می آید ، اما ...
آفتاب‌‌نیوز : 
می آید. شهر را آذین می بندند. نورافشان می کنند آسمان را تا شاید فراموش کنند که هر شب و هر روز در زیر همین آسمان ، شاید حالا اندکی تیره تر ، مردان و زنانی جان می دهند و قی می کنند این زندگی را و در این شهر پر هیاهو نه اشکی برایشان ریخته می شود و نه پارچه ای سیاه به عزا برایشان آویخته می شود.
می آید. شهر را آذین بسته اند. میدان ها پر نور شده اند اما قلب ها ... .
می آید. سال هاست و قرن هاست که وعده الهی در گوش تاریخ تکرار می شود . می آید تا پایانی باشد بر هر ظلم و ستم ،می آید تا ختمی باشد بر حکومت جابران .
می آید . سال هاست و قرن هاست که وعده داده شده است که اراده الهی بر آن است که مستضعفان بر زمین مسلط شوند . می آید تا تحقق بخشد وعده الهی را .
می آید تا لبان کودک گرسنه شهر به لبخند باز شود، تا دخترک برای گذران زندگی تن به هر حقارتی ندهد، تا بر فراز هیچ ویرانه ای کاخی برپا نشود و شهوت و جنون هیچ به قدرت رسیده ای بر تن نحیف پیرمرد و پیرزن آوار نشود ، تا ...
می آید. سال هاست که چشمان مستضعفان به آسمان مانده است، همچنان که دستانشان و در این میانه بارها و بارها در نیمه شب ها، آرزوی ظهورش را زمزمه کرده اند.
می آید. می آید ، روزی که چندان دور نیست . می آید اما برای آنان که درخشش آذین ها خواب را بر چشمان خسته شان حرام کرده است ، آنان که در میانه جشن و سرور هم در حسرت تکه ای نان سر بر سنگ سرد می گذارند. می آید اما برای تمام آن ها که نه در جشن و سرور و در هلهله و نورافشانی ، که در اعماق خود به آرزوی دیدارش نشسته اند. می آید ، اما نه برای ...
می آید. شهر را آذین می بندند. نورافشان می کنند آسمان را تا شاید فراموش کنند که هر شب و هر روز در زیر همین آسمان ، شاید حالا اندکی تیره تر ، مردان و زنانی جان می دهند و قی می کنند این زندگی را و در این شهر پر هیاهو نه اشکی برایشان ریخته می شود و نه پارچه ای سیاه به عزا برایشان آویخته می شود. می آید. شهر را آذین بسته اند. میدان ها پر نور شده اند اما قلب ها ... .
می آید. سال هاست و قرن هاست که وعده الهی در گوش تاریخ تکرار می شود . می آید تا پایانی باشد بر هر ظلم و ستم ،می آید تا ختمی باشد بر حکومت جابران .
می آید . سال هاست و قرن هاست که وعده داده شده است که اراده الهی بر آن است که مستضعفان بر زمین مسلط شوند . می آید تا تحقق بخشد وعده الهی را .
می آید تا لبان کودک گرسنه شهر به لبخند باز شود، تا دخترک برای گذران زندگی تن به هر حقارتی ندهد، تا بر فراز هیچ ویرانه ای کاخی برپا نشود و شهوت و جنون هیچ به قدرت رسیده ای بر تن نحیف پیرمرد و پیرزن آوار نشود ، تا ...
می آید. سال هاست که چشمان مستضعفان به آسمان مانده است، همچنان که دستانشان و در این میانه بارها و بارها در نیمه شب ها، آرزوی ظهورش را زمزمه کرده اند.
می آید. می آید ، روزی که چندان دور نیست . می آید اما برای آنان که درخشش آذین ها خواب را بر چشمان خسته شان حرام کرده است ، آنان که در میانه جشن و سرور هم در حسرت تکه ای نان سر بر سنگ سرد می گذارند. می آید اما برای تمام آن ها که نه در جشن و سرور و در هلهله و نورافشانی ، که در اعماق خود به آرزوی دیدارش نشسته اند. می آید ، اما نه برای ...
گزارش خطا
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره عضویت در خبرنامه 
انتشار یافته: ۰
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین
لینک های مفید
موفق و مويد باشيد.