آفتابنیوز : آفتاب: کارگردان مجموعه تلویزیونی «تا ثریا» گفت: این سریال بخشی کوچک و ناچیزی از واقعیتهای جامعه است که اگر ما میخواستیم نزدیکتر به آن نگاه کنیم، بسیار تلختر از این بود.
نشست نقد و بررسی مجموعه تلویزیونی «تا ثریا» که این شبها از شبکه یک سیما روی آنتن میرود، به همت خبرگزاری فارس در دفتر سازندگان سریال برگزار شد.
بنا بر این گزارش، در این مراسم سیروس مقدم (کارگردان)، سعید فرهادی (نویسنده)، همایون ارشادی، آزیتا حاجیان و مهران احمدی (بازیگران سریال) حضور داشتند.
در این نشست سیروس مقدم به سوالات خبرنگار فارس پاسخ داد که مشروح کامل آن را در ادامه میخوانید:
**دوباره آقای مقدم کاری را در ژانر اجتماعی آغاز کردند که داستانی تلخ را روایت میکند؟
-شما در رفت و آمدتان در جامعه، چقدر داستان شیرین میبینید؟ من نه اجازه دارم و نه وجدان شخصیام به من اجازه میدهد که در جامعهای زندگی کنم که آسیب خورده از مال حرام، پول ربا، سیستمهای غلط مضاربهای و گلد کوئیستها و در حقیقت آنچه که در صفحات حوادث شما میبینید. در دادسراها و دادگاههابی که ما فیلمبرداری میکنیم، از ده پرونده، 9تای آنها متعلق به دوستان و اقوامی است که دعوای مالی دارند.
در این شرایط یک هنرمند و آدمی که در این جامعه زندگی میکند، چه را باید به تصویر بکشد؟ شیرینیهای کاذب را به تصویر بکشم؟ بلد نیستم. حتی اگر کمدی هم میسازم، پایتخت را میسازم که اگر کمی لحن کمدی آن را حذف کنیم، تراژدی و تلخیاش از سریال تاثریا بیشتر است. زندگی یک خانواده و دربدریاش پشت یک کامیون خیلی تلخ است. اما هرکس یک زاویه دیدی دارد و زاویه دیدی که من برای تاثریا انتخاب کردهام، برای این است که تلنگری به آدمها بزنیم و وجدان عمومی جامعه را تکان بدهیم. کمی آدمها به خودشان بیایند، طمع نقد بشود، بلندپروازی، پول شبهدار در زندگی به چالش کشیده شود. اعتماد بیخود آدم ها روی ظواهر زیر سوال برود. آدمها عمیق تر به اطراف خود نگاه کنند. خیلی خیلی مسائل اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی در تاثریا مطرح می شود.
شما زمانی می توانید وجدان جامعه تان را کمی تکان بدهید که قصهای تعریف کنید تا آدمها باور کنند قصه، قصه زندگی خودشان است، فیلم نمیبینند، داستانهایی فقط برای اینکه سرگرم بشوند نمیبینند و احساس کنند که داروی تلخی میخورند ولی دل دردشان خوب میشود. استدلال من این است و هر ژانری هم ساختار خود را دارد. شما نمیتوانید در تاثریا شاهد یک کار شیرین و بامزه باشید.
تا ثریا بخشی کوچک و ناچیزی از واقعیتهای جامعه است که اگر ما میخواستیم نزدیکتر به آن نگاه کنیم، بسیار تلختر از این بود.
**بحث علاقمندی خودتان در انتخاب چنین ژانرهایی نیز مطرح است؟
-من به تلخی علاقهای ندارم، دو سال است که بیشتر به واقعیتگرایی علاقه پیدا کردهام، قصدم هم این نیست که تلخیها را روایت کنم، قصدم تصویر واقعیتهای جامعه است. این را هم توجه کنید که شما اگر به بیمارتان بگویید که بیماری صعب العلاجی داری و به او بگویید که فلان جا، داروی پیشرفتهای وجود دارد که در درمانت موثر است و تهیهاش کن،او هم با همین امید به جای 6 ماه یکسال زندگی میکند، این امید بخشیدن است یا اینکه بگویید حالت خوب است و مشکلی نداری و بیمار با یک شادی و امید واهی برود و سر 6 ماه جان خود را از دست بدهد؟
تعریف هنجارها تغییر کرده است. شما وقتی از خط عابر پیاده رد میشوی هنجار است و وقتی از وسط خیابان عبور میکنی ناهنجاری است. وقتی من هنرمند عبور افراد از وسط خیابان را نشان بدهدم، هنجارشکنی کردهام؟ اتفاقا ناهنجاری را باید نشان داد تا هنجار ارزش پیدا کند. به نظر من تاثریا به اندازه بسیار کوچکی از این حرفها میزند و نه همهاش را. پس تعریف راجع به امید، اخلاق و آگاهی میتواند متنوع باشد. کسی نمیتواند بگوید جامعه ما دور از دین و اخلاق است. همه چیز ما شرعی است و در قانون اساسی ما هم همه چیز مشخص شده است، پس چرا چنین اتفاقاتی میافتد؟ این نشان میدهد که کسی اخلاق را زیر پا گذاشته است. دین و اخلاقش سر جایش است اما وقتی به مرحله انتخاب میرسد، اخلاق و وجدان را زیر پا میگذارد. اینجا دیگر ربطی به دین و حکومت و سیاست ما ندارد. ما در مرحله انتخابمان، نفع شخصی را انتخاب میکنیم. جایی هم میگویند که این لقمه حرام است و چنین تبعاتی دارد اما چون دلمان میخواهد که بهتر از امروزمان زندگی کنیم و قدمی جلوتر باشیم، مسیری را که انتخاب میکنیم، یا میشود گلد کوئیست یا شرکتهای مضاربهای و اختلاس سه میلیاردی و یا تبدیل می شود به ثریا خانم ما. آدمی که حقوقش از یک آشپزخانه 400 هزار تومان است، وقتی در ماه سه میلیون تومان پول بیزحمت میگیرد، وسوسه میشود و کاملا شخصی است. نیازها و آرزوهایش سر جایش است ولی توانمندی ندارد، اینجا چکار میکند؟ چشمش را روی حلال و حرام میبنند و در آستانه سقوط قرار میگیرد. چنین آدمی باید تاوانش را پس بدهد تا روزی که توبه کند. اگر اینها تلخی است، آره. من آدم تلخی هستم و سریال تلخ ساختهام و در جامعه ما تلخی وجود ندارد و همه چیز شیرین است. قیمت دلار و سکه هم سر جایشان است. اتفاقا چنین مواردی هم ناشی از همین قصههای سریال است.
کمی هم احساس من این است که این برچسب از انگ زدن به سریالهایی که رویکرد اجتماعی و واقعیتگرایی دارد، به وجود میآید. مقداری هم شاید به دلیل سرپوش گذاشتن روی مسئولیتی است که آدمها در جامعه شان دارند و مسئولیت نپذیرفتن برخی افراد است. اصلا سیروس مقدم را از عرصه سریال سازی حذف کنید اگر این سریال تلخ است.
من در کارهای قبلیام از این شیوه استفاده کردهام که با حوادث کاذب بیننده را نگه دارم. ولی در تا ثریا حادثهای که بیرونی باشد اتفاق نمیافتد و آدمهای خوب قصه با آدمهای خوب برخورد میکنند و شرایطی ایجاد میشود که یکی از این آدمهای خوب کمی خوبی خود را از دست میدهد. دعوا الان سر این است و در دلش حادثهای روی میدهد.
**روابط سرهنگ و ثریا در قسمتهای اولیه پس از به هوش آمدن سرهنگ کمی گنگ بود و مشخص نبود که این دو با هم ازدواج کردهاند، همین مورد باعث شد تا برخی منتقدین ترویج روابط آزاد در سنین بالا را هدف بخشی از این سریال بدانند و بر آن بتازند؟
-فکر کنید که ما در همان سکانس اول و در یک قسمت همه اتفاقات را نشان میدادیم. شما فکر کنید در سکانس اول عقد ثریا و سرهنگ را نشان میدادیم، آن وقت تمام کنشها و واکنشها و درگیریهای ذهنی که برای مخاطب وجود داشت، از بین میرفت. تازه قصه «تا ثریا» قرار است از این تلختر بشود.
قرار است بگوییم یک مخفیکاری و دروغ گفتن چه عواقبی دارد. در زندگی واقعی هم همینطور است و همه در زندگی خود رازهایی دارند. همین رازها تعلیقهای داستان را تصویر میکند.
**شما معمولا تلاش میکنید در کارهایتان از بازیگران تکراری استفاده نکنید، انتخابهایتان در سریال تا ثریا چگونه شکل گرفت؟
-رویکرد تازهتری بعد از چاردیواری آغاز و در زیر هشت ادامه یافت و امیر جعفری که همه او را به عنوان بازیگر طنز میشناسند، جدیترین نقش خود را بازی میکند. همه مخالف بودند اما من چون به توانایی بازیگرم اطمینان داشتم، این کار خود را ادامه دادم و پایتخت سر و شکل بهتری گرفت تا الان. به شدت اعتقاد دارم که ما باید کلیشههایی که برای مخاطب ساختهایم، بشکنیم. لالاییهایی که در کودکی به ما میگفتند و میخواندیم، الان تغییر پیدا کرده است و نگاه تازهای در جریان است که در تمام رگههای هنر دیده میشود. همه سوژهها و روابط و موضوعات سریالها تکراری شده است. بخشی برمیگردد به واقع نمایی. البته نه مستندسازی، هرچند که کار در جاهایی به مستند نزدیک شده است، اما قصه مستند را میگوید و بیننده ما باید عادت کند که قالبهای جدید را بپذیرد. ممکن است که ابتدا کمی پس بزند و توی ذوقش بخورد ولی بالاخره ما در حال رقابت با دنیا هستیم. سریالهای خارجی را شما نگاه کنید. البته منظورم آثار خوب است نه سریالهای مبتذلی که ساخته میشود، آنها دوبله میشوند و در بازار هم راحت بدست میآیند. در تمام این کارها ساختار در جهت تعریف قصه است. منطق را دیگر جهت نگاه و لانگ شات و غیره تعیین نمیکند. حس روانی و تعریف لحظه است که جای دوربین و نور صحنه را تعیین میکند. میزانسن بازیگر، ری اکشن و ... را تعیین میکند. بازیگر مدرن الان باید مونتاژ بلد باشد که بداند برای چه این پلان را بازی میکند و در مونتاژ چه جایگاهی دارد. علم فیلم سازی مدرن ما را متقاعد میکند که کم کم باید به سینمای کلاسیک ما نگاه جدیدی بشود. همه اینها هم بر میگردد به باورپذیری مخاطب ما برای کارکترهایی که باید قابل پذیرش باشند.
مثلا من میتوانستم به جای آقا رضا یک بازیگری که در نقشهای این چنینی امتحان خود را پس داده نظیر حشن پورشیرازی قرار بدهم و در همان پلان اول بگویم آدم بده این است و همان شوکت دوم است.
ولی من نمیخواهم با این پیش داوری قصهام را تعریف کنم. میخواهم بگویم دو آدم در شرایط خوب با هم برخورد میکنند و هر کدام به دلیل نقاط ضعفی دچار لغزش میشوند و ما در نهایت به یک تراژدی میرسیم. تماشاچی از قبل نباید این موارد را حدس بزند و یا عموعلی هنوز برای مخاطب شناخته شده نیست که این فرد خیرخواه ثریاست یا به دنبال منفعت طلبی خود است. این مساله نباید گفته شود تا زمانش. در چنین شرایطی نگاه به بازیگری، میزانسن، دکوپاژ و ... فرق میکند.
این اولین سریال من است که مخاطب دوربین مرا اینقدر سیال میبیند و دوربین با آدمها میآید و همه زندگی افراد را نشان میدهد. به نظر من کار هنرمند معاصر لالایی گفتن برای خوابیدن بچهها نیست. وظیفه هنرمند این است که در آن جنبههای آگاهی دهنده و اعتراض وجود داشته باشد و هشدار بدهد و مخاطب را نسبت به محیطی که در آن زندگی میکند حساس کند به ویژه درباره مسائل اجتماعی که وجود دارند تا به راحتی فریب نخورد و زندگی خود را به دست کسی که ظاهرش موجه است، نسپارد.
