کد خبر: ۱۳۰۵۳۸
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۰ - ۲۰:۴۲

خاطرات دکتر زهرا مصطفوی از اصرار امام به مهریه زن، کوتاه آمدن از تهیه آبگوشت و...

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سایت جماران در مصاحبه‌ای با دکتر زهرا مصطفوی دختر امام خمینی(ره) از قول وی نوشت:

* دیدگاه من در رابطه با جایگاه سیاسی زنان در جامعه امروز ایران شبیه دیدگاه حضرت امام است. من واقعا بین زن و مرد فرق نمی گذارم .از جوانی این خصوصیت را داشتیم. 

* یک وقتی امام به من گفتند که نگاه کردن به صورت مرد حرام است. دیدن با نگاه کردن فرق می‌کند. من می‌رفتم روضه حدود 14 سالم بودم و به امام گفتم که من اگر به صورت آقا نگاه نکنم حرف‌هایش را نمی‌فهمم. گفتند: کجا می‌روی؟ گفتم: مسجدی که خودشان درس می‌دادند. گفتند: آقایی که روضه می‌خواند عمامه‌اش سفید است یا سیاه؟ کمی فکر کردم گفتم: نمی‌دانم‌. گفتند اشکال ندارد. نگاه کردن و دیدن فرق می‌کند نگاه آن است که عمدا نگاه کنیم. نگاه کردن در برخورد اول اشکالی ندارد ولی اگر برگردید دوباره به طرف مقابل نگاه کنید این اشکال شرعی دارد. 

*معتقدم که فرقی بین زنان و مردان وجود ندارد‌. در رهبری و ریاست‌جمهوری‌اش هم همین را می‌گویم. فقط زنان چون فقیه نیستند ممکن است در فقه چیزی باشد که خانم‌ها رهبر نشوند.

* در سال 1340، من 5 خواستگار داشتم. چون خیلی شیطون بودم و خیلی معتقد به کارهای خودم بودم و اعتقاد قلبی داشتم به کار خودم‌، دلیل و برهان می‌آوردم که با کی ازدواج کنم. 

* زمانی که بروجردی برای خواستگاری آمده بود آمدند به شوهر خواهرم آقای اشراقی گفتند که بیایند خواستگاری. آقای اشراقی گفته بودند که شما پنجمی هستید چهار نفر جلوتر از شما هستند. اگر آن چهار نفر رفتند کنار بعد من مطرح می‌کنم‌. همسرم [مرحوم بروجردی]گفته که من به شما می‌گویم که آن چهار نفر را کنار بگذارید. 

* امام آبگوشت دوست داشتند و بیشتر ناهارها غذا آبگوشت بود و من آبگوشت دوست نداشتم‌. یک روزی گوشت کوبیده در دست من بود و امام هم وضو گرفته بودند و می‌آمدند بالا در منزل قم. من ناراحت بودم از اینکه باید آبگوشت بخورم و گوشت کوبیده را پرت کردم گوشت کوبیده به دیوار چسبید و بشقاب پرت شد و به امام گفتم چه دلیلی دارد که ما همیشه باید آبگوشت بخوریم‌‌؟ ما چند نفریم در منزل خب همه نظر بدهند که هر روز ناهار چی بخوریم. ایشان هیچ چیزی به من نگفتند و بعد به مادرم گفته بودند که هر روز بچه‌ها را جمع کن و هر روز غذا را به سلیقه یک نفر انتخاب کن. بعد به من گفتند که تو کودتا کردی و مادرم به من گفتند که حاج آقا به شما می‌گویند کودتاچی.

* امام به مهر خیلی اعتقاد داشتند‌. مهری که در حد توان مرد باشد برای دادن و به همین دلیل هم عروس‌هایشان را مهرشان را دادند از منزلی که زندگی می‌کردند‌. یک دانگ مهر برای عروس بزرگشان و بعد هم پولش را دادند و عروس‌شان خانه گرفت و اجاره داد و یک دانگ هم برای خانم احمد آقا که او گفت من نمی‌خواهم و بعد از اینکه ایشان فوت کردند خانه تقسیم شد. 

*مهر من خانه بود که بعد از فوت پدرشوهرم به من دادند‌. مهریه من سه دانگ منزل پدری آقای بروجردی بود. چون پدرش می‌دانست که امام حتما می‌گفتند که باید زمین باشد چون امام پول قبول نمی‌کردند و چون پسرشان نداشت پدر از خودش مهر کرد.

*یک روز شنیدم که امام قطعنامه را قبول کردند. خیلی ناراحت شدم‌. عصر رفتم خدمت امام‌. دیدم روی نیمکت دراز کشیده‌اند‌. من یک چارپایه کشیدم جلو و نشستم و چون خیلی خودم ناراحت بودم از قبول قطعنامه رو کردم به ایشان و گفتم شنیده‌ام که شما را وادار کردند که قبول کنید قطعنامه را. می‌خواستم ببینم واقعیت چیست؟ امام هیچ چیزی به من نگفتند‌. دستشان را روی چشمشان گذاشتند‌. فهمیدم که انقدر ناراحت هستند که نمی‌توانند با من حرف بزنند‌. من آمدم منزل و یک هفته از زیرزمین منزل بیرون نیامدم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین