آفتابنیوز : 
به اعتقاد جلایی پور قطببندي و جبههبندي دوگانه قبل از انتخابات تغيير اساسي نميكند. تنها پس از انتخابات تغييراتي در درون هر كدام از قطببنديها در حال رخ دادن است.
«محافظهكاران و اصلاحطلبان»
وي در بيان تعريفي از جبههبنديهاي زمان انتخابات نيز اظهار داشت: ما قبل از انتخابات دو قطب و جبههي اصلي داشتيم با اسامي مشخص كه اين اسامي در ادبيات سياسي و جامعه سياسي و عرصه عمومي ايران به كار ميرفت؛ «محافظهكاران و اصلاحطلبان». جبههي اصلاحطلبان شامل يك سري نيروهاي سياسي و يك سري شخصيتها بود. مثل 18 گروه دوم خردادي و ساير گروهها و شخصيتهاي اصلاحطلب كه همه با نام آنها آشنا هستند. در جبههي مقابل يعني محافظهكاران هم همان گروههاي متشكل در شورايِ هماهنگي انقلاب اسلامي قرار داشتند.
وي با بيان اين كه طي 8 سال گذشته ابتدا جبههي اصلاحطلب توانست اغلب اركان انتخابي حكومت را با راي مردم كسب كند، ابراز عقيده كرد: جبههي محافظهكار هم در خود فرو رفت ولي از كارشكنيهاي مستمر دولت پنهان عليه اصلاحطلبان در حكومت و جامعه مدني يا دفاع كرد و يا سكوت كرد. تا اينكه گروه جديد آبادگران دست بالا در اركان انتخابي حكومت بدست آورد. بعد از انتخابات رياست جمهوري بعضي جوري صحبت ميكنند كه گويي تغييرات اساسي در قطببندي و جبههبندي سياسي پيش آمده است، در حالي كه من فكر ميكنم آن جبههبندي قبلي ادامه پيدا ميكند ولي با تغييراتي در دورن اين جبههبنديها و نه در كل آن.
«تحريميان»
اين كارشناس مسائل سياسي افزود: البته در كنار اين دو قطب و جبههي اصلي، يك جبههي خاموش هم داشتيم كه «تحريميان» هستند. اين جبهه فعال نيست بلكه منتظر يك امر غيرمنتظره يا معجزه هستند. بعضي از آنها منتظر يك جنبش اعتراضي وسيع هستند تا نمايندگي آن را برعهده گيرند و بخشي هم منتظر دخالت امريكا هستند. بحث من شامل اين دسته نميشود، ولي دو قطب فعال اصلي همان محافظهكاران و اصلاحطلبان هستند و بهتر است از حالا به بعد بجاي نام محافظهكاران از نام «اصولگرايان» استفاده شود. چون بخش راديكال اين جبهه الآن در درون آن دست بالا را دارد.
«استفاده از امكانات دولت پنهان»
جلاييپور دربارهي تغييراتي كه معتقد است در درون اصولگرايان اتفاق افتاده است، گفت: در جبههي «محافظهكاران» قبل از دوم خرداد دست برتر با تشكلهاي سنتي و باسابقه مثل جامعه روحانيت و جامعه مدرسين و موتلفه بود. طيف جوان و راديكال اين قطب حاشيهيي و «دست دوم» بودند. نقش رهبري و خط دهي را جريانهاي سنتي ايفا ميكرد. اما بعد از انتخابات شوراها در سال 82 بخش تندرو دست برتر را نسبت به طيف جاافتاده و با سابقه كسب كرده است. پس از شكستهاي سنگين محافظهكاران در انتخابات رياستجمهوري و همين طور مجلس ششم با كارهايي كه گردانندگانِ آبادگران كردند يعني «استفاده از امكانات دولت پنهان» باعث وضعي شدند كه محافظهكاران سنتي فكرش را نميكردند و آن «پيروزي در انتخابات» بود. اما مسائل پس از انتخابات نشان ميدهد آبادگران هوادار احمدينژاد نتوانستهاند به راحتي در دولت مستقر شوند. به نظر ميرسد دولت پنهان، شاخهي باهنر و شاخهي توكلي در مجلس دست بالاتري در به كارگيري وزراي در دولت تشكيل شده دارند.