**به نظر میرسد شما در سریالتان سن روابط خارج از عرف بین دختر و پسر را کاهش دادهاید و آن را از سنین جوانی به نوجوانی کشاندهاید، ضمن اینکه ترویج این روابط در سنین بزرگسالی نیز در این سریال مورد توجه قرار گرفته است؟
-اول اینکه این افراد نوجوان نیستند و جوان هستند. دیپلمشان را گرفتهاند و به دانشگاه میروند. اگر که عشق، عاطفه، هوس، نیازهای جسمی، جنسی، روحی و روانی در آدمهایی که بالغ میشوند و از لحظه بلوغ تا مرگ با فراز و نشیبهایی مواجه هستند، این قصه درست است ولی اگر بگوییم نه، حد دارد و قانون گفته است که در سن ۲۲ سالگی عاشق شوید و لاغیر. در سن ۳۵ سالگی هم عشق ممنوع. نه این در شرع ما گفته شده است و نه جای دیگر. ضمن اینکه توصیه شده به ازدواج در سنین پایینتر، چونکه اگر جوان بعد از سنین بلوغ به دلیل نیازهایی که دارد مسیر درستی را برای این نیازهای خدادای پیدا نکند، معلوم نیست که سر از کجا در میآورد و نتیجه آن همین فسادها و جنایتهایی است که در صفحه حوادث روزنامهها میخوانیم. اگر هم بگوییم که این موضوع وجود دارد، نه قانون اساسی آن را ممنوع کرده و نه شرع و عرف ما. در چنین شرایطی ما برای اینکه به تکرار وضعیتهای گذشته دچار نشویم، قصه عاطفی عشقی را وارد سریال کردیم که باز هم یکی از معضلات اجتماعی است و تکراری نیست. بعد هم میخواهیم آن را از همه لحاظ نقد کنیم. رابطه عاطفی دوم نیز از جمله عشقهای بالای سن ۵۰ است. این افراد هم نیازها و عاطفههای خود را دارند. تنهایی های خود را دارند و چقدر ما معضل در این سنین داریم، نگاه به زنان بیوه است. ثریا خانم در ۳۵ سالگی و اوج جوانی همسر خود را از دست داده است. او پا به روی تمام احساسات و امیالش گذاشته و به خواستگارانش نه گفته و عین شیر با چنگ و دندان بچههایش را بزرگ کرده و اتفاقا آبرومند نیز بزرگ کرده است. بچههایش دانشگاه رفتهاند و تحصیل کردهاند و آدمهای بدی هم نشدهاند. حال تنها شده و میخواهد کمی هم به خودش برسد. کجای این قصه گفتنش حرام است؟ نگاههای این چنینی، سطحی و بیارزش و فقط برای سرپوش گذاشتن روی مسئولیتهایی است که این دوستان در جامعه دارند و از آن میگذرند. نیازهای یک جوان ۱۸ ساله ما چه جواب و راه حلهایی دارد؟ ما این موضوع را آسیبشناسی میکنیم و در آخر هم میبینیم که پایان خوشی ندارند. اگر ما میگفتیم که دوست دختر و دوست پسر خوب است و همه بیایید این کار را انجام بدهند و آن را ترویج کنیم، آن زمان هنجارها را شکستهایم. در حالی که خواهرش به او میگوید که دهانت هنوز بوی شیر میدهد و مادرش نیز توی گوشش میزند. داماد هم میگوید هنوز برای زدن این حرفها زود است و اگر دوستان برداشت دیگری داشتند، باید جوابشان را از خدا بگیرند چون من نمیتوانم جوابشان را بدهم.
**شاید این اشتباه در نوجوان انگاشتن پویا، انتخاب بد بازیگر برای این شخصیت است. شاید اگر نقش پویا را فردی که چهرهاش از پختگی بیشتری برخوردار بود و به یک جوان دانشجو بیشتر شبیه بود بازی میکرد، این تصورات ایجاد نمیشد؟
-این ماجرا وقتی از سوی پویا مطرح شد، مادرش توی گوشش زد و گفت زدن این حرفها برای تو زود است و اگر سیبیل کلفت داشته باشد که دیگر مادر نمیتواند جلوی او بایستد. آسیب بعدی اینجاست که نسلها عوض شدهاند و زمانی پدر و مادرها برای پسر و دخترشان عروس و داماد انتخاب میکردند اما الان بچه ۱۶ ساله اصلا حرف نمیخواند و باید فکری برای این نگاه جدید کرد. زمانی اینطور نبود. چرا این همه آسیب در جامعه وجود دارد؟ بیانیه هیئت داوران گروه مستند را خواندید؟ در آن آمده بود که چیزی که ما را در این جشنواره رنج میدهد و جایش خالی است، وجود نداشتن مستند اجتماعی است. همه درباره تاریخ و طبیعت است. این آسیب است. اگر چنین جریاناتی آسیبهای اجتماعی است که ما به سراغ آنها رفته ایم، پس چرا ما را میکوبید؟
**برخی معتقدند که چنین تعاریفی از شما حل کننده ماجرا نیست و وقتی شما چنین مسائلی را در آثارتان به تصویر میکشید، آن را ترویج میکنید و پایان بندی شما در تقبیح چنین آثاری به قدری کوتاه است که تاثیرگذاری لازم را ندارد؟
-آخر سیروس مقدم در سن ۶۰ سالگی تعریفش این است که به مردم بگوید بروید دنبال روابط غیر متعارف؟ چنین تفکراتی این طور عقیده دارند که چنین روابطی در جامعه وجود ندارد و ما از تخیل خود و از کره مریخ چند ماجرا آوردهایم که فرار رو به جلو کنیم. عینک بدبینی و دشمن ستیزی زدن و زود قضاوت کردن آسیب اصلی این جریان است. دینداران ما همه بر فروخوردن خشم و درست قضاوت کردن تاکید دارند، ولی تفکر مفسرین ما چیز دیگری است. در چنین شرایطی من نمیدانم که اشکال کار کجاست؟ این دوستان عینک بدبینی زدهاند که تمام دنیا را به این شیوه میبینند.
