آفتابنیوز : آفتاب: حوادث - روزنامه همشهری نوشت:همه کارگران در برج 12طبقه نیمهساخت در شمال تهران در حال کار بودند. تعدادی گچکاری میکردند و چند نفر هم در حال جوشکاری بودند که ناگهان حادثهای وحشتناک رقم خورد.
درست زمانی که پایین ساختمان، تعدادی پسربچه سرگرم بازی و کارگران مشغول کار بودند، یکی از میلگردها در طبقه دوازدهم روی کپسول گاز 55 کیلویی افتاد و کپسول شروع به حرکت کرد. کپسول تا رسیدن به لبه پنجره طبقه دوازدهم و سقوط به پایین، تنها چند سانتیمتر فاصله داشت. دلهره به جان همه کسانی که در طبقه دوازدهم مشغول کار بودند افتاده بود، چرا که اگر این کپسول از طبقه دوازدهم به حیاط ساختمان نیمهکاره سقوط میکرد، بیشک حادثه مرگباری رخ میداد. کپسول در حال غلتیدن بود و هر لحظه به پرتگاه نزدیکتر میشد که در همین هنگام یکی از کارگران، جانش را به خطر انداخت و با پرت کردن خودش به سمت لبه پنجره، دستش را سپر کرد تا از سقوط کپسول جلوگیری کند. حادثهای که باعث شد او راهی بیمارستان شود اما جان چند نفر را نجات دهد.
این حادثه ساعت 9صبح پنجشنبه، 17 آذر ماه امسال در منطقه ازگل رخ داد و برای دقایقی وحشت به جان کارگران برج 12طبقه انداخت. ماجرا از این قرار بود که کارگران برای انجام جوشکاری یک کپسول بزرگ گاز را به طبقه دوازدهم منتقل کرده و سرگرم کار بودند که ناگهان یکی از میلگردهایی که قرار بود به سقف جوش داده شود، به پایین سقوط کرد. میلگرد روی کپسول گاز افتاد و آن را واژگون کرد. به خاطر نزدیکی محل قرار گرفتن کپسول تا لبه پنجره، کپسول 55کیلویی به طرف لبه پنجره شروع به غلتیدن کرد و این در حالی بود که درست در پایین ساختمان، تعدادی کارگر مشغول کار بودند و چند پسربچه هم در داخل کوچه مشغول بازی. کارگر 24 ساله، به نام بابک کوهستانی که در بالای سکویی در همان طبقه سرگرم کار بود، به محض دیدن این صحنه به سمت کپسول شیرجه رفت و دستش را مانعی برای سقوط آن کرد. همه این اتفاقها در چند ثانیه رخ داد و پرش بابک کوهستانی آنقدر سریع و به موقع بود که کپسول گاز، درست در لبه پنجره و یک ثانیه قبل از سقوط به پایین متوقف شد.
سنگینی کپسول اما باعث شد که کارگر جوان از ناحیه انگشتان دست دچار آسیبدیدگی شدید شده و کارش به بیمارستان و اتاق عمل کشیده شود. کارگران دیگر با دیدن این صحنه به کمک بابک شتافتند و بعد از انتقال کپسول به محلی امن، ماجرا را به اورژانس خبر دادند و پسرجوان به بیمارستان چمران انتقال یافت.
نصیر یکی از کارگران که شاهد این حادثه بود، میگوید: نمیدانم اگر فداکاری بابک نبود، چه اتفاق وحشتناکی میافتاد. قطعا اگر کپسول سقوط میکرد، منفجر میشد و همه کارگرانی که در حیاط ساختمان و بچههایی که در کوچه مشغول بازی بودند، دچار حادثهای وحشتناک میشدند که خوشبختانه با فداکاری بابک، این حادثه به خیر گذشت.
جراحی سریالی
بابک پس از انتقال به بیمارستان 3 بار تحت عمل جراحی قرار گرفت.3 انگشت او به خاطر ماندن زیر کپسول 55کیلویی به شدت آسیبدیده و این روزها تلاش پزشکان بر این است تا انگشتها را از خطر قطع شدن نجات دهند.
کارگر فداکار میگوید که انگشتانش را فدای نجات همنوعانش کرد.
چطور شد که حاضر شدی جانت را به خطر بیندازی و مانع سقوط کپسول گاز شوی، آنطور که همکارانت میگویند، احتمال اینکه خودت هم در این حادثه جانت را از دست بدهی، خیلی زیاد بود؟
تعدادی کارگر آن پایین مشغول کار بودند و بچهها هم در کوچه بازی میکردند. مطمئن بودم که اگر کپسول سقوط کند، تعدادی از آنها خواهند مرد. سقوط کپسول از آن ارتفاع، بدون شک انفجار شدیدی را رقم میزد. برای همین بود که در یک لحظه تصمیم گرفتم و به طرف کپسول شیرجه زدم.
اما 3 تا از انگشتهایت در این حادثه به شدت آسیب دید؟
ارزشش را داشت. این اتفاق یکی از شیرینترین حادثههای زندگیم بود.
درباره روز حادثه بگو؟
آن روز من مشغول جوشکاری در طبقه دوازدهم بودم. همکارانم هم آنطرفتر سرگرم کار بودند. ما در سقف ساختمان میلگردهایی وصل میکنیم و بعد کار جوشکاری آنها را انجام میدهیم. هنوز کار جوشکاری را انجام نداده بودیم و آن روز قرار بود این کار را تمام کنیم. برای همین کپسول گاز 55کیلویی را به طبقه دوازدهم بردیم و مشغول به کار شدیم. وقتی دیدم یکی از میلگردها از سقف جدا شد و روی کپسول افتاد و کپسول هم در حال غلتیدن به طرف لبه پنجره است، هر چه توی دستم بود را انداختم روی زمین و از بالای سکویی که درست کرده بودیم تا روی آن برویم و کار جوشکاری را انجام دهیم، خودم را به طرف کپسول پرت کردم و بقیهاش را هم خودتان میدانید.
در آن لحظه چه فکری میکردی؟ نگفتی ممکن است جانت را از دست بدهی؟
من میدانستم که آن پایین چند نفر مشغول کار و بازی هستند. در آن لحظه فقط به آنها فکر میکردم نه چیز دیگری. شاید باورتان نشود اما در آن لحظه اصلا نگران جانم نبودم.
چند متر با کپسول فاصله داشتی؟
در حدود 3 یا 4 متر. وقتی حالا به ماجرا فکر میکنم، باورم نمیشود که آن فاصله را با یک شیرجه و پرش بلند طی کردم.
آسیبدیدگیات در چه حد است؟
دستم که زیر کپسول ماند، مفصل 3 تا از انگشتانم شکست و تاندون آنها پاره شد. همان لحظه دچار خونریزی شدم و با دیدن این صحنه احتمال دادم که انگشتانم قطع شود اما خوشبختانه تحت عمل جراحی قرار گرفتم و باید از مالک ساختمان هم تشکر ویژه کنم چون او خرج عمل دستانم و همه مخارج بیمارستان که در حدود 4میلیون و 500هزار تومان شد را پرداخت کرد. اگر او نبود، نمیدانم باید این پول را چطور پرداخت میکردم.