کد خبر: ۱۳۲۵۴۸
تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۳:۳۸

جملاتی که زائری را از آنتن سیما حذف کرد

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: حجت الاسلام دکترمحمدرضا زائری، روحانی کارشناس برنامه شب‌های روشن، یکشنبه‌شب به این برنامه نرفت. این برنامه که در این شب‌ها یکی از پر مخاطب‌ترین برنامه‌های تاثیرگذار بعد از افطار تلویزیون بوده است، تحت فشارهای شدیدی از سوی مدیران و مسئولان درونی و بیرونی صدا وسیما قرار گرفته است. این درحالی است که برنامه‌سازان و برگزارکنندگان تلویزیونی طوری وانمود کردند که انگار هیچ اطلاعی از علت عدم حضور وی ندارند. 

محمدرضا زائری به دلیل فشارهای متعدد مدیران صدا‌و‌سیما و محدویت در اظهارنظرهای وی، یکشنبه‌شب در برنامه حاضر نشد. زائری که پس از اظهار‌نظرهایش درباره فیس‌‌بوک، مسأله حجاب، ماجرای جوانان آبپاش مورد هجمه وسیع انتقادها از سوی نگاه رسمی مدیران صدا‌وسیما قرار گرفته است، به دلیل محدود شدن در اظهارنظر، دیشب در برنامه شب های روشن حاضر نشد. 

گفتنی است، متن سخنان وی در برنامه جمعه شب به این شرح بود: 

پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) فرمودند که خداوند فرمود هر کار مهم و جدی که با بسم الله الرحمن الرحیم همراه نشود، ناقص است و به نتیجه نمی‌رسد. بسم الله الرحمن الرحیم، شعار اسلام است. در تعابیری داریم که بسم الله الرحمن الرحیم، پرچم اسلام است. باید آشکار شود. این جزء نکاتی است که همه باید با صدای بلند و اظهار جلی به آن توجه داشته باشند. می‌گویند بسم الله الرحمن الرحیم، مثل پرچم باید در فراز باشد. متأسفانه ما نسبت به پرچم کشورمان بی‌توجهیم. اما در کشورهایی مثل امریکا، ردپای پرچم را در فیلم‌های هالیوودی و سریال‌ها و حتی تبلیغات هم مشاهده می‌کنیم. ما نسبت به خیلی از شعارهای ارزشی هم بی‌توجهیم. بسم الله الرحمن الرحیم از آن دسته است. فرموده‌اند بسم الله الرحمن الرحیم را بلند و قرّا بگویید. متأسفانه ما یا افراط می‌کنیم و یا تفریط. گاهی از فرط افراط به ریاکاری می‌افتیم. گاهی از فرط تفریط فکر می‌کنیم نماز جماعت رفتن یا بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم اشکال دارد. هر دوی این‌ها غلط است. اما نباید از اظهار شعارهای دین ابایی داشت. همین‌طور که در بحث صدقه گفتیم صدقهٔ پنهانی و آشکار هر دو ارزشمند هستند، یک سری از عبادات هم مخفی است و مختص تنهایی فرد است و البته برخی از عبادات هم علنی هستند، مثل نماز جمعه یا نماز جماعت یا گفتن بسم الله الرحمن الرحیم یا سلام دادن. فرموده‌اند خطا است اگر کسی سلام نکرده حرفی را شروع کند. اگر چنین کرد اگر جواب او را ندادید اشکالی ندارد. یعنی حرف او منعقد نشده است. سلام شعار اسلام و مسلمانی است.
بحث امشب ما، حسن خلق و خوش اخلاقی است. سؤال پیش می‌آید که ما به سمت خوش اخلاقی حرکت می‌کنیم یا بداخلاقی؟ جواب بسیار روشن است. متأسفانه عواملی در سطح جامعه دست به دست هم می‌دهند که روند عمومی به سمت بداخلاقی پیش رود. روایت عجیبی از امام باقر (علیه‌السلام) است که می‌فرمایند یکی از عواملی که منجر به بداخلاقی می‌شود، گرانی است. یا در روایت دیگر آمده است که یکی از عواملی که منجر به بداخلاقی می‌شود، فقر و گرسنگی است. این به آن معناست که نگاه دین، یک نگاه واقع‌گرایانه است. از کسی که سه شیفت کار می‌کند و شب با فکر قرض و بدهی، خسته به خانه می‌رود نمی‌توان انتظار خوش اخلاقی داشت. روایت است که کسی که چهار روز بگذرد و گوشت نخورده باشد، نمی‌توان توقع داشت که خوش اخلاق باشد. این یک نگاه کاملاً واقعی و ملموس است. متأسفانه عواملی در سطح جامعه دست به دست هم می‌دهند که ما بداخلاق شویم. یک طرف ماجرا نهاد‌ها و ارگان‌ها و حکومت و نظام است که مسئولیت اصلاح و بهبود شرایط را دارد. و از طرفی هم مسئولیت شخصی است. ندید گرفتن هر یک از این دو موضع، نتیجهٔ افراط و تفریط ما است. گاهی بعضی طوری از دین حرف می‌زنند که گویا دین یک مسألهٔ کاملاً شخصی است. اتفاقاً باید بدانیم بعد اجتماعی دین خیلی قوی است. و نگاه بعضی دیگر این است که اگر مسئولی به مسئولیتش عمل نکرد، پس من حق دارم دین را کنار بگذارم. این هم اشتباه است. هم کسی که مسئول است باید زمینهٔ دین‌دار شدن مردم را فراهم کند و هم من به عنوان یک انسان وظیفه دارم دین درستی داشته باشم. از طرفی از امام صادق (علیه‌السلام) روایت تکان‌دهنده‌ای نقل است که؛ گناه و تقصیر آدم‌های نادان و جاهل بر دوش علما و مسئولینی است که می‌فهمیدند و می‌توانستند. 

همهٔ این مسائل را باید با هم دید. اگر از خوش اخلاقی حرف می‌زنیم، باید شرایط خوش اخلاق بودن برای یک آدم عادی در جامعه فراهم باشد. البته این توجیه بداخلاقی ما نیست. مثلاً اگر کسی دیر به محل کار برسد و بگوید اتوبوس دیر راه افتاد، ما می‌گوییم قبول! ولی این دلیل نمی‌شود. باید زود‌تر راه می‌افتاد. باید شرایط را پیش‌بینی می‌کرد. منی که در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که شرایط دست به دست هم داده‌اند تا مرا عصبانی کنند، پس باید به دیگران کمک کنم و دیگران هم به من کمک کنند. باید همه به هم کمک کنیم تا جامعهٔ خوش اخلاق و مهربان و بانشاطی داشته باشیم والا همهٔ عوامل باعث می‌شوند که این اتفاق نیفتد. 

ریشهٔ خوش اخلاقی در چیست؟ ریشهٔ خوش اخلاقی، اعتقاد عمیق و قلبی به ارزش انسان‌ها و شخصیت آن‌ها است و اینکه انسان خودخواه نباشد. خودم را عرض می‌کنم. می‌بینم مشکل اصلی و ریشه‌ای من این است که دارم خودم را می‌بینم و چون فقط خودم را می‌بینم قبل از اینکه دیگران و شرایط آن‌ها را در نظر بگیرم، واکنش نشان می‌دهم و تصمیم می‌گیرم. در بعضی روایات داریم که مومن کسی است که آنچه همسر و فرزندانش می‌پسندد و مایلند را بخورد و منافق کسی است که دیگران مجبورند آنچه را که او مایل است را بخورند. یعنی مومن تا این حد با دیگران همراهی می‌کند. وقتی از خودم عبور کردم و دیگران را دیدم، این نقطهٔ شروع خوش اخلاقی است. 

اساس دین خوش اخلاقی است. ما برای کوچک‌ترین مسائل و مشکلات به متخصص خودش مراجعه می‌کنیم اما به موضوع دین که می‌رسیم، نمی‌پذیریم که در بحث دین هم متخصص وجود دارد و ما برای مسائل دینی باید به علما و کسانی مراجعه کنیم که عمر خود را برای شناخت دین صرف کرده‌اند. دربارهٔ خوش اخلاقی از صاحب دین، حضرت رسول (صلوات‌الله‌علیه) می‌پرسیم. روایت عحیبی است که نقل می‌کنند فردی از پیامبر پرسید: «ما الدّین؟» یعنی دین چیست؟ حضرت فرمودند: «حسن الخلق». ـ نفرمودند روزه یا نماز یا قرآن خواندن ـ فرمودند خوش اخلاقی! مدتی گذشت و برای بار دوم‌‌ همان شخص آمد و پرسید دین چیست؟ پیامبر لبخندی زدند و فرمودند: خوش اخلاقی. بار سوم باز به همین ترتیب سوال کرد و‌‌ همان پاسخ را شنید. در مرتبهٔ چهارم که سوال کرد، حضرت فرمودند: «الدین هو أن لا یَغضَب» دین یعنی که عصبانی نشوید. در روایت دیگری از پیامبر نقل است (صلوات‌الله‌علیه) آمده است که: «الاسلام حسن الخلق» اسلام یعنی خوش اخلاق بودن. در روایت آمده است که اگر انسان می‌دانست که خوش اخلاقی برای او چه نتیجه‌ای به ارمغان می‌آورد، به این پی می‌برد که پیش از دیگران، خود اوست که محتاج خوش اخلاقی است. 

شاید سؤال پیش آید که پس چرا در بعضی روایات داریم که حضرت رسول (صلوات‌الله‌علیه) گاهی آنچنان برافروخته می‌شدند که آثارش در چهرهٔ ایشان نمایان می‌شد؟ اینجا بحث شخصی نیست. آنجا که موضوع شخص حضرت بود، بالا‌ترین ظلم‌ها را در حق ایشان روا داشتند و رسول خدا به بهترین و زیبا‌ترین شیوه رفتار کردند. در بعضی از روایات آمده است که حضرت فرمودند: «ما اوذی نبیٌ مثل ما اوذیت» یعنی هیچ پیامبری آنطور که من اذیت شدم، اذیت نشد. دندان مبارکش را شکستند، بر سر ایشان زباله می‌ریختند. من گاهی خودم فکر می‌کنم من روحانی اگر روزی کسی جواب سلامم را ندهد، اعصابم بهم می‌ریزد چه رسد به اینکه سلام کنم و در جواب دشنامم بدهند. 

پیامبری که بخش عمدهٔ بودجهٔ خود را هزینهٔ عطر می‌کرد و تمیز‌ترین لباس را می‌پوشید و موهای مبارکش را روغن می‌زد، در روایت است که شخصی هر روز بر سر ایشان آشغال می‌ریخت، حضرت به خانه می‌آمدند و سر و رویشان را می‌شستند و تمیز می‌کردند. چند روزی از او خبری نبود. حضرت به در خانهٔ او رفتند. همسرش در را باز کرد و تا پیامبر را دید ترسید. حضرت سراغ مرد را از همسرش گرفتند. همسرش گفت که چند روزی است که مریض شده است. پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) به عیادتش رفتند. نقل است وقتی حضرت کنار بسترش نشستند، مرد از خجالت ملحفه را روی سرش کشید. حضرت با او شروع به حرف زدن کردند. پدر است دیگر! فرمود: «انا و علیٌ ابوا هذه الامة». پدر وقتی خطایی از بچه‌اش سر بزند، به حساب بچه و جاهل بودنش می‌گذارد. در روایتی که بین انجیل و روایات ما حتی از نظر لفظ مشترک است آمده است که فرمود: «ربّ إغفر لهم و إنهم لا یعلمون» یعنی خدایا اینها را ببخش. اینها متوجه نیستند. نمی‌فهمند. همان کسی که بر سر رسول خدا (صلوات‌الله‌علیه) آشغال می‌ریخت به واسطهٔ این رفتار پیامبر، شیفتهٔ ایشان شد و در جنگ بعدی همراه حضرت شرکت کرد و شهید شد. این نتیجهٔ رفتار یک پدردلسوز است. یعنی یک نفر را از مقام و جایگاه کسی که آشغال روی سر حجت خدا می‌ریزد، به مقام کسی می‌رسانند که در جبههٔ جنگ شهید می‌شود. چون پیامبران برای تربیت و انسان‌سازی آمده‌اند. نگاه پیامبر و ائمه از دیدگاه روایات این است: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفِضَّه». مردم طلا و جواهرند. منتها این طلا و جواهر ممکن است در لجن افتاده باشد. پیغمبر کسی است که این طلا‌ها را از لجن درمی‌آورد. 