بیشترین انتقاد در این زمینه باید از سوی خانوادههایی باشد که جوانانی به سن پویای قصه ما دارند. ولی چرا هیچ انتقادی از این سمت به ما نمیرسد؟ مگر ما زندگی این آدمها را روایت نمیکنیم؟ این اظهار نظرها از یک کانالهای خاصی میآید. ما در جامعه بازخوردهای منفی داشتهایم ولی این موارد نیست. مسائل دیگری است. به نظرم این نگاه نگاه دگم و بستهای است که نسبت به بیان سوژههای اجتماعی وجود دارد. وقتی شما یک سوژه اجتماعی را مطرح میکنید، ناخودآگاه باید به سمت خطوط قرمزی حرکت کنید و تابوهایی را بشکنید و بعد بخواهید از این نزدیک شدن جامعهای را هشیار کنید. یادم هست که زمانی که سریال مسافران را کار میکردم، بیشترین انتقادات و نامههای بد برای من آمد که شما بدآموزی میکنید و زن معتاد در جامعه ما نشان میدهید. درحالی که من آن موقع هم اعلام کردم که یکی از دوستان خانوادگی ما زنی بود که بر اثر استعمال مواد مخدر جان خود را از دست داد. آن وقت من اعتیاد را در جامعه رواج میدهم؟ اصلا منیژه قصه ما الگو گرفته از همین زن که سوسن خانم نام داشت، بود. بعدها دیدند که اعتیاد در زنها جدی است، یا مساله ایدز که در پلیس جوان به آن پرداختیم جدی است. یا همین سریال در پناه تو که دوباره از تلویزیون پخش میشود، زمانی که پخش میشد چقدر حجم انتقادات زیاد بود. چقدر از کار را درآوردند و قلع و قمع شد. در حالی که الان آن را دوباره پخش میکنند و بعد نقدها چیست؟ این است که آقای لبخنده ۱۵ سال پیش آسیب شناسی درستی کرده بود که جامعه دانشگاه ما به جز درس و مشق و برو و بیاهایش، عشق و رابطه هم به خود دیده و در آن جریان داشته است. انتخاب غلط و محافل دانشجویی هم در آن وجود داشته است. ولی در آن زمان میگفتند که نه، تابو است و در دانشگاه همه بچهها فقط در دانشگاه درس میخوانند و به خانههایشان برمیگردند. نه. دانشگاه هم یک بخشی از جامعه است و زنده و پویاست. هرجا هم که در آن نفس آدم باشد، خشم، نفرت، عشق، دوست داشتن، کدورت، کم فهمی، بی اعتمادی و ... وجود دارد. امروز سریال در پناه تو را بررسی میکنند و میگویند این سریال درست آسیب شناسی کرده و ۱۰ سال دیگر نیز ارزش سریال تاثریا را دوستان میفهمند.