وي در بيان دليل اين ادعاي خود ابراز عقيده كرد: در حوزههاي اقتصاد، سياست خارجي و امنيت و سياست داخلي، افراد انتخاب شده از افراد اصلي احمدي نژاد نيستند. افراد احمدينژاد همان وزرايي بودند كه راي نياوردند. حتي آبادگرانِ شاخه احمدينژاد متاسفانه نتوانستند شهردار را از خودشان بگذارند. در حالي كه اعضاي شوراي شهر تهران تنها جرياني بود كه از احمدينژاد حمايت جدي كردند. خلاصه اين شاخه پس از انتخابات نه تنها مصادر دولت را در اختيار نگرفت، بلكه ناچار شد شهرداري را به اصليترين رقيب احمدينژاد، در درون جبههي اصولگرايان، يعني آقاي قاليباف واگذار كند. آقاي لاريجاني هم به عنوان رقيب ديگر آقاي احمدينژاد مديريت كارهاي انرژي هستهيي را در دست دارد. ظاهرا تا حالا كاركرد شاخه آبادگران احمدينژاد اين بوده كه با اتكاي دولت پنهان كرسيها را از اصلاحطلبان ببرند ولي به ديگران تحويل دهند.
«آبادگران مجلس با آبادگران شوراي شهر»
جلاييپور در بخش ديگري از اين گفتوگو دربارهي آن چه مبني بر وجود اختلاف بين آبادگران مجلس با آبادگران شوراي شهر مطرح مي شود، گفت: الان نميشود در مورد محتواي جبههي اصولگرايان به طور دقيق حرف زد. محتويات اين جبهه دارد در ديگ اصولگرايان ميپزد و معلوم نيست در نهايت چه از آب دربيايد. چون در اين جبهه ما با يك سري نيروهايي مواجهيم كه هويت رسمي سياسي ندارند و مثل احزاب شناسنامهدار، داراي دبيركل و مرامنامه و مواضع مشخص نيستند. ببينيد حتي آقاي زريبافان رييس ستاد احمدينژاد كه در انتخابات بيشترين كار را براي احمدينژاد كرد، نه تنها به وزارت نرسيد، حتي شهردار هم نشد. حتي آقاي عليآبادي معاون شهردار موقعيت قبلي خود براي شهردار شدن را از دست داد. اين در حالي است كه حاميان اصلي و اوليه احمدينژاد هم اينها بودند و به اصطلاح حزب پيروز اينها بودند ولي چون ويژگيهاي يك حزب واقعي را ندارند از بالاي سرشان روي اينها تصميم ميگيرند. به تعبير ديگر قبل از آن روز سهشنبه كه نظر دولت پنهان به سمت احمدينژاد معطوف شود، فقط اعضاي شوراي شهر تهران حاميان او بودند ولي الآن سر امور اصلي تصميمگير نيستند. بنابراين، هنوز براي پيشبيني زود است تا ببينيم آرايش دقيق درون جبهه اصولگرايان چه خواهد شد.
