کد خبر: ۱۴۳۸۳۳
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۷:۲۴

سوالات جالب رضا کیانیان از امام رضا(ع)

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: از آن روزهای راز و نیاز در حرم سال‌ها می‌گذرد. نیازی به توضیح نیست که امام رضا(ع) هر دو خواسته من را برآورده کرده. اکنون هم بازیگرم و هم در فیلم‌هایی بازی می‌کنم که دوستش دارم. اما رسیدن به این دو آرزوی بزرگ آیا باعث می‌شود که من دیگر به حرم نروم و در میان آن‌همه حاجت‌مند نشسته روبه‌روی حرم، ننشینم و راز و نیاز نکنم. اتفاقاً می‌روم. هر بار که راهم به مشهد و حرم می‌افتد راهی می‌شوم. بدون شک برای من که دو حاجت بزرگ در زندگی از این بزرگوار گرفته جای هیچ شبه‌ای نیست که همچنان سفره دل برایش باز کند. 

رضا کیانیان از بازیگران مطرح ومشهور تاریخ سینمای ایران است که در بسیاری از فیلمهای مهم وتاثیر گذار سینمای پس از انقلاب حضور داشته است. جدید ترین فیلمی که رضا کیانیان در آن حضور قابل توجهی داشته فیلم یه حبه قند ساخته تحسین شده رضامیر کریمی بوده است.

پدرو مادرم من رااز امام رضا(ع)خواستند
به گزارش پارس توریسم، رضا کیانیان چندی پیش در مصاحبه ای درباره میزان علاقه اش برای حضور و بازی در فیلمی با محوریت مضمونی امام رضا(ع)، گفته بود: اصلا بچه امام رضا(ع) هستم و اسمم هم رضا است و پدر و مادرم من را با نذر از امام رضا(ع) درخواست کرده اند.

حرم امام رضا(ع)جایی برای آرزوهای دورودراز
بد نیست بدانید کیانیان سال گذشته نیز در یادداشتی که در سایت خبر آنلاین منتشر شد روایت جالبی از علاقه خود به امام رضا (ع)بازگو کرده است.

به گزارش پارس توریسم، رضا کیانیان دریادداشت خود نوشته بود: برای یک نوجوان مشهدی که آرزوهای دور و دراز دارد، چه جایی بهتر از حرم برای عقده‌گشایی. وقتی از همه جای ایران کرور کرور زائر راهی مشهد می‌شوند و از امام هشتم مراد و طلب می‌خواهند و بعد راضی و امیدوار راهی می‌شوند به شهر و دیارشان، پس چرا یک نوجوان مشهدی که سودای بازیگری دارد، راهی گوشه دنج حرم نشود و در میان آن‌همه راز و نیاز جاری در میان رواق‌ها و حیاط‌ها رو به حرم ننشیند و با این امام مهربان دو کلمه حرف نزند و خواسته‌اش را نگوید. در آن روزگار برای من همه چیز در رسیدن به عشق و اول و آخرم یعنی بازیگری خلاصه می‌شد.

از سینما به حرم می رفتم
بازیگر فیلم یه حبه قند درادامه یادداشت خود نوشته بود: می‌خواستم مانند همه بازیگرانی که دوستشان داشتم، کاری جز بازی نکنم. بذر این عشق سودایی را فیلم‌هایی که در سینماهای مشهد می‌دیدم در جانم کاشته بود. تماشای آدم‌هایی که زندگی را آن‌طور که دوست داشتند می‌ساختند و به آن چیزی که می‌خواستند می‌رسیدند، برای هر نوجوانی حسرت‌‌برانگیز بود. همین که فیلم تمام می‌شد، همه نیاز بازیگری در جانم جمع می‌شد. مثل بغضی که در گلوگیر کرده باشد. پس راهی حرم می‌شدم. جانی که برای باز کردن گره جان و بغض گلو بهترین جای ممکن در مشهد است. می‌رفتم توی حرم و از ضامن آهو می‌خواستم که توجهی به حال من کرده و حاجت بازیگر شدن مرا نیز در میان این همه حاجت ریز و درشت که از سوی زائران بیان می‌شد، ادا بکند.