**احساس نمیکنید بحث ربا در سریال زیاده از حد پر رنگ شده و همین امر موجب پس زدن مخاطب میشود؟
-برای اینکه حرف اصلی سریال این است و سوژه آن در زمان معاونت آقای میرباقری در سیما سوژه مطرح، تصویب و به آقای فرهادی سفارش داده شده است. در آن زمان من اصلا در جریان نبودم که بر اساس نزول و ربا یک سریال ساخته شود. وقتی مبنا قرآن مجید و سوره بقره، آیه ۲۷۵ میشود که میفرمایند در روز قیامت کسانی که نزول میگیرند، ربا در ربا هستند و برنمیخیزند انگار که به افسون شیطان گرفتار شدهاند، چرا؟ چون کسب حلال را با حرام قاطی کردهاند و تعادلشان به هم میخورد. پیام کار همین موضوع است. حرف سریال و سفارش موضوع ربا است و باید حول محور همین موضوع سریال ساخت و چاره دیگری نیست. نمیتوانم که بگویم قصه درباره رباست و بعد دختر و پسری را تصویر کنم که عاشق هم میشوند ولی خانوادههایشان نمیگذارند. خوب در چنین حالتی میگویند پس اصل ماجرا چه شد؟ اصلا عواقب ربا در زندگی ما چیست؟ این موضوع کارشناسی شده و مطمئن باشید که این فیلمنامه در شورای فیلم و سریال خوانده شده، ارزیابی شده و اشکالاتش مرتفع شده است. در شورای عالی فیلمنامه نیز کد گرفته که ما آن را میسازیم. جلسات بسیاری گذاشته شده و ما درباره مسائل شرعی آن به گفتوگو نشستهایم. به همین خاطر طبیعتا من باید عواقب مال حرام را تصویر کنم. ما در روایاتمان داریم که اگر لقمهای از مال حرام و ربا به فرزندت بدهی در تربیت او تاثیرسوء دارد. خوب ما باید این حرفها را بزنیم. باور کنید که در خانوادههای بسیاری این قضیه است. من در اطراف خودم سه موضوع شبیه به همین را دیدهام. یعنی آلودگی مستقیم و غیرمستقیم جامعه امروزی ما به مسائل مالی، مادیات و اقتصاد باعث شده که در جاهایی اخلاق زیرپا گذاشته شود. این موضوع نیز ربطی به دین، حکومت و سیاست ما هم ندارد و به ضعفهای اخلاقی آدمها برمیگردد که انتخابهای غلط میکنند و همین انتخابها باعث میشود که سقوط کنند، بیافتند در سرازیری و تاوانش را هم باید بدهند. ما نمیتوانیم راجع به ربا سریال بسازیم و بعد عواقب و پیامدهایش را نگوییم.
**شما اشاره کردید که به واقعگرایی در این سریال پرداختهاید، از این نترسیدید که با ورود به این حوزه متهم به سیاهنمایی شوید؟
-به نظرم اگر بخواهیم این طور به ماجرا نگاه کنیم، اساسا باید کار اجتماعی ساختن را تعطیل کنیم و آن را کنار بگذاریم. تاثیر یک کار اجتماعی در بین مردم باید چگونه باشد؟ که مردم را آگاه کند و بترساند از مال حرام. اگر هم میزان نمایش این پیامدها را از حد واقعی پایین بیاوریم که آن وقت مخاطب میگوید که من از چه باید بترسم؟ این آدمها که نزولشان را گرفتند و الان هم خوش و خرم دنبال کارشان رفتند و در حقیقت میزان تاثیرات سوء ربا و مال حرام را پایین میآوریم. عواقب کار را به مخاطب خود نشان نمیدهیم در حالی که باید آتش جهنم را برای مخاطبان یادآوری کنیم. اگر نگوییم آتش جهنم که مخاطب از چه بترسد؟ میگوید که همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. این دیگر اسمش کار اجتماعی نیست و ماست مالی کردن حقیقت است. به نظرم کسانی که این بحثها را میکنند میخواهند از مسئولیتهای خودشان و وجدان خودشان فرار کنند. انسان باید نسبت به پدیدههای ناخوشاند جامعه اطرافش حساس باشد. من فکر نمیکنم ماجرای اتفاقاتی که برای ارز و سکه و اختلاس اقتصادی افتاد برای هیچ دولت مرد، ایرانی و مسلمان خوشایند باشد. اگر هم کسی بگوید که چرا چنین مسائلی را مطرح میکنید؟