آفتابنیوز : آفتاب- محمدرضا زائری: چند روز پیش یکی از دوستان در فیسبوک از من پرسید: آیا شما ولایت فقیه را قبول داری؟ نمیدانم انتظارش چه بود ولی من پاسخ دادم: آری و مطلقهاش را و گفت چرا؟ گفتم بگذار مفصل بنویسم، و در همین حال و روز بودیم که ماجرای وزیر اطلاعات پیش آمد و آزمون ولایتپذیری مدعیان و سخنرانیها و اظهارنظرهای برخی بزرگواران از جمله امام جمعه موقت تهران که از دوستداشتنیترین روحانیان تهران است ولی مثل بقیه روحانیان به ادبیات داخل صنفی و حوزوی سخن میگوید و تعبیری که به همین سیاق برای تبیین میزان نفوذحکم ولی فقیه و حاکم شرع به کار برده که ولی فقیه میتواند بگوید زنت بر تو حرام است.
می خواستم مفصل بنویسم و به قاعده، با مقدمه و مؤخره و شرح و ترتیب که رفیقمان دوباره سراغ مطلب را گرفت و دیدم وقت میگذرد و فرصت از دست میرود. گفتم اصلا نه خانی آمده و نه خانی رفته بگذار همینطور بنویسم در چند بخش و ترتیب و تبویبش با خود جماعت که حرفهای شدهاند در خواندن و لااقل زبان همدیگر را میفهمیم.
اول بدون اینکه معطلتان کنم روشن و صریح و بدون تعارف تکهپاره کردن بگویم که من معتقد به ولایت فقیهم و آن هم مطلقهاش، نه از ترس دادگاه و زندان که خوبش را رفتهام و نه به ملاحظه منافع و مصالح که همه را رها کردهام و در ایران هم ساکن نیستم. فضای ریاآلوده و دروغ آکندهمان البته جای گفتوگوی خالص و آسوده نمیگذارد ولی به هر حال فکر میکنم با مخاطبان خاص این مطلب از هر دیدگاه و طیفی که باشند در این ویژگی مشترکیم که احتمالا ترجیح میدهیم طرف مقابلمان خودش باشد بیپیرایه و بزک هر چند خوشمان نیاید و دوست داریم تمرین تحمل و پذیرش کنیم و ترجیح میدهیم طرف مقابلمان راست بگوید هر چند تلخ تا اینکه دروغ بگوید و شیرین و بعد از چند سال بفهمیم کلاهی سرمان گذاشته که پیش پایمان را هم نمیبینیم.
دوم اینکه به خودم و به دیگران اجازه فکر کردن میدهم و لذا از رسیدن به نتایجی هرچند ناسازگار با بیانیههای رسمی و ادبیات رایج نمیترسم و هزینههای سنگینش را هم تا حالا دادهام و امیدوارم بعد از این هم بتوانم بدهم، پس اگر نعمت خداداد عقل را تعطیل نکردم و مثلا به این نتیجه رسیدم که مثلا اجبار حجاب درست نبوده برای بیان فکر خودم از کسی نمیترسم با این تفاوت که به مخالف خودم ناسزا نمیگویم و او را اجنبی و دزد و خائن و آمریکایی به حساب نمیآورم. پس سعی میکنم بفهمم که اندیشهها و باورهای مختلف در تجربه حاکمیت اسلامی ما وجود دارد از شهید مطهری که میخواست از شوروی آدم بیاورد برای تدریس در دانشکده الهیات و شهید بهشتی که از آزادی احزاب مخالف نظام در فعالیت سیاسی دفاع میکرد تا بزرگواران دیگری که به هر دلیل جور دیگری فکر میکنند و میفهمند، ولی به هر حال نه امام موسى صدر را که عاشقانه میستایم چنان تقدیس میکنم که جلوه خدایی پیدا کند و نتوانم نقدش کنم و نه مثلا به آیتالله مصباح یزدی یا آیتالله جنتی ناسزا میگویم و مورد حمله قرار میدهم.
اصولا یکی از بزرگترین مشکلات ما جماعت این است که به دلایل مختلف تاریخی و اجتماعی قدرت تحمل مخالف را نداریم و همهمان - راست و چپ، اصولگرا و محافظهکار، حزباللهی و منافق - کار که دست خودمان میافتد به حذف مخالف روی میآوریم. از کودکی مخالف را با نفرین و ناسزا در زبان حذف میکنیم و بزرگتر که میشویم با زور بازو به حذف فیزیکی متوسل میشویم و بالاتر که میرویم ... قصه همان است و حجمش تغییر میکند و ابعادش. از اول تربیت نمیشویم برای فهم و تحمل و قبول اینکه دیگرانی هم هستند که شکل ما نیستند و رنگ ما نیستند و مثل ما فکر نمیکنند و آنها هم به اندازه ما حق دارند و باید با آنها کنار بیاییم و هر که باشیم نمیتوانیم طرف مقابل را توی دریا بریزیم یا با یک کُپه هیزم بسوزانیم . این است که اگر دوم خرداد بشود هر که به ناطق رأی داده بیچاره است و اگر بیست و دوم خرداد بشود هر که به موسوی فکر کرده!
به ولایت فقیه کاملا معتقدم ولی آن را از ضروریات دین نمیدانم و اگر کسی به آن عقیده نداشت او را کافر و مشرک به حساب نمی آورم و از آنجا که به آزادی بیان و آزادی عقیده در همین چارچوب عقیده و باور دارم (و به یقین اگر آزادی نباشد باور و عقیده دینی و عبادت هم اصالت و ارزش پیدا نمیکند واصلا دینداری با آزادی است که معنی می یابد و شاهدش هم ایمان غربیهایی که مسلمان شدهاند و کاش صداوسیمای ما همان قدر که فیلمهای هالیوود را میخرد و دوبله می کند برنامههای مستند المنار حزبالله در گفتوگو با این جماعت را پخش می کرد و جالب است همین تناقض که این دانشگاه ملی افکار مخاطب را با پیامهای مؤثر رسانهای غرب پر میکند و بعد انتظار دارد با برنامههای سیاسی اخبار ساعت نوزده نسل جوانی که آن خوراک را مصرف کرده موضع ضدآمریکایی پیدا کند.)
بنابراین فکر میکنم همان طور که من توقع دارم مخاطب حرفم را بشنود و تحمل کند، من هم باید نظر دیدگاه طرف مقابل را بشنوم و بفهمم. فرقش این است که حالا یک دیدگاه با رأی قاطع مردم حاکمیت پیدا کرده و طرف مقابل باید در زندگی اجتماعی و سیاسی لوازم آن را بپذیرد ولی معنایش آن نیست که اگر کسی در تفکر و باور جور دیگر فکر کرد بشود لگد زد و او را از ایران بیرون کرد. (قصه توطئه و فتنه و مبارزه مسلحانه و اقدام برای براندازی کاملا فرق میکند و البته ضوابط و قواعد هم دارد تا نشود به این بهانه هر کسی را متهم ساخت)
این بود که سالها پیش وقتی جوانی در نمایشگاه کتاب تهران با شور و هیجان جلو آمد و گفت: "حاج آقا! من ولایت فقیه را اصلا قبول ندارم". با خونسردی گفتم: باشد ...، به من خیره شد و متعجب از اینکه مثلا توی گوشش نزدهام منتظر ماند تا گفتوگوی یکی دو ساعتهمان روی جدول کنار باغچه کنار سالن یازده تمام شود و او که در ابتدا بدون ذکر القاب از رهبر انقلاب یاد میکرد موقع خداحافظی بگوید: کاش آیتالله خامنهای این حرفها را صراحتا به مردم میگفتند!
یکی از مشکلات اصلی ما در برقراری ارتباط با مخاطب عام - در دایره اول ایران و بعد برای تبیین موضوعات و مواضعمان در سطح جهان - این است که به زبان درونی، صنفی، داخلی سخن میگوییم. زبان صنفی در محیط خاص خودمان قابل فهم است و مشکلی ایجاد نمیکند ولی وقتی به سطح مخاطب عام میآید مشکل درست می شود. بعد از قرنها برای نخستین بار فرصت حاکمیت برای فکر و اندیشه شیعی حاصل شده و اتفاقا حالا وقتی است که اینترنت هست و ماهواره هست و حرف توی اتاق دربسته نمیماند و روزگار عوض شده و حالا که میخواهیم با دنیا حرف بزنیم وقتی با زبان صنفی خودمان که مخصوص مدرسه و حجره و متن کتاب است با دنیا حرف میزنیم مشکل شروع میشود. این قضیه در همه اصناف و طبقات اجتماعی صادق است، پزکان هم در داخل دانشکده و بیمارستان و مطب زبان خاص و اصطلاحات خاص دارند و هر دانش و علم و تخصصی ترمینولوژی خودش را دارد. این زبان و ادبیات و واژگان وقتی در همان اتمسفر و فضا به کار می رود کاملا قابل فهم و طبیعی است و کارکرد خود را حفظ میکند ولی وقتی به فضا و محیط عمومی میآید قضیه فرق میکند.
در خیابان جمهوری تهران که بورس تریکوبافهاست یا در بازار تهران وقتی آگهیهای دستنویس به درودیوار میزنند که مثلا "سفت زن ماهر نیازمندیم" یا " وسط کار خانم باتجربه" کمتر کسی دچار تعجب میشود ولی همین آگهی را اگر در ایستگاه متروی میرداماد ببینیم همه ناخودآگاه میخندند. این خنده و تعجب کاملا طبیعی است زیرا زبان داخلی یک صنف خاص را عموم نمیفهمند و هضم نمیکنند.
درباره این موضوع قبلا مفصل گفته و نوشتهام که به دلایل گوناگون حوزههای علمیه ما ادبیات خود را به روز نکردهاند. اگر فرهنگهای لغت معروف دنیا هر سال ویرایش جدید دارند رساله توضیح المسائل ما صدسال است ادبیاتش ثابت مانده در حالی که سرعت تغییرات فرهنگی و اجتماعی مخاطب بسیار زیاد است. وقتی میگوییم تقلید مرجع تقلید ما چیزی اراده میکند و مخاطب چیز دیگری می فهمد. شما درک مخاطب عام از تقلید یعنی "تکرار طوطیوار و بیمعنی رفتار دیگران" را مقایسه کنید با تعبیر شگرف و زیبای علامه شهید سید محمد باقر صدر که تقلید یعنی گردن بند و قلاده به گردن آویختن و معنیاش این است که فقیه مجتهد بار عمل مکلف را به گردن میگیرد. در واقع فقیه خود را فدا میکند تا شخص مؤمن فردای قیامت آسوده باشد و فقیه در پیشگاه خدا به پاسخ برخیزد.
بین خودتان و خدا این فهم و تلقی کاملا متفاوت و غریب از مفهوم تقلید چه قدر فرق می کند با آن دیدگاه و تلقی عمومی و رایج؟ با این دیدگاه دوم چه احساسی پیدا میکنید نسبت به کسی که به خاطر سبک شدن شانههای عمل شما بار اعمالتان را به گردن گرفته است و به جایی میرسد که مثل آیتالله العظمى خوانساری وقتی میخواهند برای یک عمل جراحی او را بیهوش کنند اجازه نمیدهد و میگوید مردم از من به عنوان یک فقیه عاقل هوشیار تقلید میکنند و اعمالشان به من وابسته و منسوب است و حتى به اندازه ساعتی نمیخواهم از ادراک و فهم خارج شوم. پزشکان با ناباوری کار را آغاز میکنند و در کمال حیرت میبینند که آن بزرگوار تا پایان عمل جراحی و آخرین بخیه به ذکر و تلاوت قرآن مشغول است. این احساس مسئولیت و فداکاری کجا و آن باور غالب و عمومی کجا؟
من خود هر وقت برای پرداخت خمس سالانهام به محضر یکی از فقهای بزرگوار در تهران میرسم به ایشان عرض میکنم: تمنا دارم محبت کنید و باری از من بردارید! بر من منت بگذارید و مرا سبک کنید! چرا که باور دارم او مال مرا پاک میکند و مسئولیتی سنگین برای مصرف این مبلغ ناچیز میپذیرد. حالا من با خیال راحت خدا را شکر میکنم و میروم و توپ در زمین اوست که آیا میتواند این حق را درست ادا کند ، آیا می تواند این مال را به نیازمند واقعی برساند، آیا میتواند این پول را در جهت صحیح هزینه کند؟ ( در این باره هم مفصل نوشتهام که اگر حرمت امامزادهای را متولیاش نگه نداشت چه خواهد شد و باورهای عمومی مردم چگونه تغییر خواهد کرد)
موضوعاتی مثل ولایت فقیه یا امر به معروف و نهی از منکر ( که نظام مترقی و پیشرفته کنترل اجتماعی است که آن را در حد مچگیری توی خیابان تنزل دادهایم ) یا حجاب دقیقا در همین نقطه دچار مشکل بدفهمی میشوند (بد کرداری ما هم از این بدفهمی ناشی میشود یعنی با این دریافت غلط برای روسری و چادر توی سر مردم می زنیم و برای نماز در سالن مدرسه یا پادگان را از داخل قفل میکنیم!) و به این ترتیب میآییم و برای تبین اهمیت مفهوم ولایت فقیه و حدود اختیاراتش به تعابیری متوسل میشویم مثل اینکه اگر بگوید زنت بر تو حرام است دیگر طلاق خود به خود جاری است. از تعبیر "إمرأتک طالق" در فهم فقهی و ادبیات حوزوی یک دریافت میشود و در فهم مخاطب عام سال هزار و سیصد ونود ایران و جهان دریافتی دیگر.
کسی باید بیاید و بگوید اصلا ولی فقیه چه کار به زن و بچه مردم دارد؟ کسی که خودش و زندگیاش را فدای کشور و مردمش کرده و یک تنه مقابل یک دنیا ایستاده، کسی که نگذاشته یک وجب از خاک این کشور را کسی غارت کند، کسی که با همه مشکلات پای پیشرفت حیرتآور علمی این کشور ایستاده و عزت و آبروی این مردم را در دنیا خریده، کسی که از بالای سرش روسیه و اسراییل و از پایین پایش شیخکهای عرب و از راست و چپش آمریکا در افغانستان و عراق شب و روز مشغول تهدید و معرکهگیریاند و در همین حال در داخل هم با جماعتی کودک مزاج روبروست که هم از آنها خنجر میخورد و هم باید لبخند بزند و تحویلشان بگیرد چه کار به زن مردم دارد؟
میآییم و مثلا برای بیان ارادت و تبعیتمان میگوییم اگر ولی فقیه در وسط روز بگوید: "الآن شب است ما میپذیریم!" اگر ولی فقیه چنین بگوید هم او اشتباه میکند و هم تو که میپذیری! اصلا ولی فقیه را ما تبعیت میکنیم چون در شب تاریک زندگی روز را تشخیص میدهد و در روز روشن هدایت از شب حفظمان میکند و اگر روزی ولی فقیه فرق روز و شب را تشخیص ندهد همان لحظه از ولایت ساقط است. چرا عقل و فهم مردم را دست کم میگیریم و نه فقط به مردم بلکه به ولی فقیه و دین اهانت میکنیم؟
ولی فقیه را تبعیت میکنیم چون آگاه است، چون عالم است، اختیارمان را نه کورکورانه و از سر عجز بلکه با آگاهی کامل و اختیار دادهایم دستش چون بهتر از دیگران می فهمد و تشخیص می دهد. چون بیدار است پشت سرش راه افتادهایم، چون چشمهایش باز است به نگاهش اعتماد کردهایم، چون درست تشخیص میدهد همراهش شدهایم. قصه، قصه عاشقی و سرسپردگی دلی و حالی نیست بلکه اصل ماجرا درک عقلی و انتخاب آگاهانه است. حالا اگر دو تا جوان بسیجی خواستند چفیه گردنشان بیاندازند و علی علی کنند و جای پای آقا را در حسینیه امام خمینی ببوسند، خوب آزادند، اما موضوعی به این اهمیت و والایی را تا حد موضوعات مسخرهای مثل سیاه بودن ماست وشب بودن روز ! پایین آوردن ظلم به همه فقهای شیعه است.