به امام موسی صدر اعتراض می‌کردند که چرا شما با برخی جوانان که ظاهر درستی ندارند، یا به تعبیر ما نوار فلان جور گوش می‌دهند و زنجیر طلا به گردن می‌اندازند و... طرح رفاقت می‌ریزید و در کنار آنها می‌نشینید و با آنها گپ می‌زنید؟ فرمود: من به این جوان‌ها که نگاه می‌کنم، یک چشمم را باز می‌کنم و چشم دیگرم را می‌بندم. یک چشمم را به واقعیت فعلی آنها می‌بندم و ندیده می‌گیرم و یک چشمم را بر آینده و امکان و استعداد آنها باز می‌کنم. جوانی که امروز ظاهر بدی دارد، فردا می‌تواند مجاهد و شهید در راه خدا باشد. همیشه وقتی حرف از شهدا پیش می‌آید، طوری از آن‌ها حرف می‌زنیم که انگار شهید از اول شهید بوده است. بله! بعضی استثنا بودند اما در حالت عادی خیلی از شهدا مثل بقیه، افراد معمولی بودند. ما در واقع با نگفتن این قسمت از زندگی یک شهید، به جوان امروز این پیام را می‌دهیم که؛ تو نمی‌توانی کسی مثل بابایی و چمران و آوینی شوی! و این نگفتن‌ها همه ریشه در خودخواهی ما دارد. مثال نمی‌زنم، اما در بعضی از موارد که خودم پیگیری کرده‌ام، دیدم که مثلاً برادر فلان شهید به جهت حفظ موقعیت اجتماعیش، از انتشار قسمت‌هایی از زندگی آن شهید جلوگیری می‌کند. در حالی که با انتشار این مطالب، می‌توانیم به همهٔ آن جوانانی که زنجیر طلا به گردن دارند و در خیابان ویراژ می‌دهند یا لباس و ظاهر خوبی ندارند، بگوییم که تو می‌توانی به یک شهید مقرب درگاه خدا تبدیل شوی. 

پیامبر کسی است که برای تربیت و انسان‌سازی آمده است. مبعوث شده است که این طلا و جواهر را از جوی آب درآورد. نگاه دین و پیامبر به انسان این است که گاهی آدمی به خاطر شرایط و محیط ممکن است به خطا بیافتد اما وجود انسان گوهر و طلا است و می‌تواند مقرب درگاه الهی باشد. 

سؤال می‌کنند که چرا گاهی اوقات لحن من تند می‌شود؟ من نمی‌خواهم وارد بحث مصداقی شوم. اما اینجا دو بحث مطرح است. بحث اول اگر بخواهم در مورد خودم بگویم: من آدم کوچک و ضعیفی هستم. ادعایی هم ندارم. در لبنان کسی به سیدحسن نصرالله خرده گرفته بود، ایشان گفته بودند که من که پیغمبر و معصوم نیستم. از یکی از علما نقل می‌کنند که سه نفر جوان تصمیم گرفتند که سربه‌سر ایشان بگذارند. نیمه شب در خانهٔ ایشان را زدند و سؤال بی‌ربط و بدی پرسیدند، ایشان فرمودند اطلاعی ندارم. ساعتی بعد دوباره در خانه را زدند و دوباره سؤالی پرسیدند و باز ایشان اظهار بی‌اطلاعی کردند. این سه جوان شرط بسته بودند که دفعهٔ سوم حتماً این عالم عصبانی می‌شوند. برای بار سوم هم دقیقاً این اتفاق تکرار شد و ایشان فرمودند اگر فرمایشی ندارید من بروم. این سه جوان به گریه افتادند. گفتند ما مطمئن بودیم که بار سوم شما حداقل ناسزایی به ما می‌گویید. شما چه جور آدمی هستید؟ فرشته‌اید؟ من نه ادعای چنین کاری را دارم نه توان آن را. من یک آدم محدود ضعیف هستم که در حد ناتوانی خودم هم عمل می‌کنم. هیچوقت هم ادعای عوض کردن اوضاع عالم را نداشته‌ام. 