«آرايش داخلي جبههي اصلاحطلبان»
اين عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت ايران اسلامي هم چنين در مورد آرايش داخلي جبههي اصلاحطلبان اظهار داشت: همان نيروهاي سياسي كه طيف اصلاحطلب قبل از انتخابات را تشكيل ميداد، همچنان در اين طيف حضور دارند، اما با يك سري تغييرات. يكي از تغييرات كه عملا اتفاق افتاده، امكان «حركتهاي ائتلافي» آنهاست. قبل از انتخابات امكان حركت ائتلافي وجود نداشت. شاخص آن هم حضور سه كانديدا از اين جناح و قطب سياسي در انتخابات بود. در حالي كه الان به نظر ميرسد در سه سطح زمينه كار ائتلافي به وجود آمده باشد. اول در سطح شخصيتها؛ يعني شخصيتهايي نظير سيدمحمد خاتمي، كروبي، مهندس موسوي، هاشمي رفسنجاني، موسوي خوئينيها و بهزاد نبوي الان بهتر كنار هم مينشينند. چون همگي ميخواهند از ميراث امام(ره) يعني جمهوري اسلامي دفاع كنند. دليل آن هم اقدامات «دولت پنهان» بود كه همهي اين افراد را حسابي نگران كرده است. همه اين شخصيتها درد اصلي را فهميدهاند. اهميت مساله آن است كه دولت پنهان اگرچه احساس قدرت ميكند اما به راحتي نميتواند از اين شخصيتها تسويه حساب كند. به هر حال، اين شخصيتها به نوعي همكاري رسيدهاند كه اين همكاري قبل از انتخابات نبود.
«جبهه اعتدال»،«احياي جبهه دوم خرداد»،«جبهه دموكراسيخواهي و حقوق بشر و صلح جهاني»
وي ادامه داد: سطح دوم، احزاب و تشكلهاي سياسي اصلاحطلبهاست؛ الان تحت سه عنوان «جبهه اعتدال» با محوريت كارگزاران، «احياي جبهه دوم خرداد» با محوريت مجمع روحانيون (خصوصا با نفوذ موسوي خوئينيها و خاتمي) و سازمان مجاهدين انقلاب و جبهه مشاركت و «جبهه دموكراسيخواهي و حقوق بشر و صلح جهاني» كارهاي ائتلافي ميان درون جبهه اصلاحطلبان در حال انجام است. مثلا در مورد جبههي اعتدال، كارگزاران بعد از بلايي كه سر مهاجراني و نوري و كرباسچي آوردند، فعال نبودند. در حالي كه الان اينها فعال شدهاند و هاشمي هم از آنها حمايت ميكند. بدين ترتيب، ميتوان گفت دو قطب اصلي اصلاحطلب و اصولگرايان (يا محافظهكاران سابق) پس از انتخابات با تغييراتي در درون آنها تداوم پيدا كرده است.
«اقتدارگرايي و دموكراسيخواهي»
جلاييپور دربارهي اختلاف اين دو جبهه بر سر محور اصلي «اقتدارگرايي و دموكراسيخواهي» گفت: اتفاقي كه الان دارد ميافتد اين است كه در ميان جبههي اصلاحطلبان به رغم همهي تنوعهاي موجود در ميان گروههاي تشكيل دهندهي آن، همگي «هواداران جمهوري اسلامي» هستند. حرف مشترك اين جبهه همان «ميزان راي ملت است» كه امام(ره) ميفرمودند.
اين فعال سياسي با تاكيد بر اين كه جبههي اصلاحطلبان زير بار تقليل جمهوري اسلامي از سوي برخي نميرود اظهار داشت: مخالفان اصلاحات ميخواهند بعد جمهوريت نظام را به امر درجه دوم تبديل كنند، اما آن طرف با تكيه بر سابقه خود در انقلاب و ياري امام(ره)، دنبال آن است كه مانع اين مساله شود. به همين خاطر، من معتقدم همان حرفهاي اصلي قبلي در سالهاي آينده هم تكرار ميشود يعني باز هم آزاد، عادلانه و همچنين سالم بودن انتخابات يك بحث اصلي است. دعوا بر سر نظارت حداكثري استصوابي يك بحث جدي است، همچنان «مشكل دور» در انتخابات خبرگان يك بحث اصلي است همچنان آزادي مطبوعات، فعاليت دانشجويي يك بحث جدي است. در واقع، جبهه طرفدار «جمهوري اسلامي» كه دوران امام (ره)پاي كار و همراه و يار ايشان بوده، خواهد گفت؛ شما چه طور ميخواهيد رقابت حزبي و گروهي را ماسمالي كنيد، در حالي كه در زمان جنگ دو تشكل مجمع روحانيون و جامعه روحانيت با تاييد امام(ره) رقابت جدي داشتند. چطور ميشود الان رقابت نداشت. به اعتقاد من اهميت دوران درخشان اصلاحات روز به روز براي اكثريت جامعه روشن و روشنتر ميشود.
