آفتابنیوز : آفتاب: میرجلالالدین کزازی پژوهشگر معتقد است که بابا نوروز و ننه سرما پرآوازهترین افسانه در پیوند با نوروز در ادبیات شفاهی ماست.
نوروز یکی از جشنهای به جا مانده از ایران باستان است که هر سال همزمان با بهار و تازه شدن سال آن را جشن میگیرند. منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاست، خبر با جلالالدین کزازی درباره منشاء نوروز در ادبیات شفاهی و نوشتاری و همچنین برخی نمادهای نوروزی گفتگو کرده است.
بازتاب نوروز در ادبیات نوشتاری ما چگونه بوده است و اولین نوشتههایی که در آن به نوروز اشاره شده کدامها هستند؟
اگر به بازتاب نوروز در ادب نوشتاری ایران بسیار فراخ و فراگیر بنگریم به دو گونه بوده است؛ یکی بخشی است که در آن از پیدایی نوروز سخن رفته است، انگیزه پدید آمدن جشن نوروز در شاهنامه در داستان «جمشید» با این گونه بازتاب جشن و آیین نوروز رویاروییم. جمشید تختی شگفت میسازد دیوان که در فرمان او بودهاند این تخت را به دوش مینهند و به آسمان میبرند، جمشید به گشت و گذاری بی پیشینه بر پهنه آسمان میپردازد. هنگامی دیوان تخت را بر زمین مینهند ایرانیان به پاس این رخداد که همتایی از آن پیش در جهان نداشته است جشنی بزرگ میآرایند، آن را روز نو یا نوروز مینامند. استاد در این باره فرموده است «مر آن روز را روز نو خواندند. به جمشید بر، گوهر افشاندند» بازتاب دیگر بیشتر در چامهها و غزلهاست که در آنها از نوروز چونان نماد روزگاران شادمانی و بهروزی سخن رفته است؛ زیرا که نوروز همزمان است با فرا رسیدن بهار. این هم زمانی آنچنان است که میتوان گفت نوروز و بهار در اندیشه چامهسرایان و غزلگویان ایرانی و پارسی زبان آنچنان با یکدیگر در آمیختهاند که یکی را به جای دیگری به کار میتوانستهاند برد. این بازتاب نوروز بسیار گستردهتر از آن بازتاب نخستین است.
آنچنان که پیش از این گفتم، نوروز بسیار کهن است؛ اما واژهی نوروز در نوشتههای پهلوی بهکارگرفته شده و از آن نوشتهها به پارسی در رسیدهاست. نوروز در زبان پهلوی «نوکرَوچ» گفته میشده است که با همین ریخت رفته است به زبان تازی و «نوکروز» شدهاست، این نام هنگامی که به پارسی رسیدهاست، در ریخت، «نوروز» که بهمعنای روز نو است بهکار رفته است؛ آنچنان که در آن بیت شاهنامه نیز چنین نامیده شدهاست.
اما در زبان و ادب پارسی، کاربرد نوروز، بازمیگردد به نخستین سرودههایی که از این زبان برجای مانده است. سرودههای سخنوران روزگار سامانی و غزنوی و ادب پارسی، آکنده از ستایش نوروزاست. هرچند این نام شاید فراوان بهکار برده نشده باشد، اما دیگر ویژگیها و زیباییهای نوروز به فراوانی در سخن پارسی بازتاب یافتهاست، نوروز همراه است با بهار. یکی از بنیادینترین زمینههای آفرینش هنری در سخن پارسی، بهار است. از اینروی به این شیوه کنارین، نوروز همواره زمینهای بوده است که سخنوران ایرانی در هر روزگار بدان اندیشیدهاند و پرداختهاند و در ستایش آن چامهها و سرودههای بسیار دلآویز و شاهوار و جاودانه سرودهاند.
این بخشی که گفتید مربوط به بازتاب نوروز در ادبیات نوشتاری ماست، بازتاب نوروز در ادبیات شفاهی ما چقدر بوده است با توجه به اینکه بخشی از ادبیات این سرزمین برآمده از ادبیات فولکلور است؟
در فرهنگ و ادب مردمی ایران شاید بتوان گفت پرآوازهترین افسانه در پیوند با نوروز همان است که آن را با نام افسانه «عمو نوروز»و یا «بابا نوروز» میشناسیم تا جایی که میدانم از این افسانه در سرودهها و نوشتهها پارسی سخنی نرفته است، پس آن را میباید افسانهای مردمی دانست. افسانهای که همه ایرانیان به گونهای با آن آشنایند زیرا در سالیان خردی آن را از مادران یا دایگان یا دیگر افسانهگویان شنیدهاند. اگر بسیار فراخ بنگریم، بر پایه افسانه شناسی سنجشی میتوان عمو نوروز را با «بابا نوئل» در فرهنگ باخترینه سنجید. آن افسانه چنین است که در روزهای فرجامین سال عمو نوروز به خانه «ننه سرما» در میآید تنها یک شب را در این خانه میگذراند، بامدادن به راه خود میرود تا سالی دیگر در همان روز بازگردد. پیداست که عمو نوروز پیری است دیرسال با گیسوان و ریشی انبوه و سپید، ننه سرما هم به همان سال پیرزنی است زمان فرسود. این رخداد نشانه آن است که سال کهن و روزگار سرما به پایان میرسد تا سالی نو و روزگار گرما، رستاخیر گیتی، باری دیگر آغاز بشود. من چند سال پیش این افسانه مردمی را از دید نمادشناسی کاویدهام بیش از این سخن نمیگویم خواستاران را گرایانم به آن پژوهش.
نمادهایی چون عمو نوروز یا حاجی فیروز که نمادهایی هستند که تنها در ادبیات شفاهی ما وجود دارند و یا میتوان نشانههایی از آنها را در ادبیات نوشتاری هم جست؟
آشکارا در اسطوره جمشید ویژگیهایی است آورده شده که آنها را در رازهای نوروزی باز بتوانیم یافت. پیوندها در میانه خاستگاه نوروز که فرا رفتن جمشید به آسمان است با نمادها و رازهای نوروزی به شیوهای نهانی و نهادینی پدید آمده است. به سخن دیگر اگر بخواهیم این پیوندها را بیابیم، میباید نمادشناسانه و اسطوره شناختی به نوروز بنگریم. برای روشنداشت سخن تنها به یک یا دو نکته بسنده میکنم؛ یکی از این نکات پیوند نوروز است با خورشید. یکی از انگیزههای برگزاری جشن نوروز انگیزهای کیهانی و گاهشمارانه است.
نوروز همزمان است با در آمدن خورشید به نخستین از دوازدهگان یا «باره بره»(برج حمل) بدین سان یکی از بشگونترین رخدادهای کیهانی روی میدهد: طراز مندی بهاری(اعتدال ربیعی) بدین سان روز و شب همطراز و همسان میشوند. از آن پس روز، روشنایی و گرما نیرو میگیرد بر میافزاید و شب، تاریکی و سرما سستی میپذیرد و فرو میکاهد با طرازمندی بهاری روزگار نیرومندی و فرمانروایی خورشید آغاز میشود، این روزگار میپاید تا رخدادی دیگر کیهانی که آن را طرازمندی خزانی (اعتدال خریفی) مینامیم، از آن پس کار وارونه میشود شب و تیرگی و سرما بر روز و روشنی و گرما فزونی و چیرگی میجویند پس خورشید در جشن نوروز جایگاه و کارکردی بنیادین دارد. از دیگر سوی جمشید از خورشید شاهان است. از همین روست که ما او را جمشید مینامیم.
جمشید از دو پاره ساخته شده است. یکی «جم» که نام این شهریار نمادین و باستانی است. دو دیگر «شید» که ویژگی اوست به معنی رخشنده، همین ویژگی را ما در نام خورشید نیز میبینیم. خورشید هم از دو پاره «خور» که نام اختر مهین است با«شید» ساخته شده است. من بر آنم که نمود و نشانی از سویمندی خورشیدی یا جمشیدی نوروز را میتوانیم در پدیدهای مردمی که «حاجیفیروز» نامیده میشود بازیابیم.
نمادی چون حاجی فیروز یا بابا نوروز در اسطورهشناسی چه معنایی دارند؟
از دید من جامه سرخ حاجی فیروز یادآور سرخی خورشید است بر این پایه تیرگی روی او میتواند نشانی از سیاهی شب باشد. آن طرازمندی بهاری به گونهای در رنگ و ریخت حاجی فیروز به نمود آمده است. شب نشانی است از شب، زمستان و سرما که به پایان می رسند سرخی لباس او نشانی از روز گرمی و نیرومندی دیگر باره خورشید که آغاز میشود. به سخنی دیگر میتوان گفت که ما در حاجی فیروز به شیوهای رازآلود و نمادین دو سوی بنیادین و ناگزیر را در هستی جهان و انسان میتوانیم یافت.
نیستی و هستی؛ مرگ و زندگی؛ پژمرگی و شکوفایی؛ زمستان و بهار.
اگر از من بپرسید که بابا نوروز نماد چیست من به شما پاسخ خواهم داد که از دید من بابا نوروز، نماد زمان و به گونهای یادآور «زروان» باستانی یا «زال» شاهنامه است. هم از این روست که پیری است بسیار سالخورده با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و سپید، بانوی او ننه سرما است. چون او تنها یک بار در سال و در شب بازپسین سال کهن بابا نوروز را میبیند. پاسخ این پرسش آن است که با آمدن بابانوروز، ننه سرما به راستی به پایان زندگانی خود میرسد. تو گویی که دیدار با شوی گریزپا برای او همراه است با فرجام زندگی با مرگ و این دیدار دیداری است مرگ اندود.
از سوی دیگر ما هفتسین را در نوروز داریم که هر کدام از آنها به نشانهای بر سر سفره هفت سین قرار میگیرد، نمادی چون هفت سین چه معنایی دارد؟
هرکدام از نمادهای هفت سین معنایی دارد و بیشتر آنها خورشیدی است. در اینباره هم من به فراخی سخنگفتهام، اینکه هرکدام از آن سینها چه کارکرد و گزارش نمادشناختی و باورشناختی دارد، این نمادها، هفتسین، همراه با پارههای دیگر از بایستهها و نشانهای خوان نوروزی همه در پیوند با ستایش روشنایی و خورشید و به سخنی دیگر، نمادها و نشانهایی مهری هستند.