اما بحث دوم این است که برخی افراد هستند که معتقدند اگر انسان بخواهد مصلحت فردی را در نظر بگیرد، خیلی حرف‌ها را نباید بزند. من چنین آدم‌هایی را دیده‌ام که مثلاً قبل از جلسه بسیار معترضند اما در جلسه کاملاً مصلحت‌گرایانه رفتار می‌کنند. من هم اگر بخواهم در این برنامه بر اساس این دیدگاه رفتار کنم، به جای این تعداد روایت و حدیثی که اصرار دارم بیان کنم، خیلی نرم و با لطافت یک روایت می‌خواندم و چند قصه می‌گفتم و همه هم می‌گفتند چه آدم مهربان و خوبی! اما آدم‌ها با هم فرق می‌کنند. هزار و یک عامل از جمله سال و ماه تولد و موقعیت و شرایط در شکل‌گیری شخصیت افراد مؤثر است. نباید انسان‌ها را مقایسه کرد. من صادقانه از‌‌ همان روز اول گفتم که من هم یک جاهایی اشتباه می‌کنم. اگر بنده تند می‌روم اشتباه است. من می‌بینم چند نفر را به جرم آب‌پاشی دستگیر کرده‌اند و جرم آنها تبلیغ علیه نظام اعلام می‌شود. من به عنوان یک شهروند ایرانی از اینکه نظام عظیم و بزرگ جمهوری اسلامی را یک آدمی اینقدر کوچک می‌بیند که با آب‌پاشی بشود علیه آن تبلیغ کرد، آزار می‌بینم. من جمهوری اسلامی را آنقدر بزرگ می‌بینم که جلوی آمریکا و غرب و اسرائیل و استکبارجهانی ایستاده است و بعد از قرن‌ها برای اولین بار همهٔ خواسته‌های بشر معاصر را یکجا فریاد کرده است. من نمی‌توانم نسبت به این دیدگاه‌های سست و ضعیف آرام و بی‌توجه باشم. من هم جوانی که نماز می‌خواند را می‌بینم و هم به آن جوانی که نمازش را رها کرده توجه می‌کنم. این‌ها بچه‌های ما هستند. من دارم با این‌ها زندگی می‌کنم. این‌ها واقعیات زندگی ماست. ما که نمی‌توانیم اینجا فیلم بازی کنیم. روحانی هم می‌تواند در سخنرانیش مثل یک بازیگر فیلم بازی کند. اما اگر یک روحانی مثل آقای شهاب مرادی یا آقای نقویان وقتی حرف می‌زند، دردی را بیان می‌کند، به خاطر این است که با این مسائل زندگی می‌کند و آنها را می‌بیند. 

راننده تاکسی که همین امروز من را رساند، به من گفت دیشب من خانمی را رساندم بیمارستان با فشار خون ۲۹ که به نان شبش محتاج بود و چند بچهٔ یتیم داشت و هیچ کس‌وکاری هم نداشت. اگر آدم روزی چند دفعه از این موارد بشنود و ببیند، شب خوابش نمی‌برد. ما خیلی بی‌غیرتیم که شب‌ها خوابمان می‌برد. من خودم را عرض می‌کنم. تعارف که نداریم. 