«عدالت اجتماعي»
جلاييپور دربارهي موضع طرفداران جمهوري اسلامي دربارهي عدالت اجتماعي گفت: موضع طرفداران جمهوري اسلامي درباره عدالت اجتماعي يك بحث اجماعي در ميان صاحب نظران و كارشناسان است و يك بحث شعاري و ايدئولوژيك نيست، موضع آنها متكي بر تجربهي 27 سالهي پس از انقلاب است. عدالت اجتماعي يعني؛ «فرصتهاي برابر براي همه شهروندان را فراهم كردن»، «دولت با گسترش آموزش و ساير سرمايهگذاريهاي زيربنايي سطح رفاه و درآمد عمومي را افزايش دادن»؛ يا «گروههاي كم توان اجتماعي يا فقرا را با سياستهاي دولت توانمند كردن تا از طريق چرخاندن چرخ اقتصاد توانمندتر شوند، نه با توزيع پول نفت سر سفرهها»؛ و «پوشش تامين اجتماعي براي اقشار ضعيف» است.
وي در بيان دليل اين كه چرا اين مسائل از سوي طيف متبوعش در زمان انتخابات مطرح نشد، توضيح داد: عدالت اجتماعي براي اصلاحطلبان امري غيرايدئولوژيك و غير فريبكارانه است. اگر شما محور اصلي را فرصتهاي برابر براي همه قرار دهيد، مهمترين وسيله براي تحقق اين مساله دستگاه دولت است كه بزرگترين دستگاه سازماني در ايران است. وقتي فرصتهاي برابر شكل ميگيرد كه آزادي، انتخابات آزاد وجود داشته باشد.
وي در بخش ديگري از اين گفتوگو كه به صورت كامل در سايت امروز منتشر شده است، خاطرنشان كرد: عدالت اجتماعي اين بود كه در انتخابات بگوئيم اي مردم وضع فقر پس از انقلاب و خصوصا در دوران سازندگي و اصلاحات بهبود پيدا كرده (شما آمارها را ببينيد مطالعات مؤسسات بينالمللي اين را ميگويد). من در دنيا سراغ ندارم يك طرفدار واقعي عدالت اجتماعي كه از سلامت و آزادي انتخابات دفاع نكند. البته من قبول دارم همه افراد در زندگي روزمره خود نميتوانند ارتباطي ميان آزادي انتخابات و رنگين بودن سفره خود برقرار كنند، به همين خاطر، شعارهاي پوپوليستي در همه جوامع زمينه مطرح شدن پيدا ميكنند. با اين حال، من زياد هم نگران نيستم. چرا كه جامعه ما مدرن و آگاه شده است.
«ارتباط با جامعه و دولت»
جلاييپور در بيان اين نسبت اين دو جبهه با جامعه و دولت در شرايط جديد، با بيان اين كه وقت منظور ما از جامعه «افراد جامعه» هستند، يك وقت منظور «نهادهاي مستقل از دولت» هستند يك وقت منظور «طبقات اجتماعي» هست. يك وقت هم ممكن است منظور ما از جامعه «پويشهاي اجتماعي در جامعه باشد، دربارهي نسبت اصولگرايان با ،افراد جامعه ابراز عقيده كرد: مشكل آنها اين است كه حتي رايدهندگان به آنها زياد اميدي ندارند در حالي كه پس از انتخابات خاتمي در سال 76، «افراد» جامعه خيلي اميدوار بود و ميديدند اتفاق مهمي افتاده و اين باعث قوي شدن جامعه شد. ولي من چنين حالت و نگرشي را در حال حاضر در «افراد» جامعه و حتي ميان رايدهندگان به كانديداي پيروز نميبينيم. اتفاقا توجه به رابطه «افراد متخصص» جامعه به اصولگرايان خيلي مهم است. «متخصصان» به نظر من مجموعه افرادي هستند كه نوعي مهارت، نفوذ و تجربه دارند. اكثريت آنها از وضع پيش آمده خشنود نيستند. بلكه بعضا نگران سرنوشت و استقلال كشور و كندي سرعت توسعه هستند. كافي است شما موضع نخبگان در سوم خرداد 76 را نسبت به دولت با چهارم تير 84 مقايسه كنيد.
وي در ادامه دربارهي نسبت اصولگرايان با «نهادهاي مردمي مستقل از دولت» نيز اعتقاد خود را اينگونه بيان كرد:بخشهايي از جامعه كه خودشان انسجام پيدا كردهاند، يعني همان جامعه مدني، به اصولگرايان نظر خوشبينانهاي ندارند. حتي مساجد و مراكز ريشهدار مذهبي نگران وضعيت پيش آمده هستند. اينها ميبينند همان بلايي كه به سر هاشمي آمد ممكن است به تدريج به سر آنها هم بيايد. سطح سوم نسبت اصولگرايان با طبقات اجتماعي است. ميتوان گفت كه طبقه بالا كاملا نگران است و فعاليت اقتصادي و معاملاتي خود را متوقف كرده. پايين آمدن بازار سهام، انتقال سرمايهها به بيرون از كشور روندي نگران كننده پيدا كرده. بخشي از طبقه متوسط مذهبي هم كه به اصولگرايان راي داده اما آنها هم مثل حاميان خاتمي پس از دوم خرداد خوشحال نيستند. طبقه متوسط جديد هم تقريبا به اينها راي نداده است. آنها اعتمادي به اصولگرايان ندارند و حامل حرفهاي آنها نيستند. طبقهي سوم و به اصطلاح فقير هم طرفدار اصولگرايان پيروز نيست بلكه سفرههاي خود را به اميدي پهن كردهاند تا رنگين شود. بعبارت ديگر اين طبقه از دولت طلبكار است. سطح چهارم نسبت اصولگرايان با پويشهاي اجتماعي است. در كشور پويشهاي اجتماعي متعددي داريم. پويش لاييك داريم كه اصلا نسبتي با دولت جديد ندارد و حتي بعضا اميدوارند كه با يكپارچه شدن حاكميت، جمهوري اسلامي تكليفش روشن شود. همينطور، پويشهاي سبز و زنان هم تمايلي به حاكمان جديد ندارند. شايد بتوان گفت كه تنها پويش همراه با دولت جديد حاشيهنشينها هستند. آنها هم انتظار دارند كه از حاشيه به متن بيايند يعني خانههاي خود را بسازند. اين در حالي است كه دولت با آن كه شعار فقيردوستي داده اما نميتواند كاري براي حاشيهنشينان انجام دهد. مگر آنكه همه قواعد شهرنشيني را برهم بزند (و اين تازه آغاز بحرانهاي جدي ميشود). البته پويش كارمندان جزء هم داريم كه احتمالا حقوقشان بالا ميرود. اما اينها هم پول را ميگيرند و بعد هم نق ميزنند. اينها طرفدار واقعي اصولگرايان نيستند. در ميان متن مردم هم يكي از پاشنه آشيلهاي اصولگرايان ماهواره و حجاب است كه هر طرف آن را بخواهند بگيرند، مشكل است.
اين فعال سياسي در نتيجهگيري از آن چه بيان كرده است، گفت: بنابراين محافظهكاران نسبت خوبي با جامعه ندارند مگر آنكه كار چشمگير و عجيبي براي توسعه كشور و معيشت مردم در يكي دو سال آينده انجام بدهند. اين هم شرايط ميخواهد مثل همكاري بخش نخبه و متخصص جامعه، سرمايهگذاري خارجي، همراهي اوضاع بينالمللي را ميطلبد كه امكان جذب و تمهيد همهي اين عوامل براي اصولگرايان سخت است. لذا من فكر ميكنم اينها روند توسعه را در كشور كند ميكنند اما اگر معجزه كنند و يك خدمت چشمگيري نشان بدهند بخشي از رويكرد جامعه به آنها مثبت شود.
اين عضو شوراي مركزي جبههي مشاركت ايران اسلامي با تاييد اين كه نسبت جامعه با اصلاحطلبان هم تغيير كرده است، در اينباره گفت: اتفاقا دارد مثبت ميشود. در سطح اول يعني افراد؛ اصلاحطلبان قبل از انتخابات با افرادي مواجه بودند كه چون در 8 سال گذشته به آنها راي داده بودند، با «افراد طلبكار» مواجه بودند اما الان با افراد طلبكار روبهرو نيستند و اتفاقا اين افراد روزبهروز قدر اصلاحطلبان را بيشتر خواهند دانست. چون 8 سال گذشته را با 4 سال آينده مقايسه ميكنند. افراد و متخصصيني كه در بين 27 ميليون جمعيت به كانديداِ پيروز راي ندادهاند، واقعبينتر شدهاند و ديگر پس از دو بار راي دادن قهر نميكنند چون فهميدهاند با راي ندادن چه اتفاقي ميافتد.
وي با اشاره به سطح نهادهاي مدني، ادامه داد: اغلب نهادهاي مدني نه طالب وضع موجودند نه طالب انقلاباند لذا همچنان مجبورند كه به فعاليت اصلاحيِ اصلاحطلبان اميد داشته باشند. سطح چهارم، از نظر نسبت اصلاحطلبان طبقات اجتماعي است طبقه بالا در 8 سال گذشته با آقاي خاتمي كار كرد و يكي از عوامل موفقيت اقتصادي دوران خاتمي بود و به همين خاطر با اصلاحطلبان مشكلي ندارند. طبقه متوسط جديد هم راهي جز همراهي با اصلاحات ندارد. حتي من فكر ميكنم كه بخشي از طبقهي متوسط مذهبي هم به تدريج بدبيني خود نسبت به اصلاحطلبان را از دست ميدهد. طبقه سوم تا مدتي سفرهي خود را پهن نگه ميدارد و بعد از اين بازي تبليغاتي اصولگرايان نااميد ميشود و همچون گذشته منتظر موقعيت مناسب مينشيند. ولي شايد در آينده به راحتي گول «فقير دوستان» را نخورند. سطح پنجم نسبت اصلاحطلبان با پويشهاي اجتماعي است. فعالان پويشهاي اجتماعي قبل از انتخابات دچار نوعي توهم و خود بزرگبيني بودند. مثلا فمنيستها ميگفتند كه ما جنبش زنان داريم در حالي كه اگر ما جنبش زنان داشتيم، چرا معين از 14 ميليون راي زنان راي چنداني نياورد؟ اين باعث ميشود گوشي به دست فمينيستهاي ايران و ساير پويشهاي اجتماعي بيايد.
«استفاده از فرصتهاي انتخاباتي»
جلاييپور در مورد آيندهي اصلاحطلبان با توجه به اين كه معتقد است از موقعيت بهتري در سطح جامعه برخوردار شدهاند، با بيان اين كه پاسخ به اين سوال در انتخابات آينده روشن ميشود، اظهار داشت: اما مشخص است كه، اينها طرفدار جمهوري اسلامي هستند و ميراث جمهوريت نظام را رها نميكنند. اصلاحطلبان به رغم همهي موانع در ساختار سياسي و حقوقي موجود، مشي خود يعني «استفاده از فرصتهاي انتخاباتي» را رها نميكنند و كار در عرصه عمومي و تشكيلاتي را هم به اندازه وسع خود انجام ميدهند. شما ببينيد توان اصلاحطلبان در همين انتخابات بدون سوءاستفاده از امكان ده ميليون راي كيفي بود. به هر حال، اصلاحطلبان با تحريميان يك تفاوت دارند و آن اين است كه استراتژي آنها اين است كه با همين ساز و كارهاي حكومتي كار ميكنيم و از حقوق شهروندي، آزادي مطبوعات، رقابت سياسي دفاع ميكنيم، اگرچه سرعت حركت اصلاحطلبان كند باشد. در حالي كه تحريميها اول دنبال تغيير حكومتاند بعد به دنبال حقوق شهروندي.
«تضعيف جايگاه تحريميها»
وي دربارهي تاثير تقويت موقعيت اصلاحطلبان در جامعه بر تضعيف جايگاه تحريميها گفت: تحريميها معتقدند سيستم سياسي مشروعيت ندارد و دنبال سيستم جديدي هستند. آنها معتقدند اين مساله با حادثه تعيينكنندهاي مثل رفراندوم يا تغيير رژيم، حل ميشود و بدين طريق دموكراسي وصول ميشود. اينها دنبال يك انقلاب آرام و غير خشونتآميز هستند و به همين خاطر انتخابات را تحريم كردند كه البته كار آنها، بزرگترين فرصت را به اصولگرايانِ فقير دوست داد تا سوار دولت شوند. يعني اگر دو ميليون نفر از تحريميها به اصلاحطلبان راي داده بودند، اين بساط شكل نميگرفت. به هر حال اگر اصولگرايان پس از پيروزي دست به تندروي نزنند فضاي آرام ادامه يابد، تحريميها تضعيف ميشوند. اما اگر فيل اصولگرايان ياد هندوستان بيفتد، جبهه تحريميها تقويت ميشود. تحليل من بيشتر از وضع ژلاتيني كنوني است پيشبيني قطعي آينده كار غير ممكني است.
«جايگاه عامل بيگانه در آرايش نيروهاي سياسي»
اين فعال سياسي دربارهي جايگاه عامل بيگانه در آرايش نيروهاي سياسي و تحولات آينده گفت:اصلاحطلبان به دنبال «صلح در جهان» بوده و هستند. اما اصولگرايان هم به نظر من حرف زياد ميزنند ولي دنبال تنش جدي نيستند. حتي اصولگرايان تند و تيز درست است كه حرف اصلاحطلبان را نميخواهند بفهمند اما حرف قدرتهاي خارجي و زبان زور را خوب ميفهمند. اينكه علي لاريجاني ميگويد در مذاكرات هستهيي دنبال «برد-برد» هستيم، يعني حاضر به معامله و همكاري هستيم. حالا اگر توانستند امتياز بيشتري بگيرند، اصلاحطبان هم استقبال ميكنند. اما تحريميها بدشان نميآيد بيگانگان وضع را به هم بريزند. حال آن كه اصلاحطلبان از اساس با خشونت مخالف هستند؛ حالا چه خشونت ناشي از جنگ باشد و چه ناشي از نافرماني مدني.
«نافرماني مدني»
وي ادامه داد: از منظر فلسفهي سياسي و فلسفهي حقوق دربارهي نافرماني مدني بحث نميكنم، آخرِ بحث نافرماني مدني در ايران يعني حركت غيرقابل كنترل خياباني. اين حركتها ممكن است حكومت را تغيير دهد اما دموكراسي نميآورد. عدهاي تندرو ميروند و عدهاي تندروي ديگر ميآيند. به همين خاطر بايد به خاتمي احترام گذاشت كه با وجود همه مسائل 8 سال حركت رو به جلو و آرام را ادامه داد. اصلاح طلبان به دنبال تغيير جمهوري اسلامي نيستند دنبال اصلاح آن هستند. اصلاحطلبان نميخواهند اصولگرايان را به كره ماه بفرستند و يا به دريا بريزند ميخواهند آنها تربيت شوند، آنها مدني بشوند، ميخواهند آنها به نام اسلام، شهدا و حفظ نظام سيستمِ تخلفِ انتخاباتي سازمان ندهند.