليات رواني به بزرگنمايي خطر وجود دشمن ميپردازند و اين گونه القا ميكنند كه دشمن پشت مرزهاي كشور است و همين روزهاست كه به كشور حمله كند و تنها كسي كه ميتواند اين بحران را حل كند و با دشمن به تفاهم برسد يا رويارويي كند، آقاي هاشمي رفسنجاني است. در صورتي كه به تجربه ثابت شده كه كشور ما در سياست خارجي پيرو عقل جمعي است و تا زماني كه عزم ملي براي استقلال و توسعه مستقلانه كشور وجود دارد به هيچ وجه كشور يا قدرتي نميتواند در ايران نفوذ كند. پشتوانه اصلي كشور ما در برابر سياستهاي خارجي، عزم ملي و همبستگي عمومي است. اگر داراي دولتي باشيم كه متناسب با ديدگاههاي تفكرات اسلامي و شأنيت اين مردم بزرگوار كار كند و مشكلات فرهنگي، معيشتي و اقتصادي مردم را حل كند، هيچ نيروي داخلي و خارجي نميتواند نظام اسلامي را بر هم زند.
3- اين چهرهها و شخصيتها نيستند كه به نظام ما در برابر بيگانگان قدرت چانه زني و عرض اندام ميدهند، بلكه يك فكر همه جانبه و فراگير، همراه با پشتوانه عزم ملي است كه اين قدرت را نصيب ما ميكند. براي مثال در بحث انرژي هستهاي ميبينيد كه تنها تيم مذاكره كننده حضور ندارد، بلكه تمام همت و عزم ملي جمهوري اسلامي است كه براي داشتن قدرت هستهاي تلاش ميكند و مذاكره كنندگان به پشتوانه مردم پاي ميز مذاكره ميروند. آنها براي مذاكره انتخاب ميشود و نظر دولت و ملت جمهوري اسلامي ايران را مطرح ميكنند و نتيجه ميگيرند. دنيا هم ميدانند كه در ايران با اشخاص طرف نيستند، بلكه با يك ملت روبرو هستند. البته غربیها در ماههاي اخير اينگونه القا كردهاند كه شخص رئيس جمهور براي آنها مهم است، در حالیکه اینطور نیست.
4- امروز پس از گذشت شانزده سال با توجه به فراز و نشيبهايي كه انقلاب اسلامي از ناحيه دو دولت كارگزاران و اصلاحات، با آنها روبرو شد اين پرسش بيشتر نمود پيدا ميكند. دولت كارگزاران و دنباله آن، دولت اصلاحات و مشاركت، در دوره فعاليت خود رفته رفته از آرمانهايي كه براي انقلاب اسلامي مشخص شده بود فاصله گرفت و حركت گريز از مركزي از جانب هر دو دولت آغاز شد. طبق انديشه امام خميني ـ ره ـ و رهبر معظم انقلاب محور اصلي انقلاب اسلامي بحث توسعه فرهنگي، مبارزه با فساد، فقر و تبعيض و ترويج ارزشهاي ديني بود كه به حاشيه رانده شد. به قول آقاي هاشمي رفسنجاني به مسائل فرهنگي از بالا نگاه و اين مسائل بسيار جزئي و خرد ديده ميشد؛ يعني مسائلي مانند حجاب ارزشهاي ديني و فرهنگ اهل بيت ـ ع ـ به حاشيه رانده و توسعه اقتصادي كه يك مسأله حاشيهاي بود تبديل به محور اصلي فعاليتها شد. هيچ كس مخالف اين انديشه نيست كه دولت بايد در صدد ايجاد رفاه نسبي براي عموم مردم باشد و اينكه دولت هاشمي وضع معيشت عموم مردم را تنظيم كند. اما آنچه مخاطره آميز شد و در حال منحرف كردن انقلاب اسلامي از مسير خود بود، توجه بيش از اندازه كارگزاران به بحث اقتصادي و غفلت از ساير امور بود.
5- توسعه اقتصادي بدون توجه به ارزشهايي كه از فرهنگ غني اسلام نشأت ميگيرد، افراد را رفته رفته به سوي روحيه رفاه زدگي به جاي روحيه خدمت، استيلاي پستگرايي به جاي تقوا ايمان و تواضع در برابر مردم، سرمايهداري ليبرال به جاي ساده زيستي، رانتهاي سياسي، فاميلي و حزبي و سهم دادن از اموال و پستهاي دولتي به اطرافيان به جاي برقراري عدالت اجتماعي و دوري از فساد مالي و تبعيض، افزايش روحيه كاخ نشيني و فاصله طبقاتي و ازدياد فقيران و مستضعفان در سطح جامعه به جاي به فكر مردم بودن و جلب اعتماد مردم و يكرنگ كردن با مردم هدايت ميكرد. اگر نبود بيدارگريهاي رهبر فرزانه انقلاب و هوشياري مردم، اراده اين حزب به اراده عمومي مردم تبديل ميشد و به جاي مردم تصميم ميگرفت، همان گونه كه در كشورهايي مانند امريكا برخي از احزاب به جاي مردم تصميم ميگيرند.
6- نفس بيعدالتي و تبعيض در تمام دورهها زمينه را براي فساد آماده ميكند، اما تمام علت گسترش فساد وجود اين امر نيست بلكه روي آوردن بيش اندازه به توسعه اقتصادي و عدم توجه به توسعه سياسي و ايجاد لجام گسيختگي سياسي علت ديگر وقوع فساد در جامعه است.
در دولت كارگزاران توجه به توسعه اقتصادي موجب گسترش فساد، بيعدالتي و فقر بين افراد كم بضاعت جامعه شد. از سوي ديگر نبودن توجه به توسعه سياسي، سرخوردگي سياسي گروهها و بسترهاي سياسي را به دنبال داشت. پس كارگزاران فضا را آماده يافتند و ديگر نتوانستند خود را كنترل كنند و شروع به عرض اندام كردند. از هر راه ممكن خود را معرفي كردند. اين امر باعث حاكميت ليبراليسم سياسي در كشور شد.
دلسوزان نظام نگران هستند كه نكند اين دو حزب در آينده نزديك با هم ادغام شوند. آنچه از شانزده سال گذشته تا به حال شاهد آن بوديم، دو تابلوي جداگانه بود و حاصل آن به صورت ملموس ديده ميشود، حال اگر قرار باشد اين دو جريان در يك جهت قرار گيرند، خطرات بسيار زيادي نظام و كشور را تهديد ميكند و سير انقلاب به سمت و سويي كشيده ميشود كه خواست امريكا و دنياي غرب است. از حالا ميتوان پيش بيني كرد كه در آينده نه چندان دور با به وقوع پيوستن اين ادغام (بین مشارکت و کارگزاران) ديگر خبري از حضور مردم سالاري ديني نخواهد بود. بلكه اين دو حزب هستند كه به جاي مردم تصميم ميگيرند و در مسائل سياسي به رقابت ميپردازند. در صدر اسلام حزب قريش تشكيل شد و نخستين محصول آن شكستن حريم پيامبر اكرم ـ ص ـ و تشكيل سقيفه بني ساعده بود. قدرت پرستي در بين اين حزب به حدي بود كه حق اميرالمؤمنين ـ ع ـ را غصب كردند، حرمت پيامبر را شكستند و امام علي ـ ع ـ را خانه نشين كردند. از دل حزب قريش، حزب اموي به عنوان دومين حزب خلافت كننده تشكيل شد. در دهه دوم حاكميت حزب قريش بود كه معاويه به سياست وارد شد و بعدها حزب اموي را تشكيل داد. نخستين نتيجه شروع به كار بني اميه و معاويه جنگهاي داخلي بود كه بر امير المؤمنين ـ ع ـ تحميل شد. پس از آن صلح امام حسن ـ ع ـ و اوج آن حادثه عاشوراي 61 هجري و قصه كربلا بود.