جریانی پرافتخار از شیخ طوسی و علامه حلی تا میرزای شیرازی و شیخ انصاری و از شیخ مفید و شهید اول تا سیدحسن مدرس و امام خمینی را که حتى دشمنانشان به نزاهت و هوشمندی و تقوا و دانش و آگاهی شان اعتراف دارند و تنها جریانی است که انحراف و خطا تویش استثناست و در طول تاریخ این طور پای مردم ایستاده و مصالح مظلومان بیپناه را در برابر منافع اقتصادی و سیاسی استعمارگران و قدرتها حفظ کرده یکسره ندیدن و به خاطر اشتباه تنی چند اصل موضوع را به فراموشی سپردن بیانصافی است.
مصیبت این است که از افقی چنین متعالی به جایی میرسیم که کار میافتد دست آقای مثلا قاضی! مرتضوی که در جریان دادگاه خودم صراحتا میگفت دروغ بنویس و بگو مرا خط میدادهاند تا کارت را درست کنم و میخواست این طوری توطئه بیگانگان را شناسایی و کشف کند و یا مسئولیت تببین مفهومی متعالی مثل ولایت فقیه بر عهده کسانی قرار میگیرد که عظمت ولی فقیه را در نقل قول یک خانم قابله ارزیابی کنند و همین طور بگیر تا همه کسانی که خواسته و ناخواسته حرفهایشان، دیدگاهشانع طرز فکرشان میشود خوراک یوتیوب و فیسبوک و بالاترین و نقل قول مجلس و محفل و تاکسی و اتوبوس! و تقصیر از ملت است نه، از ماست که بر ماست.
امیرمؤمنان فرمود: "یُستدل على إدبار الدول بأربع ...نشانه فروپاشی و سقوط چهار چیز است، مشغول شدن به جزئیات و حواشی، غفلت از مسائل کلان و اصلی، کنارزدن اشخاص و مدیران لایق و کارشناس و سپردن امور به افراد ناتوان و فرومایه و پست!" بله مشکل از خودمان است که تئوری افتخارآفرین فقه سیاسی شیعه را که باید در مهمترین مراکز علمی و پژوهشگاههای علوم سیاسی و مراکز مطالعاتی دنیا دربارهاش بحث کنیم و ادعا داشته باشیم و سرمان را بالا بگیریم در حد منبریها و مداحهای یک هیأت خانگی پایین آوردهایم و نمی فهمیم انتشار حرفی که شاید با ارفاق و تسامح در یک روضه زنانه مقبل و بل قابل تحمل باشد، در سطح عمومی چه نتیجهای دارد؟!
این روزها که برای برگزاری یک همایش بینالمللی با عنوان "تجربه سیاسی ولایت فقیه در ایران" با یک مؤسسه پژوهشی علمی لبنان همکاری میکنم دلم بیشتر میسوزد وقتی میبینم دانشمندان و نویسندگان و محققان از کشورهای گوناگون، مسیحی و مسلمان، سنی و شیعه، روحانی و کشیش، سکولار و دینمدا ، مخالف و موافق چه گونه در باره این موضوع حرف میزنند. بیشتر حسرت میخورم که میبینم استاد مسیحی برجسته علوم سیاسی و فارغالتحصیل مشهور سوربون فرانسه چگونه موفقیتهای ایران را ستایش میکند و ما در ایران برای تبیین جایگاه ولایت فقیه به چه چیزهایی متوسل میشویم.
در یکی از کتابهایم با نام "ما سخاوتمندترین مردم دنیا هستیم!" به همین درددلها پرداختهام که چنین ارزشهایی، چنین مردمی، چنین تاریخ و تمدن و پیشینهای، چنین موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی، چنین منابع طبیعی و قابلیتهای اقتصادی، چنین شهدا و سرداران سرافرازی را هر ملتی در هر جای دنیا داشته باشند چه میکنند و ما چه طور با تمام قوا به غارت و حراج همه داشتههایمان برخاستهایم.
میخواستم برای آن رفیق فیسبوکیمان از ولایت فقیه بگویم و از دلایل قانع بودن خود به آن بنویسم. میخواستم نکاتی بنویسم از مبنا و مفهوم این مسأله و پیشنهاد کنم مثل چند آدم عاقل و محترم حرف همدیگر را بشنویم و سعی کنیم همدیگر را بفهمیم و اساسا به مطالعه و بحث در این باره بپردازیم، حیف است که گروهی دانشجویی از قوات لبنانیه یعنی نیروهای سمیر جعجع و دشمنان حزبالله و ایران کتاب آیتالله جوادی آملی را با هم مباحثه کنند و درباره ولایت فقیه حرف بزنند و ما خودمان توی ایران و بین خودمان اهل مطالعه علمی و بحث جدی نباشیم (مشکل این است که طرفمان ایرانی و هموطن ماست، خیرخواه و دلسوز است، مسلمان است - هر چند من در این موضوع برای هموطنان غیرمسلمان هم قائل به حق مشارکت در بحث هستم - عاقل و درس خوانده و چیزفهم است، مخلص و سالم و متعهد است ولی صرفا به خاطر اینکه در مسائلی جزئی مثل من فکر نمیکند نمیتوانم با او کنار بیایم، حیف نیست کنار این همه وجه اشتراک همه دغدغه ما همان یک نکته جزئی اختلاف باشد)
برخی مقدمات کلی برای توافق و همفکری به هر حال دیدم شاید لازم باشد برای ورود به این بحث چه توسط من و چه توسط هر کسی دیگر بعضی مقدمات باید مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان بر اساس آنها وارد متن اصلی بحث شد و البته در همین مقدمات هم حق اظهار نظر و تذکر و راهنمایی و همفکری و حتى مخالفت منطقی را برای همه دوستان و دشمنا ! قائل هستم.
1- فارغ از تفاصیل و مصادیق بیاندیشید و به اصل موضوع فکر کنید. وقتی به فلان کلمه یا جمله خاص رهبری در نماز جمعه فکر میکنید، به طور طبیعی نمیتوانید مفهوم کلان ولایت فقیه و کارکرد آن در یک بستر تاریخی و اجتماعی گسترده را تحلیل کنید اما اگر از اصل به فرع و از جزء به کل حرکت کنید آن وقت می شود این قطعه های کوچک پازل را هم در جای خودش قرار داد. مثل خیلی موضوعات دیگر باید بدون در نظر گرفتن شخص به اصل موضوع اندیشید.
2- درگیر الفاظ و تعابیر نشوید و در اصطلاحات توقف نکنید. هر فضایی زبان خودش را دارد، ممکن است شما با زبان عربی راحت نباشید همان طور که طرف مقابل شما هم وقتی ناخواسته از اصطلاحات انگلیسی استفاده میکنید خوش نمیآید (و لذا او به شما فحش میدهد و شما را غربزده میخواند و شما هم به او ناسزا میگویید و او را امل و متحجر خطاب میکنید) ولی فقیه یعنی حاکمی که آگاهی به دین دارد. چون مبنای این نظام حاکمیت بر اساس دین است طبیعتا باید کسی که در رأس آن قرار میگیرد دینشناس باشد. ولی فقیه یعنی "رئیس نظام دین آگاه" هر جای دنیا هم بروید و در هر کشوری هم زندگی کنید بالاخره یک حاکمیتی دارد، این هم یک جورش است، حالا شما خوشتان نمیآید، در مقابل شما تعداد بسیار بیشتری هستند که آن را قبول دارند. د رکشورهای دیگر هم خیلی افراد هستند که نظام حاکم کشورشان را قبول ندارند ولی باید در مقابل رأی اکثریت تسلیم شوند.
3- بحث بر سر نظام اجرایی است نه امور علمی محض در کتابها و مقالهها. وقتی پای اجرا و حکومت به میان آمد آدم باید از آسمان خیال و فکر بیاید پایین پایش را روی زمین بگذارد و مثل بچه آدم واقعیت را ببیند. اینجا مردم نان میخواهن ، تهدید هست، خطر هست، باید به آینده و منابع انرژی فکر کرد، باید برای ارتش اسلحه خرید، هزار و یک موضوع هست که روی کاغذ خودش را نشان نمیدهد و لذا کسی که یک گوشه نشسته زیر کولر و آب پرتقال میخورد ممکن است خیلی حرفها بزند ولی وقتی آمد پای کار اجرایی مجبور است به جای نظریهپردازی و بحثهای مجرد و انتزاعی و مباحث علمی پیه کتک خوردن را به تن خودش بمالد. جهان معاصر تجربه انواع نظام های سیاسی را دارد از نظام دیکتاتوری شاهانه و سلطنتی تا نظام کمونیستی و نظام سرمایه داری. یک جا استالین آمده و روی همه مدعیان حقوق محرومین را سفید کرده و یک جا به اسم دموکراسی گندش در آمده که پشت صحنه قدرت راکفلرها و جنایت سازمان سیا چه پدری از بشر در میآورد. در چنین فضایی باید کسی که کار را به دست دارد قدرت اجرایی داشته باشد و بتواند حرف آخر را بزند و در مسائل کلان و اساسی مثل جنگ و صلح همه پای تصمیم و حرفش بایستند و کسی یکپارچگی ملت و کشور را دچار خلل نکند و قدرت و قاطعیت او را متزلزل نسازد و این حرف آخر چیزی است که به آن ولایت مطلقه یعنی کامل میگویند و این چیزی است که از رئیس جمهور آمریکا تا امیر قطر دارند (تصور کنید توی همین قضایای اخیر رهبر انقلاب اگر نبود چه کسی می توانست جلوی ترکتازی جریان خطرناک و رو به گسترش داخل دولت فعلی را بگیرد)
4- بنابراین آرمانگرایی و خیال پردازی نکنید. در خلأ میشود خیلی حرفها زد و خیلی چیزها گفت اما در عالم واقع قضایا فرق میکند، آقای خامنهای بیست و پنج سال قبل تنها کسی بود که از دکتر شریعتی تمجید میکرد، روحانی روشنفکر و به روزی بود، شعر و رمان میخواند و با اخوان ثالث و شمس آل احمد پیپ میکشید ولی همین مرد بعد از پذیرش رهبری وارد یک دنیای دیگر شد. شاید از آن آدم خیلیها خوششان میآمد که الآن با او مشکل داشته باشند ولی اینها باعث نمیشود ایشان تمام کار و زندگی و اداره امور جامعه را تعطیل کند به خاطر تحسین و پسند فلان و بهمان. قاضی هر کار بکند بالاخره یک طرف دعوا ناراضی خواهد بود مگر اینکه قضاوت را کنار بگذارد. مشکل این است که خیلی وقتها ما در فضای ذهنی زندگی و فکر میکنیم نه واقعیت. چند سال پیش خانم میانسالی جوانش را آورده بود که حاج آقا این پسر سی سالش شده هنوز زن نگرفته، هر کسی را پیدا میکنیم نمیپسندد و یک عیبی رویش میگذارد، به پسر نگاهی کردم و گفتم: من میدانم مشکلش چیست، او جنیفر لوپزی میخواهد که نماز شب بخواند! پسر زد زیر خند و مادر با تعجب منتظر بود که آدرس طرف را بدهم کار را به خیر و خوشی تمام کند! بعد به او گفتم پسر جان، نمیشود که تو شب فیلم ببینی و صبح بروی خونه این و آن خواستگاری دنبال تصویرهای ذهنیات بگردی، غذای خوشمزه بخواهی طرف لباسش بوی قرمه سبزی میگیرد، ادوکلون فرانسوی بخواهی باید ساندویچ بیرون را بخوری، خانم دکتر بخواهی بچهات را باید پرستار بزرگ کند، بچه سالم و آرام و درست بخواهی زنت باید توی خانه بنشیند، یک کم از آن بالاها بیا پایین توی واقعیت! این موضوع در همه جوانب زندگی ما صدق میکند. در فضای مجازی به هم فحش میدهیم و چهار تا خبر دروغ بر علیه هم میسازیم و دلمان را خوش میکنیم و بعد که به دنیای واقعی میآییم جریان مخالف نظام میبیند سی و دو سال است خیالبافی میکند و نظام همان نظام است و دولت همان دولت و از این طرف مسئولین نظام هم میبینند مشکلاتی که در اخبار دیشب گفته بودند همهاش دود شده و رفته هوا همچنان حل نشده باقی مانده است! راه حل این است که به جای فکر کردن به آرزوهایمان کمی به واقعیت موجود فکر کنیم و بر اساس همین واقعیت بیاندیشیم. از امام موسى صدر که نازتر و خوشگلتر و بینالمللیتر و امروزیتر و تسامح و تساهلتر که نداریم، بیتعارف اگر امروز او ولی فقیه بود نباید رئیس قوه قضائیه تعیین میکرد، نباید سخنرانی میکر ، نباید در مقابل فتنه و توطئه میایستاد، نباید برای مقابله با حمله دشمن اسلحه بر میداشت، حالا یک کم این ورتر یا یک کم آنورتر، قبول ... ولی مثلا در مقابل اسرائیل توی لبنان گل دستش میگرفت یا این که نه، میگفت: "سلاح عزت مردان است"؟
5- پس فقط دیکته ننوشته بیغلط است. هر نظامی به غیر از حکومت امام زمان مشکلاتی دارد و هیچکس، نه تنها آیتالله خامنهای و امام خمینی بلکه مقدس اردبیلی و سیدبن طاووس هم معصوم نیستند، هر کس که باشد بالاخره حرف هایی می زند یا تصمیماتی میگیرد که ممکن است نادرست از آب دربیاید، چون علم غیب ندارد و معصوم نیست و بالاخره انسان است. حالا که امام معصوم نیست چه کنیم؟ نمیشود که کار را روی زمین گذاشت. بالاخره باید زمام امور را به کسی سپرد. این تعریف کارامد و واقع گرایانه نظام پیشنهادی فقه شیعه است که در زمان غیبت امام معصوم کسی که باتقوا و نزیه و آگاه و دیندار باشد و وسوسههای نفسانی و توطئههای گوناگون و فریبها و نیرنگهای بیگانه و اشنا در او کمتر اثر کند کار را به دست بگیرد و البته به هر حال معصوم نیست. اینجا اشتباه از کسانی است که به جای تکیه بر واقعیت عینی تصویری قدسی از ولی فقیه ارائه میکنند که نه جای انتقاد و پرسش دارد و نه جای حرف و حدیث.
6- درباره کلیت یک نظام حکومتی حرف میزنیم و حکم میکنیم. همهجا نقاط مثبت هست و نقاط منفی. همان طور که نمیتوانیم بگوییم در آمریکا صددرصد همه چیز منفی است و هیچ چیز قابل تحسین وجود ندارد، نمیتوانیم بگوییم ما در نظام جمهوری اسلامی هیچ ایراد و اشکالی نداریم. در حکومت طاغوت ممکن است یک قاضی متعهد و یک مدیر پاک و زحمت کش پیدا شود ولی هیچ کدام توجیه کننده حکومت ظلم نیستند و در حکومت اسلامی هم ممکن است یک قاضی رشوه بگیرد و یک مدیرکل دزدی کند ولی اینها باعث تخطئه کل نمیشود.
بیشتر بنویسید.
وگ رنه همه میدونن که ...