سال‌ها گذشت و در میان رفت‌وآمد به حرم و سینما، جاهای دیگری هم برای رفتن پیدا کردم. کتابخانه، سالن تئاتر. آرام آرام بازیگری برایم فقط لذت بازی نبود، چیز دیگری شد. آرزوی کار بازیگری، شده بود تمنای بازی در بازی که راست باشد. دروغ نباشد. حرفی باشد برای گفتن و رازی برای افشا. این تمنا معلوم بود با سینمای آن روزگار که فیلم‌سازان ایرانی روانه پرده سینماها می‌کردند، خیلی جور درنمی‌آمد. آرزوهایم ابعاد دیگری پیدا کرده بود. همین که پا به حرم می‌گذاشتم و مثل همه زائران رو‌به‌روی ضریح می‌نشستم از امام غریب می‌خواستم که شرایط را تغییر بدهد. شرایطی که در آن بازیگری چیزی باشد که من دوست داشتم.

امام رضا (ع) خواسته هایم را برآورده کرد
از آن روزهای راز و نیاز در حرم سال‌ها می‌گذرد. نیازی به توضیح نیست که امام رضا(ع) هر دو خواسته من را برآورده کرده.

اکنون هم بازیگرم و هم در فیلم‌هایی بازی می‌کنم که دوستش دارم. اما رسیدن به این دو آرزوی بزرگ آیا باعث می‌شود که من دیگر به حرم نروم و در میان آن‌همه حاجت‌مند نشسته روبه‌روی حرم، ننشینم و راز و نیاز نکنم. اتفاقاً می‌روم. هر بار که راهم به مشهد و حرم می‌افتد راهی می‌شوم. بدون شک برای من که دو حاجت بزرگ در زندگی از این بزرگوار گرفته جای هیچ شبه‌ای نیست که همچنان سفره دل برایش باز کند.

سوالات جالب کیانیان از امام هشتم
اما این سال‌ها که می‌روم حرم، به جای بیان آرزو، سؤال می‌کنم. سؤالاتی که در زندگی برای‌شان پاسخی یا پیدا نمی‌کنم یا اگر پاسخی هست قانع نمی‌شوم. از امام رضا(ع) می‌پرسم که چگونه است که برای کار در یک اثر خوب هنری، باید از هزاران بی‌تخصص در هنر و متخصص در امور دیگر اجازه گرفت و برای هر آثاری نازل و یک بار مصرف، همه آماده صدور هزار مجوز و دستوراند؟ چطور است کار خوبی که به آن اعتقاد دارم یا اجازه ندارد، اجرا شود یا اگر هم اجرا شد، به هزار بهانه محدودش می‌کنند؟

چرا مشهد در شأن غربت توست، نه ولایت تو
آقای کیانیان در ادامه یادداشت فوق جالب خود نوشته بود: هرگز نفهمیدم چرا سینماهای شهرم باید تعطیل بشوند و ما بچه‌های سینمایی تو چرا نباید در شهر تو بهترین نمایش فیلم‌ها داشته باشیم؟ چرا از وزارت فرهنگ و ارشاد، فقط ارشادش باقی مانده؟ چرا در شهر مشهد تئاتر ساخته نمی‌شود، تا ما بچه تئاتری‌ها بتوانیم بهترین نمایش‌ها را در شهر خودمان روی صحنه ببریم؟ چرا ما بچه‌های مشهد، نباید بهترین استودیوهای فیلمسازی را داشته باشیم؟ چرا برای فیلم ساختن باید برویم تهران؟ چرا مرکز هنرهای نمایشی، تو مشهد نیست. چرا بچه‌های تئاتر مشهد نباید بهترین استودیوهای فیلمسازی را داشته باشیم؟ چرا برای فیلم ساختن باید برویم تهران؟ چرا مرکز هنرهای نمایشی، تو مشهد نیست. چرا بچه‌های تئاتر مشهد باید غریبانه چشمشان به دست مرکز باشد؟ مگر اینجا مرکز نیست؟ چرا بهترین و زیباترین معماری‌های جهان در شهر من نیست؟ چرا بهترین مجسمه‌های دنیا در مشهد کار گذاشته نمی‌شود؟ چرا بهترین سمفونی‌های دنیا در مشهد اجرا نمی‌شود؟ چرا بهترین جشنواره‌های هنری دنیا تو شهر مشهد نیست؟ چرا مشهد در شأن غربت توست، نه ولایت تو.

امام هشتم هیچ سؤالی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد
بازیگر یه حبه قند در انتهای یادداشت خود نوشته بود: سؤالاتم را که می‌پرسم. دلم که خالی می‌شود، از حرم بیرون می‌آیم. مثل نوجوانی امیدوار و راضی با امام خداحافظی می‌کنم. اما غریب ساکت و پذیرنده در دل دنیایی از حاجت و نیاز در دل شهر مرا به حل مشکلاتم امیدوار می‌کند. دروغ نیست. من خودم شاهدم. امام هشتم هیچ سؤالی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد.


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین