آفتابنیوز : آفتاب: لفظ آریا كه به كار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نمی شود. اگر شما به نوشته های هرودوت مراجعه كنید، وقتی راجع به لشكركشی خشایارشاه صحبت می كند، از تعدادی از اقوام نام می برد كه یكی از آنها نیز آریاست. بعد این را آورده اند و به عنوان یك نژاد مطرح كرده اند، در حالی كه ما اصلا نژادی با نام آریا نداریم.
شاپور رواساني از سال ۱۹۷۴ تا سال ۱۹۹۸ با سمت استاد كرسي اقتصاد اجتماعي كشورهاي در حال رشد در دانشگاه الدنبورگ آلمان به تحقيق و تدريس اشتغال داشت؛ در سال ۱۳۷۷(۱۹۹۸م.) پس از بازنشستگي با حفظ عضويت در هيئت علمي دانشگاه الدنبورگ آلمان به منظور اقامت دائم به ايران بازگشت.
پروفسور شاپور رواسانی از روشنفكرانی است كه تلاش زیادی را برای تبیین جامعه شرقی به عنوان یك مفهوم فرهنگی به خرج داده كه حاصل آن انتشار مقالات و كتب متعددی در این زمینه بوده است. وی در جدیدترین اثر خود مساله اتحادیه مردم شرق را به صورت مشروح توضیح داده است. در گفتگویی كه با وی داشتیم و حاصل آن در ذیل خواهد آمد، درباره مقولات مختلفی از جمله ابطال نظریات نژادی، شاخصه های تمدن شرقی، نقش استعمار در ایجاد مرزبندی های سیاسی و ایجاد اختلافات قومی، قبیله ای و نژادی به بحث نشستیم.
كتاب اتحادیه مردم شرق واكنش های متعددی به همراه داشت. چند سال پیش هم شما كتاب جامعه بزرگ شرق را منتشر كردید. در این فاصله چه تحولاتی رخ داد كه شما بر آن شدید تا آنها را در كتاب جدیدتان بیان كنید؟
من بر اثر مطالعاتی كه در تاریخ مردم شرق انجام می دادم، با این حقیقت مواجه شدم كه یك فرهنگ و تمدن مشترك چند هزارساله اقوام خویشاوند شرقی را از دوران باستان تا امروز و از شمال آفریقا تا آسیای مركزی به یكدیگر مرتبط می كند. در كتابی كه ۱۶ سال پیش با عنوان جامعه بزرگ شرق منتشر شد، با توجه به آثاری كه باستان شناسان درخصوص كشورهای شرق داشتند، تلاش شد تا نشان داده شود هماهنگی ها و اشتراكات تمدنی بر چه اساسی حركت می كنند. در عرض ۱۶ سال گذشته كشفیات فراوانی در زمینه باستان شناسی انجام شده كه یكی از این كشفیات فوق العاده مهم، كشفیات منطقه جیرفت كرمان است كه می توان گفت تاریخ شرق را به میزان فراوانی تغییر می دهد. كشفیات جیرفت در خارج از كشور در محافل علمی و دانشگاهی بسیار معروف است، ولی متاسفانه در ایران به آن اندازه شهرت پیدا نكرده است.
آثاری كه آقای دكتر مجیدزاده (رئیس هیات بررسی در جیرفت) و كارهای آقای دكتر شهمیرزادی كه یكی از دیرینه شناسان معروف كشور هستند و همچنین آثاری كه در ۱۶ سال اخیر در آسیای مركزی و كشورهای شرقی منتشر شده اند، اثبات می كنند كه یك فرهنگ و تمدن چند هزارساله از دوران باستان در همه رشته های علوم، فنون، هنر، اخلاق، ادیان و حتی رسومات اجتماعی، مردم اتحادیه را به یكدیگر مرتبط می كند.
اگر شما به نقشه جغرافیا از شمال آفریقا تا آسیای مركزی نگاه كنید، ملاحظه می كنید كه تعداد زیادی كشور به اصطلاح مستقل در این منطقه وجود دارند. مرزهایی كه این كشورها را از یكدیگر جدا می كنند، مربوط به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال اخیر می شوند و این مرزها همگی سیاسی و نظامی اند و مرز فرهنگی، هنری، دینی یا زبانی نیستند. همگی این مرزها مصنوعی هستند و استعمار سرمایه داری آنها را ایجاد كرده است و بعد هم یك هویت كاذب سیاسی در این كشورها به وجود آمده كه ربطی هم به تاریخ، فرهنگ، زبان و دین این مناطق ندارد. بر این اساس یك ناسیونالیسم نژادی تبلیغ شده است. این مرزهای كاذب را كاملابه طور مدلل می توان نشان داد كه كدامین افراد یا شركت ها و یا دولت های خارجی و به چه دلایلی رسم كرده اند تا ما را از یكدیگر جدا كنند.
پس از به وجود آمدن این مرزها، مستشرقانی كه آمدند و در مورد شرق كار كردند، این مرزها را به دوران باستان منتقل كردند (كه البته كار فوق العاده غلطی بود، چون این مرزها در دوران باستان وجود نداشت) و بر آن اساس تلاش كردند برای هر كدام از این كشورها تاریخی بنگارند؛ مثلابنویسند ۳۰۰۰ سال پاكستان، ۵۰۰۰ سال اردن. ما می دانیم پاكستان پس از جنگ دوم جهانی تشكیل شد و تا جنگ اول جهانی هم سوریه و اردنی وجود نداشت و همگی جزو حكومت عثمانی بودند.
استعمار پس از ایجاد یك ناسیونالیسم نژادی غلط، فرضیه های نژادی را مطرح كرد. مثلا می گویند نژاد آریا، نژاد سامی و نژاد ترك. اولا ما می دانیم كه از نظر زیست شناسی تنها یك نژاد انسانی وجود دارد. از آن گذشته هیچ كتیبه ای را نمی یابید كه در آن از قوم سامی نامی برده شده باشد. این لفظ از زبان شناسی وارد جامعه شناسی شد و اختراعی است كه بعدا معلوم شد اصلامبنای غلطی دارد. ولی متاسفانه وارد جامعه شناسی و تاریخ نگاری شد و امروزه عده زیادی از اقوام سامی صحبت می كنند یا لفظ آریا كه به كار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نمی شود. اگر شما به نوشته های هرودوت مراجعه كنید، وقتی راجع به لشكركشی خشایارشاه صحبت می كند، از تعدادی از اقوام نام می برد كه یكی از آنها نیز آریاست. بعد این را آورده اند و به عنوان یك نژاد مطرح كرده اند، در حالی كه ما اصلانژادی با نام آریا نداریم. من در كتاب اخیر خودم از اتحادیه مردم شرق صحبت كرده ام، یعنی روی سخنم با مردم شرق است.
زیرا در ۱۵۰ سال اخیر در این كشورهای شرقی، دولت هایی بر سر كار آمدند و طبقاتی حاكم شدند كه با امپریالیسم همكاری می كنند و خودشان موجب تشدید برخوردها هستند. اگر ما بتوانیم احساس تعلق به فرهنگ شرق را در این منطقه وسیع بیدار كنیم، دیگر جنبش های نژادی ناسیونالیستی به جایی نخواهد رسید، جنگ های داخلی وجود نخواهد داشت و دیگر لازم نیست مردم شرق برای كشتن یكدیگر از كشورهای خارجی اسلحه بخرند.
شما در این كتاب سعی كرده اید نظریه های نژادی را ابطال كنید و این موضوع اولی است كه این كتاب دنبال می كند. مطلب بعدی این است كه شما شرق را به عنوان یك مفهوم فرهنگی در كتاب خود مدنظر قرار داده اید و كوشیده اید با معرفی این مفاهیم فرهنگی زمینه های كنار گذاشتن اختلافات در میان اقوام شرقی را فراهم كنید. همان طور كه اشاره كردید، مفاهیم و نظریه های نژادی در ۱۵۰ سال اخیر در راستای اهداف سرمایه داری مطرح شده است. پرسش من این است كه نقش و تاثیر منابع ترجمه ای در جهت القای مفاهیم نژادی تا چه اندازه موثر بوده است؟
درخصوص رد فرضیه های نادرست نژادی كتابی با عنوان نادرستی فرضیه های نژادی از نشریه اطلاعات منتشر شده است كه محصول نزدیك به ۴ سال تحقیقات من بود. در آن كتاب با امكاناتی كه از نظر علمی در دانشگاه آلمان داشتم، تلاش كردم بررسی كنم كه اولین بار این الفاظ را چه كسی، كی و كجا و به چه منظوری به كار برده است. بنابراین منابعی كه در آن كتاب استفاده كردم، منابع دست اولی هستند. وقتی به این منابع دسترسی پیدا كردم، متوجه شدم تصوراتی كه عنوان می شوند مطلقا جنبه علمی ندارند و كاملا نادرست اند. به همین دلیل هم آن كتاب تهیه شد. متاسفانه فرهنگ ما در حال حاضر بشدت یك فرهنگ ترجمه ای است و ما به جای آن كه به خودمان زحمت بدهیم و تاریخ مبارزات اجتماعی ایران و شرق را كه تركیبی از یكدیگر هستند بشناسیم، كوشش می كنیم اطلاعات را از طریق ترجمه كتاب های خارجی به دست بیاوریم و به منابع رجوع نمی كنیم.
باستان شناسی در ایران كه الان به طور عمده منتشر می شود یك باستان شناسی سیاسی است؛ زیرا عده ای حفار كه نام خود را باستان شناس گذاشته اند آمده اند و همان فرضیه های نژادی را به اشكال مختلف به عنوان كشفیات باستان شناسی در تالیفات خود منعكس می كنند و ما آنها را ترجمه می كنیم و تحویل روشنفكران ایران می دهیم. متاسفانه این كاری است كه در ۱۵۰ سال اخیر در ایران انجام شده و با كمال تاسف هنوز هم ادامه دارد. ما خودمان را با تاریخ اجتماعی ایران به آن شكل كه واقعیت دارد مشغول نكرده ایم، بلكه ترجمه می كنیم و ترجمه ها هم به طور عمده نادرست و آلوده به اغراض سیاسی است كه یكی از آن اغراض مهم، تبلیغ فرضیه های نژادی است. مثلادر مورد كتیبه بیستون، ترجمه فارسی ای كه در ایران پخش شد به نقل از داریوش آمده: «من از نژاد آریا هستم.»
من با چند نفر از همكاران در اروپا كه به خط میخی آشنایی دارند مكاتبه كردم و از آنها پرسیدم كه به نظر شما معنی این كلمه چیست؟ آنها به من پاسخ دادند كه این كلمه حداكثر به معنی طایفه و خاندان است و به هیچ وجه معنی نژاد از آن استنباط نمی شود. حال شما ملاحظه كنید این دو چقدر با یكدیگر متفاوتند كه سلطانی بگوید من از فلان طایفه ام یا بگوید من از فلان نژادم. ملاحظه می كنید كه ترجمه های ما تا چه حد در جهت اغراض سیاسی به غلط دست برده شده اند..