واقعیت‌هایی وجود دارد، من اگر بخواهم این واقعیت‌ها را ببینم، حتماً به من فشار می‌آید. من آدم محدودی هستم. شما در یک لیوان چقدر می‌توانید آب بریزید؟ به اندازهٔ یک لیوان! نمی‌توانید به اندازهٔ چند پارچ در آن آب بریزید. بعضی‌ها دلشان مثل بادکنک است. همینطور بزرگ می‌شود. من متاسفانه این طور نیستم! 

ترویج کتاب چه در سیسمونی یا جهیزیهٔ دختر و چه در این حد که من در مترو کتاب ورق بزنم صحیح و ضروری است. تا کی می‌خواهیم از دیگران حرف بزنیم که در ژاپن فلان رفتار خوب است و در اروپا و امریکا بهمان کار بهتر. ما خودمان هم باید حرکت کنیم. کتاب دست گرفتن در مترو و اتوبوس یک نوع اعلام موضع است. یعنی من می‌خواهم به اندازهٔ سهم خودم، به تعالی و رشد جامعه کمک کنم. گاهی ما در ترویج کتاب اشتباه هم می‌کنیم. مثلاً دانش‌آموزی در مدرسه کار مهمی انجام داده است و اشتیاق جایزه دارد، ما آنجا یک کتاب به او هدیه می‌دهیم. این هم غلط است. من می‌گویم در کنار عروسک و ماشینی که برای بچه‌ها هدیه می‌خریم و باید بخریم، کتاب هم هدیه بدهیم. ترویج کتاب و کتاب‌خوانی حتی تا این حد که با دوستان قراری بگذاریم و به کتاب‌فروشی‌ها سر بزنیم، مفید است. این به عنوان یک جریان و حرکت، حتی به عنوان کمک به یک کتاب‌فروش یا ناشر نیاز است. کارهای دولتی با خرید ۵۰۰ جلد کتاب جواب نمی‌دهد. باید کارهای عمومی انجام داد که واقعاً به شکل طبیعی و عادی کتاب‌خوانی رونق بگیرد. یکی از راهکار‌ها همین کتاب خواندن در اتوبوس و خیابان است و یا اینکه به دیگران کتاب هدیه بدهیم یا کتاب جا بگذاریم. که این کتاب جا گذاشتن از آن سنت‌های زیباست. ما باید به سمتی حرکت کنیم که ناشر یا نویسندهٔ کتاب احساس کند که چاپ کتاب ارزش دارد. 

چند کتاب معرفی می‌کنم؛ گل‌سوره‌های انتظار، انتشارات مدرسه، گلچینی از حکایات و روایات کتاب کمال‌الدین شیخ صدوق است. به شرطی که اسمش را نیاوریم، فرم کتاب متفاوت و جذاب در مورد بحث ولایت فقیه است. جمله‌ای از مقام معظم رهبری در پشت کتاب نوشته شده است که ما ارزش‌هایی در باب حکومت داریم که اگر اصل این ارزش‌ها را بیان کنیم، در تمام دنیا همه آن را با انصاف قبول می‌کنند. به شرطی که اسمش را نیاوریم. اسمش ولایت فقیه است. دخترانه، حرف‌های صمیمی و ساده در ژانر کتاب‌های مخصوص به دختران کم است. این کتاب موضوعات مهم دختران را در سن راهنمایی و دبیرستان با زبان ساده بیان می‌کند. برگزیدهٔ برخی از آثار علامه محمدرضا حکیمی؛ قرآن، پیامبر، استغفار. کتابچه‌های جمع‌وجور و مختصری از گزیدهٔ آثار علامه حکیمی است.

پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) خطاب به حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند: یا علی! بر تو باد خواندن آیةالکرسی بعد از هر نماز واجب. زیرا جز پیامبر و صدیق و شهید کسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی‌کند. کسی که بعد از نماز آیةالکرسی بخواند خداوند خودش روح او را قبض می‌کند و مثل کسی است که به همراه پیامبران جهاد کرده و شهید شده است. یادمان باشد در مساجد همراه با تذکر به گفتن تسبیحات حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)، به خواندن آیةالکرسی هم تذکر دهیم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
0
1
بد نبود نکات مهم سخنان ایشان را در کادری جداگانه می اوردید
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین