علي لاريجاني، ديگر عضو خانواده لاريجانيها، اگر چه قبل از صدا وسيما درخشش زيادي نداشت، امّا نشان داده بود كه مدير تيز و بزي است. او سازمان صدا و سيماي رو به موت را جان دوباره بخشيد و در رقابت با شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان، پيروز شد. اكنون كه به گذشته نگاه مي كنيم و ميزان مراجعات مردم را به ماهواره هاي فارسي زبان در دو مقطع 74 و 84 با هم مقايسه مي كنيم، در مي يابيم كه اين مدير تندخوي فلسفه خوانده، چه خدمت بزرگي كرده است. الان هم كه چند صباحي است كه بر دوچرخه شوراي امنيت ملي ركاب مي زند، نشان داده كه باهوش تر از آن است كه پشت سر زيردستان خود تا هر كجا بالا برود و زرنگ تر از آن است كه با طناب شعارهاي خالي فرادستان، تا هر كجا پايين بيايد!
اما صادق لاريجاني، ملاي درس خوانده اي است كه فلسفه اسلامي را به خوبي فلسفه تحليلي غربي فراگرفته و در حوزه قم، يك پا، محل رجوع است. توپخانه او در سالهايي كه سروش قبض و بسط خود را به هوا فرستاد، حتي براي لحظه اي، قطع نشد. او از معدود آخوندهاي درس خوانده اي است كه چند اثرش به زبان انگليسي ترجمه شده است.
باقر لاريجاني اما پزشك فوق تخصصي است كه بسيار كمتر از ديگر برادرانش سياسي است. غير از چند سالي كه در معاونت وزارت بهداشت بوده، بقيه اين دو سه دهه را در ميان لابراتور و مطب و كنفرانس گذرانده است.
مخالفان لاريجانيها از انتخاب باقر لاريجاني به عنوان رئيس دانشگاه تهران، ابراز نگراني مي كنند و مي گويند رئيس دانشگاه تهران، بايد سياسي خالص باشد، اما موافقان او مي گويند كه پس از 27 سال، وقت آن رسيده تا آدمهاي علمي ناب را بر رياست دانشگاه تهران بگمارند تا حيثيت علمي اين دانشگاه، تجديد شود. بنابراين باقر لاريجاني در زماني رياست دانشگاه تهران را عهده دار مي شود كه معلوم نيست كدام رويكرد براي اين دانشگاه بهتر است: انتخاب آدمهاي علمي يا گزينش عناصر سياسي. اين را آينده نشان خواهد داد.