شما در كتاب های مختلف تان بیان كرده اید كه فرهنگ غرب بر اصل تفاخر نژادی تاكید دارد و شما به دنبال رد فرضیه های نژادی هستید. آیا مباحثی كه شما در كتاب اتحادیه مردم شرق مطرح می كنید به نوعی همان تفاخر نژادی را دامن نمی زند؟
خیر. بحث من به هیچ وجه تفاخر نیست، زیرا وقتی مساله تفاخر مطرح می شود به هیچ وجه نمی توان با منطق و استدلال سر و كار داشت. من اصلانمی خواهم بگویم كه در گذشته بجز فرهنگ شرق، چیز دیگری وجود نداشت؛ بلكه حقیقت این است كه فرهنگ شرق به صورت یك تركیب است و در این تركیب بیشتر اقوام و ملل به اشكال مختلف شركت كرده اند و خود فرهنگ شرق نیز بخشی از فرهنگ جهانی است و در این قضیه هیچ تردیدی نیست.فرهنگهایی هم که در داخل فرهنگ شرق قرار میگیرند همچون ایرانی، ترک و عرب جزیی از فرهنگ شرق محسوب میشوند. صحبت من فقط این است كه بیاییم و فرهنگ جهان را بر حسب واقعیت ها بشناسیم و به كسی اجازه تفاخر بی مورد ندهیم و خودمان هم دچار این بیماری نشویم.
ما می توانیم از یك فرهنگ جهانی صحبت كنیم و در این فرهنگ جهانی به موقعیت فرهنگ شرق بپردازیم؛ ولی پاره ای از نكات را نمی توان فراموش كرد، مثلاشما در قاره اروپا كتیبه یا سنگ نوشته های قدیمی تر از ۸۰۰ سال نمی یابید، اما در شرق عمر این كتیبه ها به ۸۰۰۰ سال می رسد. زمانی كه در شرق و در مناطقی مانند ایران، هند و بین النهرین، فرهنگ در حال اعتلابود، اروپا باتلاق محسوب می شد و چیزی نداشت، متاسفانه بر اثر تفكر اروپای مركزی این قسمت انكار می شود. من می خواهم بگویم كه نباید بخشی از تاریخ جهان را منكر شد.
اغلب مستشرقین می آیند و برای اقوام مختلف ، خاستگاه تعیین می كنند و می گویند مثلافلان قوم از فلان جا آمد، اما این حرف غلط است زیرا هر نقطه ای از جهان را كه به عنوان خاستگاه بشر یا قومی خاص معرفی بكنیم این پرسش مطرح می شود كه آیا خلقت در آن نقطه صورت گرفته است كه مسلما كسی نمی تواند با دلیل، چنین مساله ای را اثبات كند. بنابراین مساله خاستگاه اولیه تبلیغی است كه در راستای اغراض سیاسی انجام می شود. بنابراین من معتقدم طرح این گونه مباحث، مقدمه ای است برای شناخت فرهنگ بشری تا در آن چارچوب فرهنگ جهان را به همان گونه ای كه هست نشان دهیم. به عنوان مثال دیگر از تقلب هایی كه در تاریخ انجام شده می توان به مساله اختراع خط اشاره كرد خط را نمی توان اختراع كرد، زیرا خط دنباله نقاشی های روی دیوار كوهستان هاست و این مساله كه می گویند خط در فلان جا اختراع شده ،جعلی است. یا مثلاناحیه ای به نام زومر (سومر) كه در تاریخ از آن یاد می شود وجود نداشته است، اما از آن به عنوان مركز تمدن اختراع خط یاد می شود.
این نقطه ساخته و پرداخته جعلی مستشرقین غربی است و ما متاسفانه چون ترجمه می كنیم و منابع ترجمه ای را مورد مطالعه قرار می دهیم از هر كس سوال كنیم راجع به سومر صحبت می كند.
ما امروز وظیفه داریم دروغ هایی را كه به عنوان باستان شناسی تحویل جامعه می شود، تصفیه كنیم و باید نقش تمام اقوام جهان از جمله اقوام شرقی را در تكوین فرهنگ جهان نشان دهیم و اثبات كنیم كه در اینجا صحبت از تركیب هاست نه از برتری ها. بنابراین عقده حقارتی كه حدود صدها سال است به ما تحمیل شده یك ملعبه سیاسی است.
ملاحظه كنید كشورهای استعمارگر با مباحثی كه مطرح می كنند چگونه جریان های پان را به راه انداخته اند و برای ترویج آن تلاش می كنند. نتیجه این پان ها چیزی جز جنگ ها و خونریزی ها میان اقوام خویشاوند نیست. ما اگر مرزهای فعلی را از نظر دور كنیم و آنها را به دوران باستان منتقل نكنیم با جامعه ای در دوران باستان برخورد می كنیم كه همه با یكدیگر مراوده داشتند و این مساله در دوران اسلام تشدید شد.
در حال حاضر این كشورها را مرزهای سیاسی و نظامی از یكدیگر جدا می كند و شما به هر كجا بخواهید بروید باید ویزا بگیرید. اگر ما به اسامی شهر ها در كشورهای مختلف نگاه كنیم می توانیم به نوعی ارتباط برسیم. به عنوان مثال بغ یك كلمه فارسی و به معنای خداست و بغداد به معنی جایی است كه خدا آن را بنا كرده و یك كلمه فارسی است و شهری است كه پایتخت ساسانیان بود، اما بعدها آمدند و دور آن مرز كشیدند و كشور عراق را ایجاد كردند. این مرزهای مصنوعی به نظر من ساخته و پرداخته امپریالیسم و همچنین طبقات حاكم فاسد داخلی است.
نام كتاب شما (اتحادیه مردم شرق) این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می كند كه مردم غرب از عناصر تمدنی برخوردارند كه با عناصر تمدنی مردم شرق تفاوت دارد. چرا شما نام كتابتان را اتحادیه انسانی نگذاشته اید؟
اگر نظریه پردازان غربی حاضر باشند به جای تبلیغ ناسیونالیسم غربی از اتحادیه انسانی صحبت كنند من هم حاضرم این كار را بكنم؛ ولی می بینیم كه این طور نیست و هنوز مفسران غربی تلاش می كنند برای خود حساب جداگانه ای باز كنند. من حاضرم جهانی فكر كنم، اما به یك شرط. این كه مرزها برداشته شود و ویزا گرفتن در كل دنیا لغو شود. به نظر من صحبت از اتحادیه انسانی در صورتی ممكن است كه همان طور كه یك كارگر فرانسوی براحتی می تواند در یك كشور آفریقایی كار كند یك كارگر آفریقایی نیز به همان راحتی بتواند در پاریس كار كند. اما چرا در حال حاضر یك كارگر اروپایی یا آمریكایی برای خودش این حق را قائل است كه در تمام دنیا كار كند، اما وقتی یك كارگر آفریقایی برای كار كردن قصد دارد به اروپا برود او را لب مرز به درون آب می اندازند و غرق می كنند. صحبت من این است كه به حق حیات بشر و به تاریخ جهان برگردیم و آن را آنچنان كه هست مطرح كنیم.
فرهنگ شرق از چه شاخصه هایی برخوردار است كه مردم این سرزمین بتوانند با استناد به آن شاخصه ها، اتحادیه تشكیل دهند؟
اگر در فرهنگ شرق به دوران باستان برگردیم با دو شرق سر و كار داریم. یكی شرقی كه حكمرانان و سلاطین كشورهای باستانی در هر دوره ای طرفدار آن بودند و تلاش می كردند برای حفظ منافع طبقاتی خود با لشكركشی و خونریزی و فتوحات، آن را تقویت كنند.
اما یك فرهنگ شرق دیگر نیز از همان دوران باستان قابل مشاهده است كه از ابتدا با ظلم و ستم مخالف بود و طرفدار آزادی و برادری و برابری بود. یكی از برجستگی های این تفكر را مزدك در دوره ساسانیان مطرح می كرد یا مثلادر نوشته های ابن خلدون می توانیم نمونه های این فرهنگ شرقی را ملاحظه كنیم. من در تلاشم این بخش از فرهنگ شرق را دوباره به منصه آگاه اتحادیه مردم شرق بیاورم. اما این كار بسیار مشكلی است، زیرا ما هنوز هم در كشور خودمان تاریخ مبارزات اجتماعی را نمی دانیم، در حالی كه تاریخ سلاطین و جنگ ها را بخوبی می شناسیم. شما اگر كتاب های تاریخ را ورق بزنید، پر از جنگ ها و فتوحات است، در حالی كه دوران صلح و مراودات بسیار طولانی تر از دوران جنگ ها بوده است. همین مسائل باعث ایجاد نوعی خصومت در میان نسل های جدید است و این خصومتی است كه از دوران باستان به امروز سرایت می كند.