من میگویم شاید گفتنش خوشایند نباشد. اتفاقا مدیران و مسئولان باید از چنین آثاری استقبال کنند. یک نفر پیدا شده که در جامعه مادی و اقتصاد زدهای که رئیس بانک مرکزی آن اعلام میکند درآمد ماهانه ۶۸۵ هزار تومان و هرینه ها بیش از ۸۰۰ هزار تومان. یعنی هر آدمی در قشر متوسط ابتدا به ساکن حدود ۲۰۰ هزارتومان در ماه عقب است و باید یکجوری آن را جبران کند، سریال بسازد. اگر کسی مثل من چنین بحرانهایی را تصویر میکند، از روی دلسوزی میگوید وگرنه در سن ۶۰ سالگی من چه کاری میخواهم انجام بدهم؟ من در اوج بحرانهای پس از انتخابات سال ۸۸ سریالی را روی آنتن فرستادم که بسیاری از مردم را به خانه و پای تلویزیون کشانده و سهم عظیمی در فروکش کردن بحرانها داشت. حالا قصدم این است که چه موضوعی را سیاهنمایی کنم؟ که چه استفادهای ببرم؟ که خود را ممنوعالکار کنم؟ که از نان خوردن خود را بیاندازم؟ مگر دیوانهام؟ مردم که در کوچه و بازار میبینم از من میپرسند که جایشان در سریالهای من کجاست؟ از همه قشرها و طبقهها و شرایط. این زندگیهای اعیانی کجاست؟ ما در این سریال میگوییم که سادهزیستی کنید. قناعت کنید و طمع نداشته باشید. به هرچه که دارید راضی باشید. یک لقمه کمتر ولی با وجدان راحت. دروغ و مخفی کاری درست نیست و تلاش کنید که با صداقت زندگی کنید. لقمه حرام برکت را از خانه و جامعه میبرد. اگر گفتن این موارد سیاه نمایی است. بله. من سیاه نمایی میکنم. ولی به نظر من همه روشنگری است. امید درست دادن به مردم است. آدمی که با دیدن یک سریال راه را از چاه تشخیص بدهد و به خودش بیاید، امید در دلش روشن شده تا اینکه ما بگذاریم با چشم بسته به چاه بیافتد. اگر هم چنین اتفاقی به اسم ساه نمایی برایش بیافتد، انگار که خود ما او را به داخل چاه هل دادهایم. اول شاید فکر کند که مرا گمراه میکنید اما وقتی بداند که نگذاشتهایم داخل چاه بیافتد میفهمد که همه این موارد عین امیدواری است. ما باید بدیها را نشان بدهیم که بتوانیم بگوییم خوبیها چیست. اگر بگوییم همه چیز خوب است که دیگر گفتن ندارد و همه چیز خوب است دیگر.
**در آثار دیگرتان حرکت دوربین و سیال بودن آن کمک شایانی به کار میکرد اما در این سریال به دلیل اتفاقات پیاپی که میافتد، خود سریال از ریتم تندی برخوردار است و این حرکت دوربینها بیشتر او را کلافه میکند؟
-بله. کاملا حق با شماست. این اتفاق هم برای این افتاد که ما وقتی قسمتهای اولیه را ضبط کردیم فرصتی برای دیدن دوباره آن نداشتیم ولی وقتی متوجه شدیم این حرکت را کمتر کردیم و دوربین با ثبات بیشتری جلو رفت که در قسمتهای آینده بیشتر متوجه آن خواهید شد.
**از شیوه پخش سریال راضی هستید؟
-خدا را شاکرم و این قضیه را مدیون مدیریت فرهنگی کشور هستم. اول اینکه جسارت سفارش و ساخت چنین سوژهای را داشتهاند و دوم مدیون مقاومتشان برای پخش این سریال هستم. آن هم بدون حذف و اضافات و تنها چند کلمه حذف شده که به دلیل بار بدآموزی آنها بوده است. واقعا تا به حال اتفاقی برای سریال نیافتاده است و چون صداوسیما میداند که سیروس مقدم برای آشتی بیشتر مردم با تلویزیون آمده است، میدانند که مانند در پناه تو شاید در زمان پخش با واکنشهایی روبرو شود ولی در آینده متوجه میشوند که این سریال چقدر به نسبت خود جامعه را آسیب شناسی کرده است و از همه مهمتر مدیون و ممنون دوستانمان در پخش تلویزیون هستم که برای اینکه سریال با سلامت بیشتری روی آنتن برود مدام در حال یادآوری نکات هستند.
به گزارش فارس.