ما باید این سوال را مطرح كنیم كه اگر پدر و پدربزرگ های ما به هر دلیلی با یكدیگر نزاع داشته اند، آیا نوه های ما نیز باید با یكدیگر نزاع كنند و آیا خصومت قرون را باید به آیندگان منتقل كرد؟ بسیاری از سربازانی كه در جنگ ها شركت می كنند، نمی دانند برای چه می جنگند و فقط قربانی تبلیغات می شوند. طبقات حاكم فاسد در جهت اهداف خود آنچنان افكار جامعه را خراب می كنند كه آنها حاضر می شوند بدون آگاهی كامل به دیگری حمله كنند. مثلایك دهقان پابرهنه بدبخت عراقی كه در جریان جنگ تحمیلی به ایران حمله می كرد تنها تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفته بود یا به زور مجبور به این كار شده بود و اصلانمی دانست مشكل ایران و عراق چیست. حال آیا ما این مساله را باید ادامه دهیم؟
این تزویر و فریبكاری امپریالیسم است كه تلاش می كند این خصومت ها ادامه یابد و این در حالی است كه الان در اروپا همه كشورها یكپارچه شده اند و خصومت های گذشته را كه چندان دور هم نیست فراموش كرده اند. الان در كتاب های آلمانی كلمه ای از ژرمنیسم نمی یابید و ۴۰ سال است آنها ناسیونالیسم را از كتاب هایشان حذف كرده اند. آنها الان بر این باورند كه ابتدا همگی اروپایی اند و بعد به كشور خود تعلق دارند.
ما اگر بتوانیم اتحادیه مردم شرق را محقق كنیم، خواهیم توانست امپریالیسم را خلع سلاح كنیم و طرح های آمریكا برای خاورمیانه را نابود خواهیم كرد. همچنین اگر احساس تعلق به یك اتحادیه بزرگ را زنده كنیم، می توانیم یك واحد اقتصادی بزرگ تشكیل دهیم و به تعاملات اقتصادی خودمان رونق دهیم. كوشش من بیدار كردن این بخش از فرهنگ شرق است. البته كتاب اتحادیه مردم شرق به عنوان آغاز راه است و من در زمینه مسائل مطرح شده در این كتاب حاضرم با هر مستشرقی كه تمایل داشته باشد به مناظره بنشینم.
اگر اتحادیه مردم شرق را یك واقعیت محقق شده در نظر بگیریم، هویت ملی چه جایگاهی پیدا می كند؟
برای پاسخ به این سوال باید دید كه از كلمه ملی چه برداشتی می كنیم. یك وقت كلمه ملی را به فرضیه های نژادی محدود می كنیم كه در این صورت قابل دفاع نیست، اما یك وقت كلمه ملی را به فرهنگی كه در منطقه ای بین گروهی از انسان ها جریان داشته تلقی می كنیم. تنوع فرهنگی و كوشش در راستای نشان دادن اشتراكات فرهنگ ها نعمتی است و حتی وجود تفاوت های فرهنگی نیز به شرطی كه به منازعات و تفاخرهای غلط منجر نشود یكی از جلوه های زیبا و سازنده فرهنگ بشری است. بنابراین هر گروه انسانی در هر واحد جغرافیایی كه زندگی می كند، می تواند از اختصاصاتی كه در یك حركت تاریخی به دست آورده است در رابطه با دیگران با تفاهم كامل استفاده كند. همان طور كه در یك خانواده وجود اختلاف جسمی و رفتاری بین پدر، مادر و اولاد و به خاطر احساس تعلق به یك خانواده موجب ایجاد لطف و محبت می شود، اگر ما هم جامعه جهانی را یك خانواده تلقی كنیم، با وجود اختلاف ها و تفاوت ها براساس یك اشتراك انسانی می توانند با تفاهم كامل در كنار یكدیگر زندگی كنیم.
تقلب در بیان تاریخ
من در كتاب اتحادیه مردم شرق با استفاده از آمار و مدارك و مستندات نشان داده ام كه این منطقه واقعا از نظر فرهنگی یك واحد بزرگ است. من ابتدا قصد تهیه این كتاب را نداشتم و می خواستم كتابی در زمینه وقایع دوران هخامنشی بنویسم. در آن زمان من در آلمان در دانشگاه محل تدریسم، صاحب كرسی بودم و برای اساتید صاحب كرسی این امكان فراهم بود كه هر كتابی را می خواهند سفارش بدهند و دانشگاه آن كتاب را از هر جای ممكن تهیه و در اختیار آن استاد قرار می دهد. بنابراین از طرف دانشگاه مكاتبه كردیم و فهرست كتاب های مربوط به شرق كه بالغ بر چندین هزار جلد كتاب می شد، برای من آمد. بعد شروع به مطالعه سیستماتیك این كتاب ها كردیم. همان طور كه گفتم، قصد داشتم راجع به هخامنشیان مطلب جمع آوری كنم، اما با تناقضات فراوان در كتاب های مختلف روبه رو شدم.
به گزارش سایت خبری الف،مثلا مشاهده كردم از شخصی در یك كتاب به عنوان سلطان منطقه ای نام برده شده است و از همان شخص در كتابی دیگر به عنوان سلطان منطقه ای دیگر و در زمانی دیگر یاد شده است، اما چون برای افراد عادی كمتر این امكان وجود دارد كه همه این كتاب ها را در كنار یكدیگر داشته باشند و جدا جدا آنها را مطالعه می كنند به این تناقضات پی نمی برند. من بعد از یك سال و نیم كه این كتاب ها را بالاو پایین كردم، تقلب های فراوان مشاهده كردم و متوجه شدم هر كسی به خواست خودش هر طور كه خواسته تاریخ را نوشته است. بنابراین من بعد از مطالعه و تطبیق فراوان دریافتم كه با یك فرهنگ واحد سر و كار داریم و منابعی كه در كتاب اتحادیه مردم شرق نام برده ام، تنها بخش كوچكی از منابعی هستند كه مورد مطالعه من قرار گرفتند.
اگر ما ایرانیان کنونی چه سامی، اریایی و یا ترک باشیم از این گذشتگان خود چه بهرهای بردهایم. به نظر من ما فقط اسم آنها را یدک می کشیم.
آقای پروفسور
کاش شما سیاست های ایرانیان باستان را با اندیشه های خردورزانه شان را بررسی می کردید......
متاسفانه بحثی که شما مطرح کرده اید تازه آقای دکتر
اصلا اگر بحث نزاد ایرانی باشد باستان شناسان در تمدن و نسل ایلامی به دنبال نسل و تبار اصلی ایرانی ها هستند ولی کاش لااقل با علم دی. ان. ای که تمام خاطرات خصوصیات و مشخصات نیاکانمان را در آن با یک آزمایش ساده می توان شناخت آشنایی داشتید
کاش از مردم سیلک و گودین و تپه زاغه و نزادهای انسانی آنها اندگی آگاهی داشتید آنوقت ما هم به خود زحمت خواندن کامل مطالبتان را می دادیم
یادتان باشد ما هنوز پاسخ کامل و علمی به شما نداده ایم منتظر هستیم ببینیم شاید از بابت ذکر این مطلب ......
ارزش وقتمو نداشت